نشریه خیزش نو
نشریه خیزش نو
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

آزادی و عدالت (شماره‌ی ۱۰۱ام نشریه)، قسمت دوم

قسمت اول

ویژگی و خصلت اساسی لیبرالیسم در این چیزهایی است که برمی‌شمرم:

۱. پایه لیبرالیسم، راسیونالیسم [انسان دارای عقلیتی تمام عیار و کافی است] و اصالت خرد و اندیشه و نفی هر نوع سرچشمه و مبدأ آگاهی و معرفت غیرعقل و اندیشه است.

۲. لیبرالیسم در آن نخستین جلوه‌هایش در فرهنگ و تمدن اخیر غربی براساس اصالت فرد «اندیویدوآلیسم» و اینکه فرد انسان اصالت دارد بوجود آمده است، نفی حاکمیت هر نوع نظام و جبر اجتماعی بوجود آمده است.

۳. درعین حال که لیبرالیسم براساس نفی حاکمیت هر نوع جبر و «دترمینیسم اجتماعی» بوجود آمده است، درعین حال لیبرالیسم آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه و هویت اصیل جامعه حرکت کرده و سر از «سوسیالیسم لیبرال» یا «لیبرالیسم سوسیال» درآورده است.

لیبرالیسم همراه با نفی حاکمیت شرع و قوانین و احکام خدایی و مقررات دینی است، نه بدین معنا که می‌گوید تو آنها را باطل بدان یا حق بدان، می‌گوید تو برای وضع مقررات و قوانین اجتماعی درپی این نباش که حالا قرآن چه گفته و پیغمبر چه گفته، تو برو آزاد عقلت را به کار بینداز، تفکر علمیت را به کار بینداز، دریافتن قوانین و مقررات، شناخت علمی را مبنا قرار بده، و بر این اساس قوانین لازم، برای بهروزی و سعادت انسان را کشف کن و وضع کن و با اراده آزاد خودت قانون‌گذاری کن. هر وقت هم فهمیدی که این قانون ضرر دارد قانون را لغو کن قانون تازه وضع‌کن چیز جالبی هم به نظر می‌آید.شهید بهشتی در ادامه معتقدند یکی از ویژگی هایی که لیبرالیسم بر آن استوار شده این است که انسان های متفکر و اندیشمند بدون پذیرش هیچ محدودیتی دور هم جمع می شوند و درمورد سعادت انسان ها به نتیجه ای میرسند و برای آن قانونی وضع میکنند که خرد و عقل آزاد اندیش آن را تضمین کننده سعادت شان میداند. ضمن اینکه این پویایی و حرکت متوقف نمی شود به جلو می‌روند باز هم دور هم جمع می‌شوند، باز هم فکر می‌کنند، خرد آزاداندیش‌ را به کار می‌اندازند، اوضاع و احوال و شرایط را می‌بینند، قانون نو وضع می‌کنند. روز از نو، قانون از نو.

ایشان اضافه میکنند که «لیبرالیسم به راستی نمی‌تواند روی پایه خودش بماند و اصالت خودش را حفظ کند و درعین حال قبول هم داشته باشد قوانینی که خدا فرستاده است به وسیله پیامبران این قوانین را بی‌چون و چرا باید پذیرفت، خواه ما به حکمت و فلسفه آنها پی برده باشیم و خواه پی نبرده باشیم.»

ایشان مسئله را ظریف تر از اینها می دانند و در واکنش به مقاله ای که آن روز ها علیه صحبت های ایشان در مورد ویژگی های لیبرالیسم گفته اند اینطور واکنش نشان میدهند که: یکی از روزنامه‌ها در رابطه با آن مطلبی که هفته پیش، مطلبی نوشته بود، آن را مطالعه کردم. نویسنده مقاله نقل می‌کند جمله‌ای را که من در مصاحبه گذشته گفته بودم، که «یکی از ویژگی‌های لیبرالیسم این است که می‌گوید فرد انسان برای یافتن قوانین زندگی و وضع آن عقل خود را به کار می‌اندازد، آزاد می‌اندیشد، هرچه به عقل خودش و دیگران رسید، به صورت قانون و مقررات در می‌آورد که این قانون زندگی‌اش می‌شود، دیگر نمی‌تواند مقید بماند که شریعت چه گفته؟

قرآن چه گفته، تورات چه گفته، انجیل چه گفته، به اینها مقید نیست، آزاد است. این نویسنده سوال کرده بود که این ویژگی و خصوصیت را از کجا برای لیبرالیسم بیان کردید؟!

احساس می‌کنم که نویسنده این مقاله حتی به خودش زحمت نداده که لااقل به این دائره المعارف‌های مفصل که در همان غرب نوشته شده اگر کسی بخواهد درباره این مسائل مراجعه فوری بکند و فرصت رجوع به منابع تحقیقی مفصل هم نداشته باشد، می‌تواند به اینها مراجعه کند و یک شرح مختصر تحقیق شده فشرده عصاره‌ای را پیرامون اینها پیدا کند.

