در قسمت دوم این مطلب قرار است کمی بیشتر در مورد تاریخ سیاسی انگلستان و بریتانیا توضیح دهیم و سپس به نحوۀ رأیگیری و برگزاری انتخابات بپردازیم تا در انتها کمی در مورد پارلمان و ملکه صحبت کنیم؛ اما در ابتدا نگاهی میاندازیم به خلاصه مطلب قبلی، به همراه توضیحات تکمیلی: گفتیم پادشاهی متحده (UK)، متشکل از ۴ کشور انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی است و به مجموعۀ سه تای اول، بریتانیای کبیر گفته میشود. متأسفانه اکثراً دو واژۀ بریتانیا و انگلستان را بهجای عبارت پادشاهی متحده به کار میبرند. لازم به ذکر است که دلیل آوردن صفت «کبیر» برای بریتانیا به علت قدرت زیاد سیاسی این جزیره نیست، بلکه در واقع در گذشته دو سرزمین با نام بریتانیا وجود داشته یکی در پایین کانال مانش و شمال غرب فرانسه، و دیگری خود جزیرۀ بریتانیا. ازآنجاکه این جزیره مساحت بسیار بزرگتری داشت، آن را کبیر خواندند تا این دو سرزمین با هم اشتباه نشوند. در حال حاضر، بریتِنی (یا بغیتانیا) منطقهای در شمال غرب فرانسه است که با نام بریتانیای صغیر هم شناخته میشود. [گرچه تئوریهای دیگری هم برای دلیل این نامگذاری وجود دارند، اما هیچکدام به قدرت زیاد این جزیره مربوط نیست.] بریتانیا تاریخ طولانیای دارد، در ابتدا این جزیره از پادشاهیهای بسیار متعددی تشکیل شده بود که با هم اتحاد زیادی نداشتند، پس از حملۀ مردم اسکاندیناوی، حملۀ امپراتوری روم و حملۀ نُرمنها به بریتانیا، این جزیره دستخوش تغییرات بسیاری شد اما این کشورها، زمانی به بیشترین قدرت خود رسیدند که انگلستان، ولز و اسکاتلند با هم متحد شده و امپراتوری بریتانیا (The British Empire) را تشکیل دادند. اما پس از جنگ جهانی دوم، با گذشت زمان، مستعمرات بریتانیا خواستار جدایی از این امپراتوری شدند و پادشاهی متحده تاحدی به آنها استقلال داد. همانطور که خواندیم، این کشورها به اتحادیه ملل مشترکالمنافع پیوستند که ۵۴ عضو دارد و از بین آنها ۱۵ کشور (به جز پادشاهی متحده)، تحت حکومت الیزابت دوم قرار دارند. دوران امپراتوری بریتانیا حدوداً در سال ۱۹۹۷، پس از استقلال دادن به هنگکنگ به پایان رسید.
میخواهیم در این متن، مطلب قبلی را تکمیل کنیم، پس در این قسمت کمی بیشتر در مورد تاریخ سیاسی انگلستان از سال 1215 تا 1295 توضیح میدهیم و ادامۀ آن را برای مطالب بعدی میگذاریم تا بتوانیم در مورد نقش پارلمان در حال حاضر نیز توضیح دهیم. میتوان گفت شروع راه دموکراسی در انگلستان از حدود سال ۱۲۱۵ شروع شد، زمانی که پادشاه «جان لَکلَند» (Lackland به معنای فاقد ملک و زمین)، به علت قدرت کم خود و فشار زیاد نجیب زادگان، مجبور به امضای «مَگنا کارتا» شد. گفته میشود یکی از دلایل مهم نارضایتی نجیب زادگان از پادشاه، جنگهای پرهزینه و ناموفق او با فرانسه بود. او برای بهدستآوردن پول مورد نیاز این جنگها و همچنین کنترل کشور، خراج را بسیار زیاد کرد. این سند (Magna Carta) اختیارات پادشاه را کمتر میکرد و بهگونهای بیان میداشت که پادشاه همچون بقیۀ افراد باید از قانون پیروی کند، عدالت باید برای همگی افراد اجرا شود و هر شخصی حق داشتن دادگاهی عادلانه را دارد. (چون در گذشته پادشاه قدرت بسیار زیادی داشت و بسیاری از افراد را بدون بیان دلیلی به قتل میرساند یا به زندان میانداخت). گرچه در واقعیت، این نجیب زادگان و روحانیون مسیحی بودند که از این سند منفعت بردند و حقوق زیادی به مردم داده نشد. «جان» پس از مدتی این سند را نادیده گرفت؛ به همین خاطر جنگ اول بَرِنها (First Baron’s War) علیه پادشاه شروع شد. [در زمانی که فئودالیته در انگلستان رواج داشت، اشخاصی که صاحب زمینهای بزرگ بودند و قدرت نسبتاً زیادی داشتند را بَرِن (baron) میخواندند (آنها لزوماً نجیبزاده نبودند)] اختلاف تاحدی بالا گرفت که این افراد به شاهزاده لویی، پسر پادشاه فیلیپ فرانسه اجازۀ آمدن به انگلستان را دادند. او تا شهر وینچِستِر را تسخیر کرده و نیمی از حکومت انگلستان را به دست گرفت. برنها حتی او را پادشاه انگلستان نامیدند، گرچه او هیچگاه تاجگذاری نکرد. اما در سال 1216، پس از مردن پادشاه جان، توجه برنها به پسر 9 سالۀ او جلب شد و به همین علت، آنها لویی را در سال 1217 از خاک انگلستان بیرون کردند و هنری، پسر جان، پادشاه انگلستان شد. بعد از حدود 40 سال، برنها از نحوۀ حکومتداری هنری نیز ناراضی بودند؛ گرچه قحطی فراگیر در انگلستان و مشکلات بسیار زیاد دیگری که در آن زمان به وجود آمده بود هم در این بی رضایتی تأثیر داشتند. افرادی که میخواستند مگنا کارتا دوباره اجرا شده و قدرت پادشاه کمتر شود، خلاصه در سال 1258 به رهبری سایمِن دِ مانفِرت، هنری را مجبور به موافقت با «شروط آکسفورد» یا “Provisions of Oxford” کردند. این بندها، قدرت بیشتری به یک شورای 24 نفره از بَرِنها میداد تا آنها در مورد حکومتداری تصمیم بگیرند. 12 نفر از این شورا را پادشاه، و 12 نفر دیگر را برنها انتخاب میکردند. این قوانین، تأثیر مهمی بر حقوق عرفی و مشترک انگلستان (English Common Law) داشت. اما در سال 1261، هنری با اجازهای از پاپ کاتولیک، شروط آکسفورد (و شروط وستمینستر را که بعداً قبول کرده بود) زیر پا گذاشت؛ این اقدام، منجر به شروع جنگ دوم بَرِنها شد. دِ مانفِرت که در ابتدای جنگ پیروزیهایی کسب کرده بود، در سال 1264 کنترل کشور را به دست گرفت و تا 18 ماه عملاً حاکم کشور بود. اما مردم و نجیب زادگان کاملاً با او موافق نبودند پس او برای افزایش مقبولیت خود، مجبور به برگزاری دو پارلمان شد، یکی مخصوص نجیب زادگان بود که مجلس لردها نام گرفت (و در گذشته نیز برگزار میشد) و دیگری مخصوص مردم بود که با نام مجلس عوام شناخته میشود. دِ مانفرت در سال 1265 در جنگ ایوشِم (Battle of Evesham) توسط نیروهای موافق پادشاه کشته شد و در نهایت، هنری سوم به کمک پسرش ادوارد در سال 1267 پیروز شد.
