اسطورههای مردم اسکاندیناوی، به نام اساطیر نورس (Norse) یا نوردیک (Nordic) شناخته میشود. فرهنگ اساطیری سرزمینهای شمال اروپا به آثار منثور و منظوم سرزمینهای اسکاندیناوی و ژرمن تعلق دارد. اسطورههای این سرزمینها صرفاً اسطوره نیستند بلکه یک دین هستند که توسط وایکینگها در عصر وایکینگی آداب آن اجرا میشد. قسمتهای شمالی این سرزمینها به واسطه سرمای غیرقابل تحمل، غیرقابل سکونت است و طبیعت در این سرزمین، بیرحم است. شاید یکی از دلایلی که خدایان ایشان موجوداتی خشن و بیرحم هستند به دلیل آب و هوای این سرزمین باشد. خدایان سرزمینهای اسکاندیناوی به واسطه هنر هفتم، سینما در سالهای اخیر بسیار معروف و مشهور گشتهاند. در کشورهای غربی، کمتر کودکی را میتوان یافت که خدای تور و چکش افسانهای را نشناسد. شاید خصوصیات انسانی این خدایان و شباهت ایشان به انسان قرن بیست و یکم است که باعث شده، این خدایان از میان کتاب های قدیمی سر بر آورده و بر پرده نقرهای سینما جا خوش کنند. این تولد دوباره خدایان اسکاندیناوی جذابیت سخن گفتن از ایشان را دوچندان میکند.
· خدایان
مردم سرزمینهای شمالی اروپا پیش از آنکه به دین مسیحیت بگروند، به خدایان متعددی باورمند بودند. افسانههای خدایان اسکاندیناوی بیشتر درباره جنگهای خدایان با غولهاست و انسانها کمتر مورد توجه و عنایت خدایان هستند. گویی خدایان و انسانها در دو ساحت جدا از یکدیگر قرار دارند. ماجراهای بزرگ و مهم خدایان را به خود مشغول داشته و انسانها به موضوعهای کوچکی همچون تلاش برای زنده ماندن مشغولاند. حتی بیشتر خدایان علاقهای به دخالت در داستانهای پهلوانان ندارند. در حقیقت نظام طبقاتی حاکم بر سرزمینهای اسکاندیناوی در میان خدایان و انسانها وجود دارد و انسانهای هر طبقه اجتماعی در جامعه اسکاندیناوی به واسطه خصوصیات طبقاتیاش متمایل به یک خداست. پادشاهان و سلحشوران، «اودین» را میپرستند و دهقانان «تور» را بخاطر قدرت رعد که با خود دارد، خدای اول خود انتخاب کردهاند. اودین شخصیتی نامتعارف و پیچیده دارد که این امر شاید بخاطر این مساله باشد که خصوصیات خدایان فراموش شده در او تبلور یافته است (تصاویر 1 و 2).
همانگونه که در مقدمه این فصل اشاره شد، خشونت خدایان از طبیعت خشن این سرزمینها ریشه گرفته است. طبیعتی که باعث میشد نوزادان و دختران ضعیف توسط پدر و مادر رها شوند تا بمیرند. این خشونت در رفتار خدایان و نوع قربانی که طلب میکنند (یعنی انسان) نیز قابل مشاهده است. جنگجویان اسکاندیناوی که به وایکینگها مشهور هستند همچون خدایان خود بسیار خشن و بیرحم بودند. گروهی از ایشان که به شوریدگان معروف بودند از بقیه خونخوارتر و وحشیتر بودند. بهطوریکه خود وایکینگها از ایشان میترسیدند و به عنوان کسانی که خصوصیات خدایان جنگ را با خود دارند مورد احترام جامعه وایکینگ بودند. وایکینگها نه سال یکبار برای خدایان در جنگلهای مقدس حیواناتی همچون سگ، خوک و کودکان چهار تا هفت ساله را قربانی میکردند.
خدایان سرزمینهای اسکاندیناوی همچون انسانها، میرا هستند از مرگ نمیترسند و به سرنوشت معهود خویش گردن مینهند. همانگونه که گفته شد، این روزها خدایان اسکاندیناوی مورد توجه نویسندگان و کارگردانان سینما قرار دارند و بعضی خدایان و موجودات افسانهای اسکاندیناوی در فیلمهای هالیوودی حضور چشمگیری دارند. فیلمهایی همچون ارباب حلقهها، تور[1]و بعضی شخصیتها در فیلمهای چند قسمتی انتقامجویان نمونههایی از این نوع فیلمهاست.
همچنین حضور این اسطورهها در داستانهای کودکانه کشورهای سوئد، دانمارک، نروژ، ایسلند و فنلاند، باعث شده نوعی اتحاد و باور به فرهنگی مشترک به وجود آید.