من به این نویسنده توصیه می‌کنم لااقل به این دائره‌المعارف آلمانی که نام می‌برم زیر واژه لیبرالیسم مراجعه کند تا ببیند در خصوص توضیح آن چگونه یکی از ویژگی‌های لیبرالیسم را فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت بیان کرده است، دائره‌المعارف آلمانی (فروکهاوس).

لیبرالیسم خوب!

شهید بهشتی ضمن بیان تعاریف غربی ها از اندیشه آنها و طبیعتا آزادی برخاسته از آن به تبیین برخی ویژگی های مثبت لیبرالیسم نیز می پردازند که شاید بیان و تایید این ویژگی ها از زبان یک اندیشمند مسلمان در دهه اول انقلاب اندکی عجیب بنظر برسد.

۱. لیبرالیسم در زمینه مخالفت توده مردم با حاکمیت و حکومت استبداد و مستبدان تاریخ به‌وجود آمده و نفی استبداد است، از این نظر بسیار چیز خوبی است. از این نظر که براساس تفکر لیبرالیستی انسان‌ها مجبور نیستند همیشه زیر حکومت یک غول‌تشن زندگی کنند بسیار چیز جالبی است. نفی می‌کند استبداد فردی را.

۲. از این نظر که لیبرالیسم نفی می‌کند استبداد جمعی را در شکل استبداد طبقاتی آنطور که در مارکسیسم هست، یا در شکل اصالت کامل جمع و اینکه فرد انسان محو در جمع است، بد چیزی نیست، فرد انسان یک دنباله‌روی است از جمع، اساس در جمع انسان است و جامعه بشری در یک مکانیسم جبری، حرکتی را به سویی طی می‌کند می‌خواهد افراد بپذیرند، می‌خواهد افراد نپذیرند، نفی می‌کند چنین حاکمیت طاغوتی جمع را بر فرد از این نظر هم اندیشه خوبی است. لیبرالیسم از جهت نفی استبداد طبقاتی، دیکتاتوری طبقاتی و استبداد کل جامعه و اینکه واقعا برای فرد انسان میدان مانور قائل است و میدان حرکت و انتخاب، از این نظر بسیار خوب است، صحیح و مطلوب است.

۳. لیبرالیسم از این نظر که برای فرد انسان این منزلت را قائل است که تو ای انسان حرکت کن، پویش داشته باش، عقلت را بکار بینداز، فکرت را بکار بینداز، انتخابت را بکار بینداز، بساز خودت را، بساز محیطت را، تسلیم وضع موجود نشو. از این نظر هم بسیار جالب است. زمینه‌ای است برای شکستن نیروها و استبدادهای درونی انسان.

۴. می‌دانید که لیبرالیسم اقتصادی تکیه دارد روی مالکیت فردی، فعالیت‌های اقتصادی فردی و اینکه به فرد انسان باید میدان داد تا هر طور دلش می‌خواهد بکند و فرآورده خودش را هم هر طور دلش می‌خواهد به بازار عرضه کند، آزادی تولید و آزادی توزیع و عرضه و تقاضای آزاد منشا رشد اقتصاد و شکوفائی اقتصادی جامعه می‌شود. از این نظر که تا حدی زمینه را برای خودانگیختگی اقتصادی انسان فراهم می‌کند بسیار جالب است. اینها نمونه‌هائی از جنبه‌های مثبت لیبرالیسم است.

در چهارچوب لیبرالیسم مخرب:

شهید بهشتی در ادامه مباحث مکتب لیبرالیسم که نشأت گرفته از آزادی فردی به جنبه های منفی آن می پردازد که گذشتن از آنها به ساده هم نیست.

۱. لیبرالیسم در آنجا که تنها منبع معرفت و آگاهی راعقل می‌داند و اصالت وحی را به عنوان یک سرچشمه مستقل آگاهی بهائی نمی‌دهد و ارجی نمی‌گذارد و نمی‌پذیرد، آیا از این نظر هم چیز خوبی است؟ از نظر ما و از نظر همه معتقدان به وحی الهی، لیبرالیسم از این جهت چیز بدی است، خطرناک است، انسان را از یکی از متعالی‌ترین سرچشمه‌های فیض و برکت یعنی وحی خداوندی و نبوت انبیاء و آورده‌های پیغمبران پاک خدا، دور می‌کند. از این نظر مورد انتقاد است، و مورد انکار ما است.

۲. لیبرالیسم از این نظر که آن قدر روی آزادی فردی تکیه می‌کند که چشمش نمی‌تواند آن تنگناهای نامرئی و مرئی را که حاکمیت نظام‌های طاغوتی برای فرد به وجود می‌آورد و مانع حرکت آزاد فرد می‌شود از این نظر هم در خور انتقاد است، اقتصاد لیبرالیستی می‌گوید تو به فرد انسان آزادی بده هر طور دلش می‌خواهد بکارد، بسازد، بخورد، مصرف کند، بخرد، بفروشد. این خود زمینه شکوفائی اقتصاد انسان است. این حرف به نظر شما چقدر جالب می‌آید. ظاهر خیلی آراسته و دلپذیری دارد.