در سال ۱۲۹۵ هنگام حکومت ادوارد اول، پارلمانی با نام Model Parliament به وجود آمد که به هر بارو و هر شایِر، ۲ نماینده میداد (بارو یا شایر به انواعی از تقسیمات جغرافیایی در انگلیس اشاره دارند، در حال حاضر، انگلستان از ۳۱۴ قسمت تشکیل شده). گرچه د مانفرت کشته شد، اما در زمان ادوارد اول یا حتی پس از او، در قرن 14اُم میلادی، دعوت از مردم عادی (Burgess یا بِرجِس) تبدیل به یک نُرم شد (که در واقع دِ مانفِرت پایهگذار این سنت بود). در ۱۴۳۰، به افرادی که ملکی با اجارۀ سالیانۀ حداقل 4۰ شیلینگ داشته باشند، حق رأی تعلق گرفت. در طول جنگهای داخلی انگلستان، در سال ۱۶۴۷، بعضی از افرادی با نام Levellers یا تراز کنندهها تلاش کردند تا به هر مرد یک حق رأی تعلق بگیرد. تا سال 1832، تغییرات بسیار زیادی در شهرهای انگلستان به وجود آمده بود، بعضی از مناطق خالی از سکنه شده و در بعضی مناطق دیگر، شهرهای صنعتی جدید و پرجمعیت تأسیس شده بودند؛ بااینحال آن مناطق کمجمعیت (مثلاً یک شهر کوچک با جمعیت 32 نفر) هنوز 2 نماینده به پارلمان میفرستاد، ولی شهرهای بزرگی مانند منچستر، بِرمینگام و لیدز نمایندهای نداشتند؛ تا اینکه در این سال، قانون اصلاح نحوۀ رأیدهی به تصویب رسید و این وضعیت کمی بهبود یافت. در ۱۹۱۸، تلاشهای زنان برای گرفتن حق رأی به ثمر رسید. ابتدا به زنان بالای ۳۰ سال حق شرکت در انتخابات داده شد (درصورتیکه در همان زمان این سن برای مردان، ۲۱ سال بود)؛ اما پس از ۱۱ سال، این سن برای زنان نیز به ۲۱ سال رسید. در حال حاضر، اکثر افرادی که بالای ۱۸ سال سن داشته باشند، قادر به رأیدهی در انتخابات هستند.
در حال حاضر، پادشاهی متحده را یک پادشاهی مشروطۀ دموکراتیک میخوانند. همانطور که در گذشته گفتیم، پارلمان پادشاهی متحده (که از آن با نام پارلمان وِستمینستِر نیز یاد میشود)، بلندپایهترین نهاد قانونگذاری در این کشور بوده و دو مجلسی یا bicameral میباشد. مجلس پایینتر، مجلس عوام (House of Commons) و مجلس بالاتر، لردها (House of Lords) نام دارد. گرچه پارلمان بریتانیا از بخش سومی نیز تشکیل شده است (پادشاهی یا Monarchy). اما این پارلمان و 3 عضو آن چگونه کار میکنند؟
ابتدا از مجلس عوام شروع میکنیم که بیشترین قدرت را دارد. اعضای مجلس عوام توسط رأیگیری میان مردم انتخاب میشوند. به این رأیگیری، انتخابات سراسری یا عمومی (General Election) میگویند. انتخابات سراسری اصولاً هر 5 سال یک بار برگزار میشود. انتخابات به این گونه است که این ۴ کشور، مجموعا به ۶۵۰ حوزۀ انتخابیه تقسیم شده و در هر حوزه افراد مختلفی کاندید میشوند. هر فرد میتواند به کاندیدای مورد نظر در حوزۀ انتخابیۀ خود رأی داده و هر یک از کاندیداها که رأی بیشتری آورده باشد، برنده میشود و به مجلس عوام راه پیدا میکند. هیچ اهمیتی ندارد که آیا آن فرد بیش از ۵۰% آراء حوزۀ انتخابیۀ خود را کسب کرده یا نه. به این روش، First Past The Post یا رأیگیری نخستگزینی میگویند که هر فرد بدون داشتن اکثریت مطلق آرای حوزۀ خود هم میتواند نمایندۀ تمام مردم آن شود. به این روش انتقادات بسیاری وارد است؛ مثلاً فرض کنید 20% مردم کشور به کاندیداهای لیبرال دموکرات رأی بدهند، اما این افراد در سراسر کشور پخش شدهاند، یعنی در هر حوزۀ انتخابیه، حدود 15 الی 25 درصد از مردم به این حزب رأی میدهند. از آن طرف، احزاب بزرگتر مانند محافظه کار یا کارگر در اکثر حوزه ها، آرایی بیش از 23% کسب میکنند و به همین علت، کاندیداهای لیبرال دموکراتِ بسیار کمی عضو پارلمان (MP) میشوند، بسیار کمتر از 2۰ درصد! نمودار زیر، نشان دهندۀ درصد آرا و درصد کرسیهای کسب شده در مجلس عوام توسط احزاب مهم بریتانیا و ایرلند شمالی در انتخابات سراسری ۲۰۱۵ است. حلقۀ داخلی نشان دهندۀ تعداد آراء و حلقۀ خارجی نمایش دهندۀ کرسی هاست. همانطورر که مشاهده میکنید، محافظه کارها (The Conservatives)، انتخاب 37% مردم در کل کشور بودهاند، درصورتیکه بیش از ۵0% از کرسیها را بهدستآوردند. حزب کارگر (Labour)، ۳0% آراء و ۳6% کرسی ها و حزب استقلال پادشاهی متحده (UKIP)، ۱3% آراء اما ۲ دهم درصد کرسی ها را کسب کرد! همین اتفاق برای حزب لیبرال دموکرات (LibDem) و حزب سبز افتاد.
به علت میزان انتقادات مختلف از این سیستم، از جمله مشکلِ Spoiler Effect، در سال ۲۰۱۱ رفراندومی در کشور برگزار شد تا مردم انتخاب کنند که آیا سیستمِ FPTP یا رأیگیری نخستگزینی مناسب است، یا سیستم رأیدهی بدیل (Alternative Voting) باید با آن جایگزین شود؛ اما تنها ۴2% مردم در این رفراندوم شرکت کردند و ۶8% مخالف تعویض این روش بودند (که در آینده به دلیل این اتفاق خواهیم پرداخت). حال برای متوجه شدن فرق بین FPTP و AV فرض کنید ۵ نفر برای انتخابات در منطقهای کاندید شدهاند؛ در سیستم رأیگیری نخستگزینی (FPTP)، هر یک از مردم میتواند فقط به یک شخص رأی دهد وهمانطورر که توضیح دادیم شخصی که بیشترین آرا را کسب کند، برندۀ آن انتخابات خواهد شد. اما در سیستم رأیگیری بدیل (AV)، هر شخص میتواند انتخاب کند که با کدام اشخاص بیشتر موافق است و به چه مقدار؛ به این صورت که ۳ کاندیدا را انتخاب میکند و آنها را بر اساس میزان موافقت با سیاستهای مورد نظرش رتبهبندی میکند. فرض کنید که شما موافق سیاست های یک حزبِ چپ (مثل حزب کارگر) باشید، درصورتیکه متوجه میشوید که در ۲۰ سال اخیر، تنها کاندیداهایی که برندۀ انتخابات در حوزۀ انتخابیه شما شدهاند، راست (مثل محافظه کار) یا میانه (مثل لیبرال دموکرات) بودند. با اینکه در انتخابات پیش رو میخواهید به یک کاندیدای چپ رأیدهید، با این حال میدانید که او هیچ شانسی برای قبول شدن ندارد، پس برای برنده نشدن کاندیدای راست (محافظه کار)، به کاندیدای لیبرال دموکرات رأی میدهید؛ به این کار رأیدهی تاکیکی (Tactical Voting) و به این حالت Spoiler Effect (اثر تباهشدگی) میگویند. برای مثال در تهران یکی از استدلالهایی که برای ایجاد لیست وحدت صورت میگرفت، ائتلاف برای عدم رأی آوردن اشخاص منسوب به اصلاحطلبی بود. درصورتیکه این سیستم رأیدهی بدیل امکان آزادی عمل به افراد میداد و از رأی لیستی جلوگیری میکرد.*
در قضیۀ گیبارد-ساترویت آمده که هیچ روشی بهصورت ۱۰۰% از رأیدهی تاکتیکی جلوگیری نمیکند. اما طبق نظر چندی از دانشمندان این حوزه، مانند نیکولاس تایدمِن (استاد دانشگاه ویرجینیا تِک)، رأیدهی بدیل روش خوبی برای مبارزه با استفاده از استراتژی در انتخابات است. البته بهترین نحوۀ رأیگیری، بحثی است که مربوط به علوم ریاضیات و آمار میشود که بهتر است در این قسمت زیاد وارد آن نشویم.
حال در مورد نحوۀ انتخاب اعضای مجلس عوام میدانید؛ اما سوالی مهمتر وجود دارد: نخستوزیر چگونه انتخاب میشود؟ نکتۀ جالب در پادشاهی متحده این است که تشکیل دولت از پارلمان صورت میگیرد؛ یعنی نخستوزیر باید یکی از اعضای مجلس عوام باشد و اعضای کابینه نیز باید در یکی از مجلسهای پارلمان عضو باشند. در واقع مردم، نخستوزیر را به طور مستقیم انتخاب نمیکنند. اصولا چیزی که گفته میشود این است که حزبی که اکثریت مطلق (بیش از ۵0%) اعضای مجلس عوام را داشتهباشد، حزب دولت را تشکیل میدهد و رهبر حزب از آن پس به عنوان نخستوزیر پادشاهی متحدۀ بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی منصوب میشود. نخستوزیر تا زمانی در منصب خود باقی میماند که اعضای حزبش او را به عنوان رهبر خود بدانند، او از مجلس عوام رأی عدم اعتماد نگیرد و استعفا ندهد. درصورتیکه هیچ حزبی، اکثریت مطلق اعضای مجلس عوام را کسب نکند، به این دوره از پارلمان، Hung Parliament اطلاق میشود به این معنا که حزب برنده نامشخص است؛ از این رو اصولا چند حزب با هم ائتلافی تشکیل میدهند و احزاب دولت را میسازند. به این دولت ائتلافی، Coalition Government گفته میشود. میتوان از دولت کَمِرون-کلِگ از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ مثال زد؛ در پایان انتخابات ۲۰۱۰، محافظهکارها اکثریت مطلق نداشتند و از ۶۵۰ کرسی، موفق به کسب ۳۰۶ کرسی شدند؛ درصورتی که برای کسب اکثریت مطلق، حداقل نیاز به ۳۲۶ کرسی است (650 کرسی تقسیم بر 2، به علاوۀ 1). به همین علت، آنها برای تشکیل دولت، مجبور به تشکیل ائتلافی با حزب یا احزاب دیگری بودند که بهترین گزینه، لیبرال دموکراتها بودند. البته نخستوزیر قبلی، و رهبر حزب کارگر، گوردِن برَون (Gordon Brown)، هم به نوبۀ خود سعی کرد تا با لیبرال دموکراتها به توافقی برسد، اما زمانی که متوجه شد نمیتواند این کار را انجام دهد، از سمت خود کناره گیری کرد.
خب، صحبت بیشتر در مورد مجلس عوام و دولت را میگذاریم برای بعد و سعی میکنیم بیشتر در مورد انتخاب اعضای مجلس لردها صحبت کنیم. مجلس لردها همانند مجلس عوام در قصر وِستمینستِر قرار دارد؛ اما برخلاف مجلس عوام، لردها توسط مردم انتخاب نمیشوند، بلکه انتصابی هستند (به جز 92 لرد). اعضای مجلس لردها از دو قسمت تشکیل شدهاند، لردهای روحانی (Lords Spiritual) و لردهای موقت (Lords Temporal). لردهای روحانی به 26 اسقف انگلیس اشاره دارد که توسط پادشاه یا ملکه انتخاب میشوند. در کل، 42 اسقفنشین در انگلیس وجود دارند. اسقفهای کَنتِربری، لندن، یورک، دارِم و وینچِستِر، همیشه جزو این 26 نفر هستند. از 35 اسقف باقی مانده، اصولا 21 نفری که سابقۀ بیشتری داشته باشند، انتخاب میشوند؛ گرچه در سال 2015، به علت کم بودن تعداد زنان در این مجلس، قوانینی وضع شد تا زنان هم بتوانند به عنوان لرد روحانی در مجلس حضور داشته باشند که تأثیر زیادی نداشت (از آن زمان، 4 خانم این پست را گرفتهاند). در کل، روحانیون حدودا 3.3% اعضای مجلس لردها را تشکیل میدهند. لردهای موقتی، خود به دو دستۀ "صاحب لقب برای طول عمر" (Life peer) و "صاحب لقب ارثی" (Hereditary peer) تقسیم میشوند. در مورد این ترجمه البته، کمی باید توضیح داد؛ لقب "حضرت" را فرض کنید، هر کسی که مقام بالایی داشته باشد، مثلاً آیت الله العظمی باشد، یا امام یا ...، بعضاً لقب حضرت را میگیرد؛ peer /پی یِر/ هم کمی مانند لقب حضرت است، هر شخصی که مقام بسیار بالایی را در پادشاهی متحده داشته باشد (یعنی دوک، مارکوییس/مارکی، اِرل، وایکَونت یا بَرِن باشد) را peer میخوانند. در گذشته تمام افرادی که صاحب لقب موروثی (Hereditary peer) بودند (به جز peer های ایرلند)، در مجلس لردها عضویت داشتند و همانطور که از اسمش پیداست، این لقب بهصورت موروثی انتقال پیدا میکرد یعنی اگر شخصی دوکِ وِلینگتِن بود، اولین فرزند پسر او این لقب را پس از فوت او میگرفت، و یعنی اگر پدرش یک لرد در مجلس اعیان بود، او هم مقام پدرش را حفظ میکرد؛ اما در سال 1958 و 1999، تغییراتی در قانون ایجاد شد تا از این روند جلوگیری کند. تعداد این افراد بسیار کم شد و از چند صد نفر به 92 نفر رسید. در سال 2003 و 2007، جنبشهایی برای دموکراتیک کردن مجلس اعیان صورت گرفت، اما همانطور که حدس میزنید، لردها با این قضیه مخالفت کردند! در عوض، در حال حاضر اکثریت جمعیت مجلس لردها را Life peerها تشکیل میدهند. Life peer هم به شخصی گفته میشود که از زمانی که این لقب به او داده شده، تا پایان عمرش، صاحب این لقب خواهد بود و میتواند در مجلس لردها حضور داشته باشد. در حال حاضر، 766 نفر از اعضای مجلس لردها، peer هستند؛ 679 نفر از آنها برای طول عمر به این لقب منصوب شدهاند یعنی Life peer هستند و 87 نفر نیز بهصورت موروثی به این مقام رسیدهاند یعنی Hereditary peer هستند (البته، این تعداد افرادی است که میتوانند در رأیگیریها شرکت کنند که کمی با تعداد تمام اعضا متفاوت است، مثلاً در کل 92 نفر صاحب القاب موروثی هستند و 2 نفرشان عضوِ ex officio هستند که باشد برای بعد). این 679 نفر که Life peer هستند توسط نخستوزیرها به این مقام منصوب شدهاند، اما این از نظر قانونی درست نیست، در واقع این ملکه است که اعضای مجلس لردها را منصوب میکند، تنها نقش نخستوزیر، پیشنهاد چندین اسم به ملکه است؛ حتی از نظر قانونی، این ملکه است که نخستوزیر را انتخاب کند و او میتواند هر شخصی را که دوست داشته باشد به این منصب بگمارد! چه آن شخص رهبر بزرگترین حزب پارلمان باشد، چه نباشد! در واقع «الیزابت اکساندر مِری دوم، مورد لطف خداوند، از پادشاهی متحدۀ بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی و سرزمینها و قلمروهای دیگرش، رئیس مشترکالمنافع و مراقب دین» (!!!) قدرتهای بسیار زیادی دارد. او رئیس نیروی دریایی، نیروی زمینی ارتش و نیروی هوایی است. به طور رسمی، این ملکه است که میتواند اعلان جنگ کند، هر قانونی که دوست داشت را رد کند و هر زمانی که خواست، پارلمان را منحل کند؛ او صاحب تمام کشور است و از نظر رسمی، مردم بریتانیا، کانادا، نیوزلند و ... همگی رعایای علیاحضرت. او حتی فرماندار عالی کلیسای انگلستان نیز هست، در واقع دین رسمی انگلیس، کاتولیک بود، تا زمانی که هنری هشتم برای گرفتن طلاق از زنش، دین رسمی کشور را تغییر داد و خود را رئیس کلیسای انگلیس کرد. پس اگر تمام این کشورها، پادشاه یا ملکهای به این قدرتمندی دارند، چطور میتوان آنها را دموکراتیک خواند، پس اینهمه تلاش برای چه بود ...؟
AIIZ