امشب یاد خاطرات افتادم
انگار همه ی تلاشم برای در لحظه زندگی کردن یک شبه خراب شده اند!
آن همه ویدئویی ک خواندم آن همه متن!
ولی نشد. به عقب برگشتم و تمام روزهارا مرور کردم (البته بگویم بار اولم نیست)
از وقتی یادم می آید همیشه جلوی خودم را برای ناراحت بودن می گرفتم،
+نه الان وقتش نیس
+بیا خودمون سرگرم کنیم
+هی این آهنگ جدید رو شنیدی؟
اما امشب از این خبر ها نیست باید بگذارم احساساتم در من جریان پیدا کند.!
هرچند سخت است، آدم این کار نبودم.
زووور میزنم که گریه کنم و نهایتا دو قطره اشک ک بنظرم کافی باشد.
به خودم اجازه می دهم در حال کمی ب گذشته فکر کنم تا احساساتم برایم واضح تر بشوند و هیچ ایرادی هم ندارد
ب قول شاعر (بهرام)
خوشحال اون نیست ک اندوه نچشیده
خوشحال اونه که با کل احساساتش تو تماس
خلاصه که بله، من حق دارم ناراحت باشم!
*ولی جدی در نهایت این باید بدونیم که هستی چیزی رو که متعلق به ما باشه بهمون میده پس از رها کردن و از دست دادن نترس
trust the universe ♡