اما وقتی آن را باز می‌کنیم و از هم می‌شکافیم می‌گوئیم جناب لیبرالیسم، آقائی که روی اقتصاد آزادی فردی تکیه می‌کنی، چشمهایت را بازتر کن، عینکت را کاری‌تر کن، ذره‌بین و دوربینت را بالاتر و قوی‌تر کن ببین چطور روند اقتصادی سرمایه‌داری جهانی عرصه و میدان عمل را بر افراد انسان‌ها و بر گروه‌های کوچک انسانها تنگ می‌کند، به طوری که یک انسان می‌بیند تکان نمی‌تواند بخورد و از هر طرف می‌نگرد چیزی نمی‌بیند، اما اجمالا احساس می‌کند حرکت هم نمی‌تواند بکند. این ناشی از چیست؟

آری ناشی از این است که وقتی در یک جامعه‌ای تقسیم امکانات اقتصادی عادلانه نباشد، و وقتی در جامعه‌ای آنها که بیشتر دارند دست بدست هم بدهند و یک قشر بسیار مرفه و بسیار برخوردار از مواهب زندگی به وجود بیاورند که سرشان در لاک یکدیگر باشد و کاری هم به کار آن توده وسیع پرجمعیتی که از این امکانات محروم است نداشته باشند، داد و ستدهایشان بین هم باشد، ازدواج‌هایشان بین هم باشد در آن طرف هم می‌بینید مردمی ناتوان و تهیدست، با حداقل امکانات یا زیر حداقل امکانات روز و شب را باید کاسه چه کنم جلویشان بگذارند و این کاسه چه کنمشان روز به روز پرتر و روح و قلبشان روز به روز از شادی‌ها و برخورداری‌های زندگی خالی‌تر و کیسه‌شان هم روز به روز خالی‌تر باشد، در یک چنین جامعه‌ای این فرد محروم، یا این بچه متولد شده در یک خانواده محروم، امکان واقعی تحرک، و شکوفائی و خودانگیختگی‌اش، مگر چقدر است؟ بسیار ناچیز. گاهی هم چیزی نزدیک به صفر.

بنابراین، به این آقای لیبرال گفته می‌شود این آزادی که تو می‌گویی چیز خوبی است اما برای تو؟ چون چیزی از آن گیر من نمی‌آید.

سؤال از لیبرالیسم این است که آیا شما الان این اکثریتی را که در مشکلات طاقت‌فرسا غوطه‌ور شده، به راستی آزاد می‌یابید؟ آیا به راستی اکثریت هم امکان اعمال این آزادی را به اندازه آن اقلیت برخوردار مرفه دارد؟ شما این آزادی را فقط برای پنج‌درصد جامعه چیز خوبی می‌دانید و برای آن نود و پنج درصد چیز خوبی نمی‌دانید؟ یا اگر خوب است برای همه خوب است؟

شما نمی‌خواهید «کادالفقران یکون کفرا» را بشنوید؟ شما نمی‌خواهید بدانید که گاهی فشار فقر و تنگدستی و ناداری بر انسان‌ها چنان عرصه را تنگ می‌کند که حتی از زبانش درمی‌آید می‌گوید خدایا آخر این چه جور خدائی کردن است؟ آیا مردم محروم از این جمله‌ها نمی‌گویند؟ نمی‌گویند خدایا این هم شد خدائی تا من بندگی‌ات را بکنم؟ چرا این را می‌گوید؟ فورا می‌گوئی: «آقا، معرفتش کم است. اگر آدم بامعرفتی بود این حرف را نمی‌زد. من هم قبول دارم معرفتش کم است ولی سؤالم این است که، چرا معرفتش کم است؟ و سؤالم این است که اگر معرفتش زیاد بود با این فقر تحمیلی ناشی از بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی می‌ساخت، و معرفتش بالا می‌رفت؟

یا همان‌طور که معرفتش بالا می‌رفت بر علیه این بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های ظالمانه ضداسلام، که عرصه را بر او تنگ کرده می‌جنگید و مبارزه می‌کرد، و طوفنده و کوبنده علیه آن می‌شورید؟ ما پاسخ می‌خواهیم از لیبرالیسم. آیا کدام‌یک از این دو را برمی‌گزینید؟

خلاصه در یک کلام آزادی لیبرالیسم به شرایطی می‌تواند مورد قبول باشد که برای همه باشد و آزادی لیبرالیسم برای همه وقتی می‌تواند مورد قبول باشد که در چهارچوب قوانین اسلام و شریعت الهی باشد، چرا؟ برای اینکه ما حدودالله را می‌پذیریم، خواه از حکمت و فلسفه یک‌یک آنها آگاه شده باشیم و خواه آگاه نشده باشیم.



محمد سالاری

شهید بهشتیآزادی و عدالتخیزش نوشماره‌ی ۱۰۱شماره‌ی ۱۰۱ام نشریه خیزش نو
ارگان رسمی مجمع دانشجویان حزب‌الله، عضو اتحادیه جنبش عدالتخواه دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید