دکتر شهریار خونساری
دکتر شهریار خونساری
خواندن ۲۵ دقیقه·۱ سال پیش

هنرهای گنجاندن، یا چگونه یک قارچ را دوست داشته باشیم

نویسنده: ANNA TSING

مترجم: شهریار خونساری

منبع: Mānoa، زمستان 2010، جلد. 22، شماره 2، قلب های وحشی: ادبیات، بوم شناسی، و شمول (زمستان 1389)، ص 191-203 منتشر شده توسط: انتشارات دانشگاه هاوایی آدرس ثابت: https://www.jstor.org/stable/41479491




دفعه بعد که در جنگل قدم می زنید، به پایین نگاه کنید. شهری زیر پای شماست اگر قرار بود به نحوی به زمین فرود بیایید، خود را در محاصره معماری تارها و رشته‌های شهر می‌بینید. قارچ ها این تارها را در اثر تعامل با ریشه درختان می سازند و ساختارهای مشترکی از قارچ و ریشه به نام میکوریزا را تشکیل می دهند. تارهای میکوریزا نه تنها ریشه و قارچ، بلکه - از طریق رشته های قارچی - و درخت را در درهم تنیدگی های جنگلی به هم متصل می کنند. این شهر صحنه پر جنب و جوش عمل و تعامل است. در اینجا راه های زیادی برای خوردن و اشتراک گذاری غذا وجود دارد. اشکال قابل تشخیصی از شکار وجود دارد. به عنوان مثال، برخی از قارچ‌ها برای شام، کرم‌های خاکی کوچکی به نام نماتد می‌خورند. اما این یکی از خام ترین راه ها برای لذت بردن از یک وعده غذایی است. متخصصان در پالایش، قارچ‌های میکوریز قندهای انرژی‌زا را از درختان می مکنند. برخی از این قندها از طریق شبکه قارچی از درختی به درخت دیگر توزیع می شوند. برخی دیگر از گیاهان وابسته حمایت می کنند، مانند مایکوفیل های قارچ دوست که به شبکه ضربه می زنند تا ساقه های رنگارنگ گل ها را بفرستند (مانند ارکیده های ریشه مرجانی). در همین حال، قارچ‌ها مانند یک معده درون به بیرون، آنزیم‌هایی را در خاک اطراف خود ترشح می‌کنند و مواد آلی و حتی سنگ‌ها را هضم می‌کنند و مواد مغذی را که در این فرآیند آزاد می‌شوند جذب می‌کنند. این مواد مغذی برای درختان و سایر گیاهان نیز در دسترس هستند که از آنها برای تولید قند بیشتر برای خود - و برای شبکه استفاده می کنند. در طول این فرآیند، بوی بسیار زیادی در جریان است، زیرا گیاهان، حیوانات و قارچ‌ها نه تنها وعده‌های غذایی خوب، بلکه شرکای خوب را نیز بو می‌کشند. و چه بوی شگفت انگیزی، حتی برای بینی حیوانی، مانند بینی من! (برخی قارچ‌ها، مانند ترافل‌ها، به حیوانات وابسته هستند تا بدن‌های تولید مثلی‌شان را بو کنند و در اطراف، هاگ‌هایشان پخش شوند.) به پایین رسیده و تکه‌ای از زمین جنگل را بو کنید. بوی شهر زیرزمینی قارچ می دهد. همانند شهرهای انسانی، این شهر زیرزمینی نیز محل معاملات جهان وطنی است. متأسفانه، انسان ها عمدتاً این جهان وطنی پر جنب و جوش را نادیده گرفته اند. ما شهرهای انسانی خود را از طریق تخریب و ساده‌سازی، قطع کردن جنگل‌ها و جایگزینی آنها با مزارع پرورش مواد غذایی در حالی که روی آسفالت و بتن زندگی می‌کنیم، ساخته‌ایم. در مزارع کشاورزی، ما گیاهان را مجبور می کنیم

بدون کمک موجودات دیگر رشد کنند.

ما مواد مغذی نهایی را با کودهایی که از صنایع شیمیایی به دست می‌آیند جایگزین می‌کنیم. ما محصولات خود را با جدا کردن آنها در خورش های شیمیایی پرورش می دهیم و آنها را فلج می کنیم، مانند جوجه های در قفس و بدون منقار. ما گیاهان زراعی را تا زمانی که دیگر ندانند چگونه در دنیای چند گونه ای شرکت کنند، معلول و ساده می کنیم. یکی از بسیاری از انقراض هایی که از این همه برنامه ریزی حاصل می شود، شهر زیرزمینی است. و تقریباً هیچ کس متوجه نمی شود، زیرا تعداد کمی از انسان ها حتی از وجود آن شهر می دانند. با این حال، تعداد زیادی از آن معدود کسانی که متوجه قارچ‌ها می‌شوند، آنها را با اشتیاق دوست دارند. خوش‌خوراک‌ها، گیاه‌پزشکان و کسانی که بوم‌شناسی جهان را اصلاح می‌کنند، اغلب از طرفداران دنیای قارچ‌ها می‌شوند. آنها، رنگ ها، طعم ها و بوهای آنها و تلاش آنها برای بهره برداری از جنگل را می ستایند. دانشمندانی که قارچ‌ها را مطالعه می‌کنند، به شیوه‌ای کاملاً متفاوت با محققان مگس‌های میوه یا سلول‌های هلا، غوغا می‌کنند. و در حالی که برخی از جانبازان قارچ از ارتباط شخصی با قارچ ها راضی هستند، برخی دیگر آرزو دارند که اشتیاق خود را با جهان به اشتراک بگذارند. دوستداران قارچ چگونه هنرهای گنجاندن را تمرین می کنند که دیگران را فرا می خواند؟ در این دوران انقراض، زمانی که حتی آشنایی اندک می تواند تفاوت بین حفظ و بی اعتنایی بی رحمانه ایجاد کند، ممکن است بخواهیم بدانیم. هنینگ نادسن، در آوریل 2008 متصدی قارچ‌ها در موزه گیاه‌شناسی دانشگاه کپنهاگ، مجموعه قارچ‌ها را در هرباریوم به من نشان می‌دهد. در ابتدا راهروها مرتب و غیرشخصی به نظر می‌رسند. سپس پاکت‌های تا شده را باز می‌کنیم و نمونه‌های خشک‌شده را که هر کدام توسط جمع‌آورنده‌اش نام‌گذاری و برچسب‌گذاری شده‌اند، در معرض دید قرار می‌دهیم. قارچ های چروکیده اما همچنان سخنگو که نام خود و نام کلکسیونرهایشان را در داستان زندگی روی زمین حمل می کنند، در غبار خود پنهان شده اند. تاکسونومی این روزها چندان رایج نیست. در واقع، مخالفان آن را به عنوان طبقه بندی خشکی می دانند که همه لذت ها را از بین می برد. اما با دست زدن به نمونه ها در هرباریوم، به راحتی می توان لذت نامگذاری را احساس کرد. در اینجا، از طریق نامگذاری، متوجه تنوع زندگی می شویم. تاکسونومی زمانی با طراحی ، پیوند نزدیکی دارد. اروپای شمالی، از جمله بریتانیا، خانه گیاه شناسی آماتوری و علمی، جمع آوری و نامگذاری گیاهان است. با این حال، دکتر نادسن توضیح می‌دهد که با این وجود، مشاهده قارچ‌ها به آسانی انجام نشد، زیرا اروپایی‌های شمالی قارچ‌ها را تحقیر می‌کردند - شاید یادآور گذشته بت پرستی آنها باشد.

علاوه بر این، جمع آوری و شناسایی قارچ ها دشوار است زیرا بدن آنها در زیر زمین است. فقط اندام های تناسلی آنها - قارچ ها - به هوا می آیند، و فقط به صورت پراکنده، گاهی اوقات در فواصل چندین ساله. دکتر نادسن در مورد الیاس فرایز (1794-1878)، پدر قارچ شناسی سیستماتیک مدرن به من می گوید. مانند لینئاس، فرایز سوئدی و عاشق گیاهان بود. کار او با ترکیبی از حافظه خارق‌العاده و اشتیاق خارق‌العاده‌اش امکان‌پذیر شد. او پنج هزار گونه را شناسایی کرد. بسیاری از نمونه‌هایی که او جمع‌آوری کرد، از نزدیک روستایی بودند که در آن متولد شد و برای اولین بار عشق به قارچ را آموخت. دکتر نادسن روایت فرایز از عشق اولیه و مداوم خود را به یاد می آورد. هنگامی که در کودکی، نمونه عظیمی از گونه Tricholoma collosum را پیدا کرد، به وجد آمد: "من خواهرم را دوست دارم، پدرم را دوست دارم، اما این بهتر است. دکتر نادسن نسخه ای از خاطرات فرایز را به من می دهد که از لاتین به انگلیسی ترجمه شده است:

بیش از نیم قرن بعد، به یاد می آورم وقتی در سال 1806 با مادرم برای چیدن توت فرنگی به جنگلی سوخته رفتم و در آنجا موفق به یافتن یک نمونه بزرگ غیرعادی از Hydnum coralloidesشدم ، که اولین قارچ بود که مرا به مطالعه قارچ ها ترغیب کرد. (فرایز 1955: 140-141) پس از آن، فرایز همه جا متوجه قارچ ها شد و در واقع زندگی خود را وقف توجه به آنها کرد. فرایز از طریق طبقه بندی خود، قارچ ها را مورد توجه عموم قرار داد. شور و شوق او باعث ایجاد گروهی از قارچ شناسان سیستماتیک شد که دکتر نادسن - جامعه شناس قارچ و ویراستار وارث آن است. قارچ شناسان بسیار فراتر از شمال اروپا است. میناکاتا کوماگوسو (1941-1867) طبیعت‌شناس را در نظر بگیرید که به خاطر ارائه جعبه کود اسب به امپراتور ژاپن - حاوی گونه‌های جالبی از کپک لجن - به یاد می‌آید. آنها توجه ما را هدایت می کنند، هنرمندان و همچنین طبیعت گرایان را الهام می بخشد. آهنگساز آمریکایی جان کیج (1912-1992) یک شکارچی قارچ بود که معتقد بود توجه به قارچ ها و توجه به صداها در موسیقی مهارت های مرتبطی هستند. برخلاف سایر نوازندگان، کیج موسیقی می‌خواست که شنوندگان را وادار کند تا به تمام صداهای اطرافشان، چه آهنگ‌سازی شده یا تصادفی، توجه کنند. آموزش و نوشتن در مورد قارچ به او کمک کرد تا توضیح دهد که چگونه یک توجه باز و در عین حال متمرکز را تمرین کند. در یکی از ساخته‌های او، نامعین، پاراگراف‌های یک دقیقه‌ای، افکار و حکایت‌ها با صدای بلند به ترتیب تصادفی خوانده می‌شوند - گاهی با همراهی رقص یا موسیقی. نامتعین بودن در بسیاری از سطوح باز بودن نمونه است. بسیاری از داستان ها در مورد تعامل افراد با قارچ ها هستند. قارچ ها نیز غیرقابل پیش بینی هستند. آنها به فرد کمک می کنند گوش کند و توجه کند. کیج در مدخل شماره 113 خود به صراحت می گوید: "موسیقی و قارچ: دو کلمه در کنار یکدیگر در بسیاری از لغت نامه ها. او اپرای سه پنی را کجا نوشت؟ حالا او در زیر چمن‌ها در پای های تور[1] مدفون شده است. هنگامی که فصل از تابستان به پاییز تغییر می کند، باران کافی یا فقط رطوبت مرموز موجود در زمین، قارچ ها.

Basidiaبخشی از اندام های تولید مثل قارچ است. از بازیدیا، هاگ ها به هوا پرتاب می شوند. یک قارچ، به نام قارچ گلوله توپ (Sphaerobolus stellatus)، توده هاگ خود را (اما نه از بازیدیا) با صدایی که گاهی قابل شنیدن است بیرون می اندازد. اما برای بیشتر قارچ ها، شلیک اسپورها را گوش انسان نمی‌شنود. حتی در صداهایی که از دست می‌دهیم، کیج از ما می‌خواهد برای موسیقی الهام بگیریم. سبک تجزیه شده و حکایتی شعرهای رسمی دیگر مانند هایکو است. قارچ ها - به ویژه آن لذت های معطری که ژاپنی ها ماتسوتاکه می نامند - از شاعران هایکو به عنوان یک موضوع در امان نبوده اند. ساکی ماتسوتاکه؛ توسط شخص دیگری درست جلوی بینی من گرفته شده است. Matsutake قارچ های بسیار دوست داشتنی در ژاپن هستند. را نمی توان داد، بنابراین آنها عاشقان قارچ را به جنگل می کشانند تا آنها را جستجو کنند. تشخیص Matsutakeآنها همیشه به نظر می رسد که ماتسوتاکه ای که می بینید توسط دیگری گرفته شده است. ما باید با دقت بیشتر نگاه کنیم. جمله بندی و صدای شعر ما را به دنیایی می کشاند که متوجه می شوم. حتی این گروه از گونه‌های ارزشمند، ماتسوتاکه، می‌تواند الهام‌بخش‌های عاشقان قارچ باشد. شعر کیورای می تواند ما را برانگیزد تا جهان های ماتسوتاکه و هنرهای گنجاندن آنها را در نظر بگیریم.

اندی مور زندگی خود را وقف تولید و گسترش دانش در مورد قارچ ماتسوتاکه کرده است.

تولید کننده تجاری نیست. ماتسوتاکه قابل کشت نیست. او حتی طعم و بوی ماتسوتاکه را دوست ندارد. او یک دانشمند آموزش دیده نیست، اگرچه در علوم ماتسوتاکه شرکت می کند. هدف او دستیابی به دانش است. او یک علم دموکراتیک و فراگیر می خواهد. او از طریق توجه به ماتسوتاکه، دانش و دیدگاه خود را از علم دموکراتیک گسترش می دهد. مور در وب‌سایت خود، Matsiman.com، هر آنچه را که در مورد ماتسوتاکه پیدا می‌کند پست می‌کند و بحث‌هایی را درباره جهان‌های قارچ به راه می‌اندازد. ماتسوتاکه در جنگل های نیمکره شمالی زندگی می کند و به ویژه با درختان مخروطی مانند کاج ارتباط دارد. این یک گروه گونه های گسترده است، با جمعیت هایی که در سراسر اوراسیا، از شمال آفریقا، و در سراسر اقیانوس اطلس تا کانادا، ایالات متحده و مکزیک امتداد دارند. در بیشتر جاهایی که قارچ رشد می کند، مردم از آن به عنوان غذا لذت نمی برند. اروپایی ها ابتدا آن ها را Tricholoma Nauseosum نامیدند تا نشان دهند که آنها از بو خوششان نمی آید. (دیوید آرورا (David Aurora)، قارچ‌شناس آمریکایی [1986:191] این بو را به‌عنوان «مصالحه‌ای تحریک‌آمیز بین «گرم‌های قرمز» و جوراب‌های کثیف توصیف می‌کند.) اما برای بسیاری از ژاپنی‌ها، این بو فریبنده است. ماتسوتاکه کبابی یا پخته شده در سوپ، یک غذای لذیذ گران قیمت و همچنین یادآور زیبایی فصل پاییز است. تا دهه 1970، جنگل های کاج ژاپنی مکمل غنی ماتسوتاکه تولید می کردند. اما جنگل های کاج که با زندگی روستایی مرتبط است، پس از جنگ جهانی دوم کاهش یافت. در همین دوره، درآمد ژاپنی ها افزایش یافت. در دهه 1980، ژاپن شروع به واردات ماتسوتاکه از سراسر جهان کرد. قیمت ها بالا بود. کارآفرینان قارچ با عجله وارد میدان شدند. در ابتدا، ژاپنی‌های مهاجر که قارچ‌هایی را برای استفاده خود در خارج از کشور پیدا کرده بودند، واردات ژاپن را هدایت می‌کردند. اما به زودی، همه جور مردم مشغول چیدن ماتسوتا شدند - چه آنها از قارچ برای استفاده خود لذت ببرند یا نه. اندی مور یکی از این افراد بود. او که اصالتا اهل لوئیزیانا بود، در طول جنگ ایالات متحده در ویتنام به جنگل های اورگان راه یافت. پس از ثبت نام به عنوان سرباز، از آنچه در آنجا دید و تجربه کرد، سرخورده شد. او زمانی که توانست جراحت دوران کودکی خود را تشدید کند و به خانه فرستاده شد، احساس خوش شانسی کرد. او که در ایالات متحده مستقر شد و راننده جیپ در یک پایگاه دریایی شد. اما یک روز به او خبر رسید که قرار است به آسیای جنوب شرقی بازگردانده شود. حاضر نبود برود. او با افتخار می گوید که چگونه جیپ را پس داد، از دروازه بیرون رفت و خود را غیبت بدون مرخصی اعلام کرد. او برای فرار از اسارت به کوه دوید و در آنجا با انواع کار جنگلی مانند بریدن هیزم امرار معاش می کرد. او عاشق جنگل بود. این تجربه به او هدف جدیدی داد: "زندگی در جنگل و اجاره ندادن." در اواخر دهه 1980، جنون ماتسوتاکه به شمال غربی اقیانوس آرام ایالات متحده آمد. جنگل ها پر از جمع کننده خریداران ماتسوتاکه در کنار جاده چادرهایی برپا کردند تا قارچ ها را به ژاپن صادر کنند. ژاپن در آن زمان هنوز از رونق اقتصادی ثروتمند بود. قیمت ها خیلی خوب بودند

و جمع آوری کنندگان امیدوار بودند که آن را با "طلای سفید" غنی کنند. مور آن کار را بسیار مطابق میل خود یافت. مور موقعیت ایده آلی برای چیدن - و مطالعه - قارچ داشت. او موقعیتی را به عنوان سرپرست یک جنگل خصوصی بزرگ به دست آورده بود. در یک کلبه کوچک در بالای ملک زندگی می کرد و شغلش به او فرصت و زمان زیادی برای کاوش می داد. او ماتسوتاکه را در ملک خود کشف کرد که منتظر انتخاب بود. از آنجایی که ماتسوتاکه رابطه طولانی مدت با درختان خاصی دارد، بهترین راه چیدن این است که هر سال به همان درختان بروید تا ببینید آیا قارچ وجود دارد یا خیر. اما اکثر جمع کننده ها در شمال غربی اقیانوس آرام ایالات متحده جنگل های ملی با دسترسی آزاد را انتخاب می کنند. آنها به همان درختان برمی گردند، اما اغلب چینندگان دیگر آنها را کتک زده اند. ("Matsutake / توسط شخص دیگری گرفته شده / درست جلوی بینی من"!) موقعیت مور منحصر به فرد بود: او یک منطقه جنگلی بزرگ برای برداشت داشت و یک دروازه قفل شده برای جلوگیری از دروگرهای دیگر. این وضعیت کنجکاوی او را در مورد قارچ ها بیدار کرد. هنگامی که قارچ میوه نمی دهد، منطقه اطراف حتی شدیدترین درختان میکوریز خالی است. به طور ناگهانی و غیرمنتظره قارچ ها رشد می کنند. چه عواملی قارچ ها را کنترل می کند؟ مور شایعات متناقض مختلفی در مورد این سوال می دانست، اما به نظر می رسید هیچ دانش تجربی و محکمی وجود نداشت. بنابراین تصمیم گرفت آزمایش خود را آغاز کند. از آنجایی که دیگر جمع کننده ها به پناهگاه او نفوذ نکردند، او توانست تمام نقاطی را که ماتسوتاکه ظاهر می شد علامت گذاری کند. سپس توانست اطلاعات دقیقی از زمان ظهور، تعداد، وزن و قیمت آنها را ثبت کند. این رکوردها می توانند با بارندگی، دما و سایر عوامل مرتبط باشند. مور برای آزمایشات خود آموزش یا راهنمایی نداشت. او به سادگی شروع به انجام آنها کرد. بعداً، او با محققان خدمات جنگلی ایالات متحده در پروژه های آنها کار کرد و یکی از نویسندگان چندین مقاله شد. اما در آن شرایط او یک دستیار بود، بدون اینکه توانایی طرح سؤالات یا پیشنهاد روش‌ها را داشته باشد. او به تنهایی مجبور به اختراع علم با استفاده از ابزار خود شد. اصطلاحات مبهم، مقیاس های استاندارد، و روش های آزمایشی پیچیده به سختی برای او ضروری به نظر می رسید. در عوض، او با سؤالاتی شروع کرد که جمع‌کننده‌ها می‌خواهند بدانند: کی و کجا قارچ‌ها ظاهر می‌شوند؟ مور با نتایج شگفت‌انگیزی در دست (قارچ‌های او به دما و نه بارندگی پاسخ دادند)، تصمیم گرفت نتایج خود را عمومی کند. در سال 1998 مور وب سایت Matsiman.comرا افتتاح کرد. با این حال، سایت برای وبلاگ شخصی مور طراحی نشده بود. در عوض، او ساخت و تبادل دانش را تسهیل کرد. سایت نشان می دهد که همه می توانند تحقیق کنند. تنها چیزی که لازم است کنجکاوی است. این سایت این سوال را مطرح می کند که "ماتسیمان کیست؟" هرکسی که عاشق شکار، یادگیری، درک، حفاظت، آموزش دیگران است و به قارچ ماتسوتاکه و زیستگاه آن احترام می گذارد، ماتسیمان است:

"ما که نمی توانیم درک کافی داشته باشیم، مدام در تلاشیم تا مشخص کنیم چه چیزی باعث شده که این یا آن اتفاق بیفتد. ما محدود به ملیت، جنسیت، تحصیلات یا گروه سنی نیستیم. هرکسی می تواند ماتسیمان باشد. در هر جامعه چیدن حداقل یکی وجود دارد."

برای درک ماهیت خارق‌العاده این دانش عمومی، مهم است که به مور اجازه بدعت‌های او را بدهیم. موقعیت مراقبت از جنگل او به پایان رسیده است، اما او شغلی به عنوان میزبان اردوگاه پیدا کرده است که به او اجازه می دهد در تمام طول سال در یک موتورخانه به عنوان مباشر زمین های عمومی زندگی کند. برای زندگی در جنگل او کالاهای مختلف مبتنی بر قارچ، مانند چاشنی قارچ دودی و تنقلات قارچ خشک را امتحان می کند. بعید به نظر می رسد که چنین آزمایشاتی درآمد زیادی ایجاد کند، اما شور و نشاط مور را برای قارچ ها بالا نگه می دارد.. او معتقد است که همه دانش ها باید در دسترس باشند. سایت Matsimanجامعه ای از دانش را ایجاد می کند. مور هیچ چیز را بهتر از معرفی افراد جدید به دنیای ماتسوتاکه دوست ندارد، چه از طریق سایت خود و چه به عنوان بازدیدکننده از جنگل هایی که به خوبی می شناسد. تجسم دنیای ماتسوتاکه: به سوی حالت‌های فراگیرتر رفاه حال پروژه متفاوتی از گنجاندن مبتنی بر قارچ را در نظر بگیرید: درخواستی برای ماتسوتاکه برای کمک به ما در ساختن مدل‌هایی از رفاه که در آن انسان‌ها و غیرانسان‌ها به طور یکسان رشد کنند. سازمان دهنده کاریزماتیک و پرانرژی فومیهیکو یوشیمورا بیشتر عمر خود را با ماتسوتاکه مطالعه و کار کرده است. دکتر یوشیمورا به عنوان یک دانشمند، برخی از کارهای خود را در آزمایشگاه ها و مناطق جنگلی انجام می دهد. اما او همچنین بنیانگذار ماتسوتاکه صلیبی است، یک طرح ابتکاری شهروندان مستقر در کیوتو برای احیای جنگل های ماتسوتاکه ژاپن. صلیبی های ماتسوتاکه داوطلب هستند. کار آنها مجسمه سازی جنگل برای بازگرداندن سلامت کاج قرمز با همکارش ماتسوتاکه است. ماتسوتاکه در اینجا فقط یک غذای خوشمزه نیست. همچنین یک شرکت کننده ارزشمند در دنیای رفاه زیست محیطی است. شعار صلیبیون این است که "بیایید جنگل را احیا کنیم تا همه ما بتوانیم سوکیاکی بخوریم" سوکیاکی (خورشی گوشت و سبزیجات که بهتر است با ماتسوتاکه درست شود) یک غذای محبوب و سنتی است. گاهی اوقات سوکیاکی در مناسبت های جشن و گاهی اوقات در گردش هایی که شهرنشینان از هوای تازه لذت می برند خورده می شود. با هم غذا خوردن برای قدردانی از دنیای طبیعی، مردم خود و همچنین جنگل هایشان را احیا می کنند. جنبش دکتر یوشیمورا شرکت کنندگان را به داخل کشور می آورد تا سرزندگی جدیدی را به جهان ارائه دهند

دکتر یوشیمورا از میراث طولانی علم ماتسوتاکه کاربردی در ژاپن استفاده می کند. مینورو هامادا به خاطر اینکه ماتسوتاکه را به یکی از اهداف علم مدرن در قرن بیستم تبدیل کرده است شایسته تقدیر است. دکتر Hamadaتحقیق ماتسوتاکه را برای پرداختن به سؤالات اساسی بیولوژیکی و در عین حال ترویج تولید یک محصول اقتصادی با ارزش طراحی کرد. پس از جنگ جهانی دوم، دکتر هامادا گروهی از محققان ماتسوتاکه را آموزش داد که به نوبه خود بسیاری از محققان امروزی را آموزش دادند. ماکوتو اوگاوا، یکی از شاگردان دکتر هامادا، با متقاعد کردن دولت به فرستادن محققان ماتسوتاکه به هر ایستگاه جنگلداری استانی، در گسترش تحقیقات ماتسوتاکه مؤثر بود. هیچ کس موفق نشده است که این ذخایر کشت شده را به تولید قارچ برساند. بنابراین، تمرکز در ترویج ماتسوتاکه، ساختن نوعی جنگل بوده است که ماتسوتاکه دوست دارد در آن زندگی کند. در ژاپن، ماتسوتاکه با کاج قرمز، ارتباط دارد. برای قرن‌های متمادی، روستاییان ژاپن با تغییر کشت و برداشت انتخابی درختان پهن برگ که برای هیزم و زغال چوب استفاده می‌شوند، جنگل‌های آشفته ایجاد کرده‌اند. روستاییان به طور سنتی گیاهان و علف ها را جمع آوری کرده و برگ ها را برای کود سبز جمع آوری می کنند. این شیوه‌ها دامنه‌های روشن و باز از خاک‌های در معرض دید را به جا گذاشت - شرایطی که کاج قرمز و شریک آن، ماتسوتاکه ترجیح می‌دهند. همه اینها پس از جنگ جهانی دوم تغییر کرد. روستاییان شروع به استفاده از سوخت های فسیلی برای گرمایش و تراکتور به جای گاو برای شخم زدن کردند. مردم دیگر هیزم جمع آوری نمی کردند تا زغال بسازند یا برگ و علف جمع نمی کردند. جوانان به شهر نقل مکان کردند و جنگل های روستا مورد بی توجهی قرار گرفت. درختان پهن برگ با انتقام دوباره رشد کردند و کاج ها را سایه انداختند. علاوه بر این، کاج توسط یک بیماری پژمردگی گسترش یافته توسط یک آفت وارداتی ضعیف شد. در سایه عمیق جنگل های پهن برگ نادیده گرفته شده، کاج ها مردند. بدون میزبان آنها، ماتسوتاکه نیز منقضی شد. بسیاری از دوستداران ماتسوتاکه تپه هایی را توصیف کردند که در کودکی با قارچ سفید دیده بودند و اکنون حتی یک کاج میزبان ندارند. در دهه 1970، شهرنشینان برای جنگل‌های روستایی در دوران جوانی خود دلتنگ شدند - مکان‌هایی برای دیدن گل‌های وحشی در بهار، کرم شب‌تاب در تابستان، و تغییر برگ‌ها در پاییز. بر خلاف حامیان بیابان در ایالات متحده، بسیاری از ژاپنی ها بر زیست بوم های پر جنب و جوش مکان هایی که مدت ها مزاحمت های انسانی را تجربه کرده بودند تمرکز کردند: حاشیه جاده ها، دشت های سیلابی رودخانه ها، شبکه های آبیاری روستاها و شالیزارهای برنج - و جنگل های روستای باز. در این مکان های آشفته می توان چیزی را تصور کرد که می توان آن را رابطه پایدار بین انسان و غیرانسان نامید. حفظ به معنای کناره گیری انسان از طبیعت نیست، بلکه به معنای آشفتگی هدایت شده است. در فرآیند مطالعه روش های باستانی اختلال، شهروندان مدرن خود را در مورد حضور در طبیعت آموزش دادند. از همین محیط بود که صلیبیون ماتسوتاکه دکتر یوشیمورا ظهور کردند. نام این گروه برگرفته از تلاش بسیج مردمی دهه 1980 است که به عنوان صلیبیان نگهداری جنگل شناخته می شود، که در آن داوطلبان دانشجو علف ها و علف های هرزی را که جنگل را خفه می کردند حذف می کردند. جنگل اما احتمالاً قارچ های خوشمزه تولید می کند. روش های او ترویج رشد کاج با حذف کامل برگ های همیشه سبز، و در نتیجه باز کردن دامنه های تپه به نور است. با بازگشت کاج ها، دامنه های تپه به جنگل های باز تبدیل می شوند که در آن گل های وحشی، خرگوش ها و شاهین ها می توانند لانه هایی پیدا کنند. اما هیچ کس نمی تواند قارچ را تضمین کند. داوطلبان باید کار را برای عشق به طبیعت انجام دهند، نه فقط برای ماتسوتاکه. همه اینها مرا به شنبه ای در ژوئن 2006 سوق می دهد، زمانی که همکار پژوهشی من، شیهو ساتسوکا و من برای یک روز کار در جنگل به صلیبیون پیوستیم. این مکان دامنه تپه ای بود که با برگ های پهن همیشه سبز جوان خفه شده بود. بسیاری از درختان باریک آنقدر به هم نزدیک بودند که یک نفر نمی توانست خیلی دور به جنگل نگاه کند، چه رسد به اینکه از میان آن راه برود. دکتر یوشیمورا توضیح داد وظیفه ما این است که زمین را پاکسازی کنیم تا فقط کاج قرمز رشد کند. وقتی من و دکتر ساتسوکا رسیدیم، گروهی از مردان مشغول برداشتن درختان و درختچه‌ها بودند. با کمال تعجب، آنها حتی در حال کندن ریشه درختان پهن برگ بودند. این کار سختی بود، همه با ابزارهای دستی انجام می شد، و من متوجه شدم که پاکسازی این یک کوه سال ها طول می کشد. با این حال، همه در آنجا شاد و پر از اشتیاق بودند. دکتر یوشیمورا دامنه تپه مجاور را به ما نشان داد که پس از کار بسیار باز، روشن و سبز با کاج بود. او توضیح داد: "این همان چیزی است که دامنه تپه ما در روزهای قبل ممکن بود به نظر برسد." حیوانات و پرندگان ساکن شده بودند - و امیدی برای قارچ وجود داشت. منظور داشتن در حالی که پروژه های دیگری در دست اجرا بود: باغ; کوره زغال سازی؛ و تپه پرورش سوسک برای علاقمندان. در پایین تپه مکانی برای غذا خوردن، استراحت و صحبت بود. موقع ناهار کارگرانی که روی تپه عرق ریخته بودند پایین آمدند. همکاران آنها در حال ساختن یک قنات بلند بامبو برای سرو یک غذای ویژه تابستانی بودند: رشته فرنگی در رودخانه . در انتهای قنات، رشته های بخارپز داغ را داخل آب خنک و روان ریختیم. همه در اطراف "جریان" بامبو جمع شدند و رشته های روان را با چاپستیک های خود گرفتند و آنها را با سس ها در کاسه های آماده مخلوط کردند. شوخی و خنده زیاد بود. با زمین داران روستایی و زنان خانه دار شهری و حتی یک دانشجوی کارشناسی ارشد مردم شناسی آشنا شدم. شخصی یک هایکوی سرگرم کننده در مورد آمدن از آمریکا ارائه کرد. شخص دیگری خرچنگ های دست ساز مبتکرانه ای را که ساخته بود به نمایش گذاشت. صاحب زمین تصاویری از دارایی خود را نشان داد، که امیدوار بود دوباره آنها را احیا کند. قبل از اینکه به سر کار برگردیم، مدت زیادی با هم درنگ کردیم. این احیای نه تنها دامنه تپه بلکه حواس ما بود. عشق در زمان انقراض اشکال عشقی که من در این مقاله آورده ام متنوع و حتی متناقض هستند. با وجود این واقعیت که اندی مور و دکتر یوشیمورا هر دو نگران قارچ ماتسوتاکه هستند، ممکن است شیوه های یکدیگر را عجیب می دانند. علوم - و بوم‌شناسی‌های اجتماعی و طبیعی که در آن شرکت می‌کنند - به هم پیوسته‌اند، اما پیوسته نیستند. من در جای دیگری در مورد رابطه اجمالی بین "اکولوژی های جنگلی" که در اورگان و کیوتو مشاهده و تفسیر شده است، نوشته ام (تسینگ و ساتسوکا 2008؛ تسینگ 2010). در اینجا، من این مناطق مجزا را تنها تا حدی معرفی می‌کنم که قدردانی ما را از هر مداخله خلاقانه‌ای نشان دهند. از نظر مور، اقتصاد قارچ وحشی، با تشویق به مشارکت مردمی که جنگل را دوست دارند، امکاناتی را برای علم بومی ایجاد می کند. او تلاش می کند تا تولید دانش را از حاکمیت متخصصان رها کند. هر کسی با کنجکاوی پرشور می تواند کمک کند. برای دکتر یوشیمورا، علاقه شهروندان به اصلاح محیطی فرصت ایجاد ارتباط بین رفاه انسانی و غیرانسانی را فراهم می کند. از نظر او، تلاش‌ها برایبازسازی مناظر جنگلی، داوطلبان را شادتر و سالم‌تر می‌کند، زیرا آنها برای محیطی مهمان‌نوازتر چند گونه‌ای کار می‌کنند. هر دو مداخله در تضاد با عملکرد هژمونیک و معطوف به انقراض چیزی هستند که می توان آن را "علم کاشت" نامید. علم کاشت به ما می آموزد که برای کنترل مناظر انسانی و غیرانسانی تلاش کنیم. برای کسانی که عاشق قارچ های وحشی هستند، تسلط کامل هدف نیست. عدم قطعیت بخشی از موضوع است. هر جا که داوطلبان یا جمع‌کنندگان ماتسوتاکه می‌ایستند تا به این فکر کنند که چرا قارچ‌ها به‌وجود می‌آیند، علم کاشت کمی اقتدار را از دست می‌دهد. در علم کاشت، مدیران و متخصصان تصمیم می گیرند. هرگز در مورد محصولات کشاورزی با برداشت کنندگان مشورت نمی شود. در علم کاشت، بهزیستی فرمولی است که در بالا تعریف شده است، و هیچ کس از این سوال که "بهزیستی برای چه کسی؟" در علم زراعت، کارشناسان و موضوعات تخصصی آنها با اراده به قدرت از هم جدا می شوند. عشق بین متخصص و دانش - شی جریان ندارد. در مقابل، داستان‌های من توصیف می‌کنند که چگونه حمایت از قارچ‌ها می‌تواند منجر به پروژه‌هایی برای ایجاد علم دموکراتیک و رفاه فراگیر عمومی شود. این اشتیاق به قارچ - در تمام جزئیات بوم شناسی اجتماعی- طبیعی آن - است که این پروژه ها را ممکن می کند. در نقطه تلاقی بین علوم طبیعت و فرهنگ، مدل جدیدی در راه است که ویژگی اصلی آن عشق چند گونه ای است. برخلاف مطالعات فرهنگی قبلی علم، دلیل وجودی آن عمدتاً نقد علم نیست، اگرچه می تواند انتقادی باشد. در عوض، غوطه ور شدن جدید و پرشور در زندگی موضوعات غیر انسانی مورد مطالعه را تشویق می کند. یک بار، چنین غوطه وری فقط برای دانشمندان علوم طبیعی مجاز بود، و عمدتاً به شرط عدم نشان دادن عشق. مداخله مهم این شکل جدید از علم این است که یادگیری در علوم طبیعی را همراه با تمام ابزارهای علوم انسانی و هنر تشویق می کند. اهداف کسانی از ما در این زمینه باز کردن تصورات عمومی برای امکان پذیر ساختن راه های جدید ارتباط با طبیعت است. برای این کار، ما باید استعدادهای غیرمنتظره ای را که دیگران - چه دانشمندان و چه غیر دانشمندان - برای این کار به ارمغان آورده اند، احضار کنیم. داستان های من از دوستداران قارچ و پروژه های آنها کمک کوچکی است.