آفرینش
اسطورههای آفرینش در اساطیر اسکاندیناوی، بسیار خشن و ترسناک هستند. در اسطورههای آفرینش حضور انسان کمرنگ است و بیشتر به داستان آفرینش خدایان و سرزمینها پرداخته میشود. ازنگاه اسطوره، همچون بسیاری از اسطورههای سرزمینهای دیگر، آفرینش اولیة انسان ازگیاه شکل گرفته است.
در یکی از متون به نام داستان آفرینش، پادشاه گیلفی (گیلفی فریبخورنده[2]) که در سرزمینهای شمالی اروپا (کشور سوئد) حکومت میکرد، خود را به صورت پیرمردی در آورد و به آزگارد[3] (اقامتگاه خدایان اسکاندیناوی که در میان نه بخش جهان بالاتر از دیگران و در آسمان جای دارد) رفت. خدایان که او را شناخته بودند با عناوین دیگری خود را معرفی کردند. پادشاه از آغاز جهان پرسید. خدایان در جواب گفتند: در آغاز جهان یک خلأ بزرگ و گسترده بود و نه آسمانی بود و نه زمینی. نه گیاهی میرویید و نه دریایی بود و نه هیچ چیزی. این خلأ گینونگاگاپ[4]نام دارد.
دنیای ویرانی، اولین دنیایی بود که به وجود آمد. یکی از خصوصیات این دنیا شعلهوربودن آن است و از این سرزمین یک دیو با شمشیری گداخته حفاظت میکند. دنیای دوم که ساخته شد نیفلهایم[5] نام داشت که در بخش شمالی گینونگاگاپ به وجود آمد. در نیفلهایم چشمهای خروشان به وجود آمد که به چند چشمه دیگر تقسیم شده و در مناطق دورتر به یخ و مه تبدیل شد که این یخها باعث شد این منطقه نیز جایی برای زیستن نباشد. درست مانند مناطق نزدیک به قطب شمال سرزمینهای اسکاندیناوی و غولها در این دوران به وجود آمدند.
وقتی یخها به واسطه گرما آب شدند، اولین غول یخی به نام ایمیر که پدر تمام غولهای یخی محسوب میشود به وجود آمد و از عرق زیر بغل او وقتی خواب بود یک مرد و یک زن غول زاده شدند.
از یخها، گاوی مقدس به وجود آمد که به لیسیدن تکه یخی نمکین علاقه زیادی داشت. از این تکه یخ اولین خدا بوجود آمد. این خدا با یک غول زن نزدیکی کرد و خدایان دیگری از جمله اودین به وجود آمدند. این خدایان اولین غول را که میتوانستند پدربزرگ خود او را بنامند، کشتند و خونی که از بدن این غول به راه افتاد تمامی غولها به جز یک جفت غول نر و ماده را غرق کرد. پس از آن خدایان، جهان را از بدن غول اولیه ساختند. زمین از بدن غول، دریا از خون غول، از استخوانهای بزرگ، کوهها و از استخوانهای کوچک، صخرهها و سنگها بوجود آمد و از موهایش درختان و گیاهان روییدند. خدایان از ابروهای ایمیر دژی ساختند که میان دنیای غولان و جهان باشد. جایی که امروز جهان است سرزمین میانی یا میدگارد[6] نام نهادند که بعدها تور محافظ آن در مقابل غولها شد.
از جمجمه غول اولیه آسمان را ساختند که هر گوشه از آن را در دستان یک کوتوله قرار داشت. مغز ایمیر هم تبدیل به ابرهای بارانزا شد. این کوتولهها کرمهایی بودند که در بدن ایمیر و پس از مرگ او ظاهر شدند و خدایان به ایشان چهرهای آدم وار بخشیدند. کوتولهها هماکنون در جنگلهای تاریک و درون غارها به زیست خود ادامه میدهند و یکی از نمادهای کشور نروژ محسوب میشوند و عروسکهای آنها با دماغهای دراز به عنوان یادگاری یا سوغاتی در نروژ به فروش میرسد.
برای به وجود آوردن روز و شب هر روز گرگی خورشید را دنبال میکند و وقتی خورشید را میگیرد نوبت ماه است که گرگ دیگری او را دنبال نماید.
انسانها نیز از درختانی خاص ساخته شدند. نخستین آدم به نام آسک از درخت زبان گنجشک به وجود آمد و و اولین زن به نام امبلا از درخت نارون آفریده شد.. اودین به ایشان خون بخشید و ایشان پدر و مادر تمامی انسانهایی هستند که در میدگارد زیستهاند.
ایدون[7] خداوند بهار سیب جوانی هدیه میدهد.
· طبیعت
روییدنیها در فرهنگ اساطیری کشورهای اسکاندیناوی حضور دارند. وقتی روییدنی وجود ندارد نیز، نشان از طبیعت خشن منطقه است.
طبیعت در اسطورههای اسکاندیناوی در مناطق مختلف متفاوت است. طبیعت سرزمین غولان بسیار سرد و خشن است. و در قسمتی هم رودهای مذاب دنیایی جهنمی به وجود آورده که جز نیستی چیزی در آن یافت نمیشود. جای سؤال است که چه لزومی دارد از این سرزمین یک دیو با شمشیری آتشین حفاظت نماید.
در سرزمین میانی نیز طبیعت آن چنان با انسانها مهربان نیست. همانگونه که ذکر شد از نگاه اساطیری اولین انسانها از درختان بوجود آمدهاند. انسانها راه میان سرزمین میانی و سرزمین خدایان، آزگارد را به شکل رنگینکمان میبینند.
در اسطورهها به درخت زبان گنجشکی به نام ایگدرازیل[8] اشاره شده که شاخههای خود را به تمام دنیا گسترده است. در بعضی افسانهها اولین مرد نیز از این درخت به وجود آمده. این درخت بر سه ریشه اصلی روییده است. یک ریشه آن در سرزمین خدایان، آزگارد است. ریشه دوم در میان سرزمین غولهای یخی واقع گردیده و ریشه سوم در نیفلهایم[9]است. نیفلهایم سرزمین مرگان است که فرزند لوکی، هل در آنجا فرمانرواست.
ریشهای که در آزگارد است، از چشمه مقدس، آورد[10]مینوشد. در آنجا سه دوشیزه سرنوشت حضور دارند که هر کدام زمانهای گذشته، حال و آینده را میبینند و ایشان سرنوشت انسانها را مشخص میکنند.
ریشهای که در سرزمین غولهای یخی است از چشمه میمیر سیراب میشود که سرچشمه دانایی و معرفت است.
· انسان
در حقیقت انسان معمولی در اسطورههای اسکاندیناوی در مقایسه با اساطیر سرزمینهای دیگری همچون یونان جایگاهی متمایز ندارد. خدایان به کارهای خود مشغولاند و انسان در جهان به حیات بیمایه خود مشغول است.
تنها بهترین سلحشوران مورد توجه اودین قرار دارند تا پس از مرگشان ایشان را در کلکسیون خویش در تالار والهالا[11] (تالار شهیدان) قرار دهد. کلکسیونی مانند کلکسیون پروانههای خشک شده. سقف این تالار از چوبهای زوبینها و سپرها ساخته شده. دختران شجاع اودین به زمین میانه میآیند تا سلحشوران و جنگاوران را انتخاب کنند و پس از مرگ آنها را به والهالا منتقل نمایند. ایشان برای روز پایانی جهان در رکاب اودین خواهند بود و شمار ایشان نهصد و شصت نفر خواهد بود.
در پایان دنیا زمانی که تمامی خدایان اصلی کشته میشوند، انسانها نیز به سرنوشت نهایی خود یعنی مرگ میرسند و به سوی هلهایم میروند. تنها یک زن و یک مرد در تنه درخت زبانگنجشگ پنهان میشوند و از شبنم تغذیه میکنند تا جنگ تمام شود تا دوباره از ایشان نسل انسان به وجود آید.
· مرگ و دنیای پسین
هلهایم[12] سرزمین مردگان است که فرزند لوکی، هل در آنجا فرمانرواست. هل خدایی نیمه زنده، نیم مرده است که بیشتر او را به عجوزهای ترسناک مانند میکنند.در بعضی افسانهها نیفلهایم به عنوان سرزمین مردگان معرفی شده است. در این سرزمین خدایانی که مردهاند نیز حضور دارند. این سرزمین توسط یک رود سهمگین احاطه شده و هیچ یک از مردگان توان عبور از این رود را ندارند. دروازه ورودی این سرزمین توسط سگ نگهبانی به نام گارم محافظت میشود و یک عقاب بزرگ که در حقیقت یک غول است، رفتار مردگان را زیر نظر دارد.
انسانهای گناهکار و افرادی که بر اثر بیماری و کهولت سن مردهاند به هلهایم فرستاده میشوند و به جز بهترین سلحشوران که امید به حضور در لشکر اودین را داشتند، مردم عادی مرگ را پایان همه چیز میدانستند. به همین دلیل مردم به اسطورههای جاودانگی توجه ویژهای داشتند. میوهها در جوان ماندن، زندگی و مرگ اسطورهها نقش ویژهای دارند. در اسطورههای شمالی خدایان با خوردن سیبهای طلایی جوان میماندند و در صورت نخوردن این سیبها ایشان پیر میشدند. در افسانهای لوکی ایدون (به معنای جوان کننده) خدای نگهدارند سیبهای طلایی را میفریبد و به جنگل میبرد و در تله عقابی میاندازد. این عقاب شاید نماد آرزوهای آدمیان به جاودانگی باشد. با غیبت ایدون خدایان هر روز پیرتر میشدند پس به سختی ایدون و سیبهای طلایی رابه آزگارد برگرداندند.
ثروت و جواهرات از نظر اقوام اسکاندیناوی میتوانست در بردارنده طلسم و نفرینهای خطرناک باشد. همانگونه که حلقهای نفرین شده باعث شد دو فرزند پدر خود را بکشند و یکی از ایشان که همه جواهرات را برای خود میخواست به اژدهای دشتناک تبدیل شد که نفسی سمی داشت. پس از آن برادر دیگر با فریفتن زیگفرید سلحشور بزرگ و کمک اودین اژدها را کشت و حلقه را بر دست کرد و این حلقه برای زیگفرید نیز بدیمن بود و نفرین انگشتر، مرگ تلخی را برای او رقم زد. این روایت اساطیری در کتاب و فیلم سینمایی ارباب حلقهها بازتولید میگردند.
جمعبندی
اساطیر کشورهای اسکاندیناوی طیف گستردهای از افسانهها و روایات قومی را شامل میشود که بازیگران آن غولها، خدایان، سلحشوران و موجودات افسانهای هستند. حضور این اسطورهها در داستانهای کودکانه و اساطیری کشورهای سوئد، دانمارک، نروژ، ایسلند و فنلاند، باعث شد این کشورها به فرهنگ مشترکی دست یابند که امروزه به عنوان کشورهای اسکاندیناوی از آنها یاد میگردد.
در اسطورههای اسکاندیناوی، انسان حضوری کمرنگ دارد و بیشتر به داستان خدایان میرا پرداخته میشود. روییدنیها در تمام سطوح داستانهای اساطیری حضور ویژهای دارند.
در اسطورههای اسکاندیناوی طبیعت به چند منطقه تقسیم میشود که توسط ریشههای یک درخت اساطیری به یکدیگر متصل شدهاند. جهان پس از مرگ انسانها نیز جای امن و آرامی نیست. تنها بهترین سلحشوران مورد توجه اودین قرار دارند تا پس از مرگشان ایشان را در کلکسیون خویش در تالار والهالا[13] (تالار شهیدان) قرار دهد. خدایان سرزمینهای اسکاندیناوی همچون انسانها، میرا هستند و به سرنوشت معهود خویش راضی هستند. اسطورههای اسکاندیناوی مورد توجه داستانسرایان معاصر قرار گرفته و منبع بینظیری از ایدههای جدید در اختیار نویسندگان و هنرمندان قرار داده است.
پینوشت
1. Thor (/θɔːr/; from Old Norse: Þórr)
2. Odin (/ˈoʊdɪn/;[1] from Old Norse: Óðinn, IPA: [ˈoːðinː])
3. Mjollnir
4. Baldr (also Balder, Baldur)
5. Höðr
6. Gylfaginning
7. Ásgarðr
8. Ginnungagap
9. Idun
10. Yggdrasil
11. Niflheim (به معنی جهانی از مه (
12. Urd
13. Valhalla
14. Helheimr
15. Niflheimr
16. Valhalla
فهرست منابع
● Edda. Translated by Faulkes, Anthony. Everyman.
● Lindow, John (2001). Norse Mythology: A Guide to the Gods, Heroes, Rituals, and Beliefs. Oxford University Press.
● MacLeod, Mindy; Mees, Bernard (2006). Runic Amulets and Magic Objects. Boydell Press
● Mallory, J. P. (2005). In Search of the Indo-Europeans: Language, Archaeology and Myth. Thames & Hudson.
● Orchard, Andy (1997). Dictionary of Norse Myth and Legend. Cassell.
● Puhvel, Jaan (1989). Comparative Mythology. Johns Hopkins University Press. .
● Simek, Rudolf (2007). Dictionary of Northern Mythology. Translated by Hall, Angela. D.S. Brewer.
[1]Thor (/θɔːr/; from Old Norse: Þórr)
[2]Gylfaginning
[3]Ásgarðr
[4] Ginnungagap
[5] Niflheimr
[6] MIDGARD
[7]Idun
[8]Yggdrasil
[9]Niflheim(به معنی جهانی از مه)
[10] Urd
[11]Valhalla
[12]Helheim
[13]Valhalla