Arora, David. 1986. Mushrooms Demystified: A Comprehensive Guide Fungi. Berkeley: Ten Speed Press.

Blacker, Carmen. 2000. "Minakata Kumagusu, 1867-1941: A Genius nized." In Collected Writings , 235-247. New York: Routledge

Blyth, Reginald H. 1973. "Mushrooms in Japanese Verse." In Transactions Asiatic Society of Japan. Third series, n(December):9wo6.

Fries, Elias. 1955 [1857]. "A Short Account of My Mycological Study." by lb Magnussen and Annie Fausboll. Friesia 5(2):i35~i6o.

Hansen, Lise, and Henning Knudsen, eds. 1992, 1997, 2000. Nordic Macromycetes, vols. 1, 2, and 3. Copenhagen: Nordsvamp. Nakagawa, S. 2003. "Nationwide Partnerships for Satoyama Conservation." Satoyama: The Traditional Rural Landscape of Japan , edited by R.D. Brown, I.

Washitani, A. Tsunekawa, and M. Yokohari, 111-119. Springer.

Tsing, Anna. 2010. "Worlding the Matsutake Diaspora, or, Can Actor-network Theory Experiment with Holism?" In Experiments in Holism: Theory and Practice in Contemporary Anthropology, edited by Ton Otto and Nils Bubandt, 53-76. Oxford: Wiley-Blackwell.

Tsing, Anna, and Shiho Satsuka. 2008. "Diverging Understandings of Forest Man- agement in Matsutake Science." Economic Botanv 62.

[1] نام آسمان خراشی در نمایشنامه ای که در سال ۱۹۳۶ توسط ماکسول اندرسون منتشر شد.

ایالات متحده
عکسها و نوشته های من، در بی حوصلگی هایم با شما زندگی کرده ام. مؤلف، پژوهشگر ، دکتری پژوهش هنر‌، کارشناس‌ارشد پژوهش هنر، ارتباطات برای توسعه و عکاسی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید