دکتر شهریار خونساری
دکتر شهریار خونساری
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

پست مدرن چيست؟

نوشته دکتر شهریار خونساری

اولين بار لغت پست مدرن در سال 1917 به كار گرفته شد. (برخلاف اينكه تصور مي شود پست مدرن لغتي جديد است). يعني در زمان جنگ جهاني اول كه البته مورد توجه قرار نگرفت. در آن زمان متفكر آلماني به نام هانري «كتابي به نام «بحران فرهنگ اروپا» نوشت كه در آن كتاب با تكيه بر تفكرات نيچه[1]دربارة ابرانسان به اين مسئله اشاره مي كند كه ابرانسان نيچه در دوران مدرنيته تحقق نيافته و به وقوع پيوستن ابرانسان در دورة پست مدرن اتفاق خواهد افتاد. البته اين تعريف از پست مدرن با تعريف پست مدرن امروزي متفاوت است. تفكر هانري كه در دوران جنگ جهاني اول شكل گرفته است و تحت تاثير نيچه و افكار او دربارة ابرمردي، ابرانساني و نابغة سياسي مي باشد باعث به وجود آمدن ديكتاتوري مانند هيتلر خواهد شد. نويسنده اسپانيايي فدريكر دي انيس به سال 1934 در اثرش به نام گزيده شعر اسپانيايي و هيسپانو آمريكاي بكار برد و از آن در تشريح واكنش نسبت به مدرنيسم استفاده نمود[2]. در 1934 اديب آلماني پانويتز[3]كه تاريخ ادبيات اروپا را به سه دورة مدرن (از اواخر قرن 19 تا دهة‌ اول قرن 20) اولترا مدرن[4](1914 تا 1932) و دورة گذار بين اين دو (1905 تا 1914) كه پست مدرن[5]ناميده شد تقسيم بندي كرد. در اين دوره هنوز پست مدرن لفظي گيرا و جذاب براي مرزبندي بحراني كه پايان يافته است، مي باشد، ولي فيدلر[6]اديب آمريكايي بود كه در سال 1969 با جمع بندي اتفاقاتي كه در هنر و جامعه روي داده پايان دهة 60 را دورة‌ پست مدرن ناميد و براي اولين بار مفهومي مشخص به لفظ پست مدرن اطلاق نمود. محتواي اين مفهوم اين است كه در اين دوره وارد شده‌ايم كه ديگر از قالب اشرافي و خاص عده‌اي ثروتمند درآمده. در اين دوره فرهنگ عام و مردمي‌تري به وجود آمد كه در آن چيزي كه سابقاً خاص يك عده از نخبگان و ثروتمندان بوده ، سهيم شده اند كه اوج اين حركت را در هنر پاپ[7]مشاهده مي نماييم. هنرمند ديگر فقط كسي نيست كه از يك آكادمي هنر شناخته‌شدة فارغ‌التحصيل شده باشد بلكه هر كسي به ذوق و علاقة خود حتي با درنظرگرفتن اصول خاص مي‌تواند اثري مورد توجه خلق نمايد.

فيدلر نتيجه مي گيرد كه هنر از حد اشرافي خود درآمده، عقايد فيدلر وضعيت فرهنگ بعد از جنگ دوم جهاني را به خوبي نشان مي دهد. ديگر هنرمند آدمي خاصي نيست، هر كسي مي‌تواند هنرمند باشد. اين مسائل هنوز در آمريكا مطرح است و وارد اروپا نشده است. شخصي به نام جنكز[8]از طريق واردكردن لفظ پست مدرن در معماري باعث مي شود اين لغت به طور كامل در عالم هنر باقي بماند. او مي‌گويد معماري ديگر تعلق به عده‌اي خاص ندارد بلكه ذائقه عموم را دربرمي‌گيرد. يعني هنر كسي كه تا آن زمان سبكي خاص را دنبال مي‌كرده اكنون اگر به صورت عام همة نظرات را دربرمي‌گيرد. معماري پست مدرن معماري‌اي است كه شاخص‌هاي گوناگون را در خود ادغام مي‌كند . نمي‌توان فقط يك سبك خاص را در آن ديد. يعني برداشتن حصارها كه به نام سبك در تاريخ هنر مشاهده مي‌گردد.

معماري پست مدرن يعني هنر التقاطي[9]كه هم براي خواص و اشراف است و هم براي آدم‌هاي عادي كوچه و بازار. به اين طريق پست مدرن از طريق آراء جيمز به صورت معماري وارد اروپا مي‌شود ولي هنوز در فلسفة جايي ندارد. در سال 1979 لفظ پست‌مدرن در كتابي به نام «شرايط پست مدرن ،گزارشي در مورد دانش» توسط ليوتار فيلسوف، مورد بررسي قرار گرفت.[10]

فلسفة پست مدرن به معناي دورة پست مدرن مي خواهد بگويد دانش كه يكي از مفاهيم اصلي فلسفه است در روزگار ما چيست و چه تأثيراتي دارد. سال 1979 زماني است كه كامپيوتر نيز وجود داشته و ليوتار مي گويد انفورماتيك با سلطه اي كه بر عالم علم دارد آن چيزي را كه فراروايت‌هاي مدرن مي‌نامند، بي‌اثر مي‌كند، او مي‌گويد با آمدن انفورماتيك سيستم‌هاي منسجم فكري كه از فلسفه به وجود آمده توانايي خود را از دست داده‌اند. يعني سيستم‌هايي كه كانت و هگل به وجود آورده اند كه در آنها همه چيز بايد با بقيه اجزاي ساختار همخواني داشته باشد اما در دنياي امروز اين اصل پذيرفته نيست و اين حداقل خصيصة دنياي انفورماتيك است. كه اين امر باعث فروپاشي سيستم و بروز نوعي گم‌گشتگي در انسان مي‌گردد. چون سيستم است كه جايگاه هر چيزي را مشخص مي‌كند. و در دنياي بدون سيستم هنرمند مي‌تواند اثري را خلق كند كه ربطي به ديگر آثار هنري و جامعه نداشت باشد.

در اينجا نوعي تزلزل وجود دارد زيرا انساني كه در يك سيستم فكري زندگي مي‌كند كمتر دچار تزلزل مي‌شود تا انساني كه از هيچ سيستم خاصي پيروي نمي‌كند.

اين تزلزل را در دورة پست مدرن يا دورة بعد از جنگ يا بعد از سال‌هاي دهة 60 مي‌بينيم و درست است كه فروريختن سيستم و به وجود آمدن فرهنگ پست مدرن نوعي تزلزل ايجاد مي‌كند و انسان بدون سيستم كمي متزلزل تر زندگي مي‌كند ولي انفورماتيك اين امكان را به ما مي‌دهد كه براي آن چيزي كه در موردش احساس خلاء مي‌كنيم و سابقاً سيستم جاي آن خلاء را پر مي‌كرد، حال با نمود سيستم نسبت به آن حساس‌تر مي‌شويم.

به طور مثال در يونان باستان انسانها در سيستم خدايان زندگي مي‌كردند و در صورت داشتن يك سوال آن را از خدايان مي پرسيدند. با فروريختن عالم اساطير و خدايان بحراني بزرگ به وجود آمد كه نتيجه آن ظهور سقراط، افلاطون و ارسطو بود.

آنها اعتقاد داشتند حال كه براي پاسخ گويي ديگر خدايان را نداريم از طريق عقل مي توان به سوالات پاسخ داد. سقراط و افلاطون به صورت سيستماتيك در همة زمينه‌ها به سوالات پاسخ مي دهند. در دورة معاصر در عالم هنر اصولاً به لزوم تفكر توجهي نمي‌شود. لزوم تفكر به عنوان پاية زندگي كاملاً زير سوال رفته است و اين تشابهي است ميان سوفيست‌ها و انسان معاصر كه هر دو از يك سيستم خارج شده اند و سيستم جديدي را به وجود نياورده‌اند.

سوفسطائيان مانند انسان معاصر در رد تفكر، خرد و به خصوص منطق كوشيده‌اند. آنها مي‌توانستند از عهدة استدلال برآيند و مي‌خواستند افرادي موفق در چهارچوب سياسي، اقتصادي موجود جامعة يونان به وجود آورند، گرچه سيستم فكري منسجم و مشخصي نداشته‌اند ولي به هيچ وجه انقلابيون شورشي، آشوبگر و هرج و مرج طلب نبوده‌اند.

اصولاً مخالفت با سيستم غيرممكن است چون هر فكري كه وسعت بيشتري داده باشد بايد از هر نوع تضاد در درون خودش مبرا باشد و در غير اين صورت از طرف ديگران مورد قبول قرار نخواهد گرفت.

هيچ متفكري نمي‌خواهد ضد و نقيض سخن بگويد و اگر عكس اين مطلب ثابت شود او نابود مي‌گردد ولي در مورد هنرمند اين طور نيست او هيچ واهمه‌اي از ضد و نقيض‌ها ندارد به خصوص هنرمند در دوران معاصر (هنرمند بعد از مدرنيته) اينگونه عمل مي‌كند.

هنرمندان تمايل دارند خودشان را به يك تفكر خاص متصل نمايند و مي‌خواهند آثارشان رنگ و لعاب فلسفي داشته باشد تا در مورد آنها اينطور تصور نشود كه ساختار فكري قوي ندارند دو مشخصة هنر پست مدرن عبارتند از: كثرت سبك و زمينه‌هاي مختلف سپس ضديت آن با چيزي كه مستقر است.

ليوتار معتقد است طرز فكر مشخص بوده كه ما را به بن بست فكري و اجتماعي سياسي كشانده كه اوج جدال آن در جنگ جهاني دوم مي باشد. به آن دليل كه همواره خردمندانه فكر كرده‌ايم و مسائل غيرمفهومي و نابخردانه را در نظر نگرفتيم و اين عالم نابخردانه عالمي نيست غير از عالم هنر و احساسات. اگرچه احساسات فقط آن چيزي نيست كه احساس مي‌كنيم منظور از احساسات زندگي نابخردانه و ناخودآگاه انسان است كه در حيطة روانشناسي قرار مي‌گيرد پس به گفتة ليوتار به روان واقعي توجه نكرده‌ايم و جوانب بسيار متعدد روان را فقط مقيد به طرز فكري نظام‌مند كرده‌ايم. در حالي كه بدن انسان به عنوان خاستگاه بسياري از فعل و انفعالات نامعقول و ناشناخته جايگاه ويژه‌اي دارد. از كارافتادن قسمتهايي از بدن به هنگام شنيدن خبري ناگوار بدون وجود هيچگونه توجيه پزشكي به درستي مي‌تواند ثابت‌كنندة اين امر باشد. به نظر ليوتار بشر نبايد مفهومي فكر كند و بايد مخدوش‌تر بيانديشد. (شايد بتوان گفت از ديد يك انسان شرقي بايستي عرفاني فكر كند). چون پست مدرن ديگر نمي‌خواهد چيزي را مشخص كند. از اين رو طرز فكر بعد از جنگ دوم جهاني و بحران نازيسم ديگر نمي‌تواند تعريف مشخصي از دنيا و مفهوم‌هاي موجود در آن را ارائه دهد.

اصولاً پست مدرنيسم مي‌گويد ما هيچ معنايي در اين دنيا نداريم. معنا يك ساختة من درآوردي عالم مفهومي است ولي به طور مثال معناي بمب اتم كه در آخر مفهومي جز مرگ ندارد و هيچ فيلسوفي نيز نمي‌تواند آن را معنا كند، مفهومي بودن را زير سوال مي‌برد. اين امر در هنر پست مدرن نيز مصداق پيدا مي‌كند هيچ اثر هنري، ديگر يك معنا و مفهوم خاص را نمي‌خواهد دنبال كند در حالي كه در دوران قبلي به خصوص دورة روشنگري اثر هنري بايستي تربيت‌كنندة اخلاقي بشر باشد چون اخلاق يا اعتلاي اخلاقي بشر معناي وجودي بشر است. يا در يكي از سيستمهاي ديگر همچون سيستم سوسياليستي هنر در خدمت آزادي كار قرار مي‌گيرد و بايستي به صورتي واقع‌گرا تئوري هاي سيستم را تبليغ نمايد چون از نظر ايشان كار مفهوم ماهوي بشر است، در حالي كه پست مدرنيسم معنا و مفهوم مشخصي براي بشر ندارد.

اثر هنري مي‌خواهد چيزي را نشان دهد كه به هيچ ترتيبي قابل بيان نيست فقط مي‌تواند به نزديك آن برسد. اين مسئلة غيرقابل‌بيان درست نقطة مقابل فكر است گرچه به اين امر نمي‌رسد ولي هدف اين مسئله است. پس در مفهوم نمي گنجد (چيزي در مفهوم مي گنجد كه قابل تفكر باشد، و اگر مي خواهد اين كار را انجام دهد نبايد مقيد به هيچ قانوني باشد و اين مشخصات در پست مدرنيسم به صورت ضديت با قوانين مستقر بر جامعه مشخص مي‌شود. پست مدرن مي‌گويد خرد نبايد اصل مطالب را تعيين كند به طور مثال اگر ساختماني بدون(انجام) محاسبات دقيق عاري از مفاهيم بسيار دقيق بنا كنيم در اينجا سوال پيش مي‌آيد كه چگونه اين متفكران (دريدا و ليوتار) حاضر مي‌شوند در چنين خانه‌اي زندگي نمايند، خانه اي كه پايه هاي آن را خرد تعيين نكرده باشد اين مسئله غيرممكن است . اين را مي‌توان افراط‌گرايي نام نهاد. اين طور به نظر مي‌رسد كه تفكر پست مدرن ناشي از نوعي غنا و ثروت انباشته بيش از حد بعد از جنگ است كه در كنار آن متفكراني كه زمينة جامعوي آنها جنگ جهاني دوم است و تجربة ترس از جنگ و اميد به زندگي زيباي بعد از جنگ (وحدت ترس و اميد) نوعي روانشناسي عجيب را به وجود مي‌آورد كه بسيار بيمارگونه است و تصادفي نيست كه اين متفكران (ليوتار و دريدا) از ترس و شوق در به وجودآوردن اثر هنري صحبت مي كنند. از نظر ليوتار امر غيرمترقبه كه باعث به‌وجودآمدن اثر هنري مي‌شود از ترس و شوق ظهور مي‌كنند بعد از جنگ جهاني دوم و آشتي اروپا با استفاده از منابع كشورهاي جهان سوم جامعة غرب به يك زندگي مرفه رسيدند كه هنر جديدي را طلب مي‌كرد كه محرك آن به هيچ وجه درد و غم نبود و محرك اخلاقي نيز نداشت.

تفكر لاقيد به مفهوم و خرد از دهة 60 به بعد به وجود مي‌آيد در جامعه اي كه مصرف‌زده است. فمينيسم نيز زاييدة همين تغيير و تحولات قبل از جنگ است با اين استدلال كه علاوه بر اين كه مرد و زن در حقوق اجتماعي برابرند چيزي در زنان وجود دارد كه آنها را والاتر از مردها قرار مي‌دهد. پست مدرنيسم بازي‌اي است كه با تكيه بر رفاه و دوري از هرگونه طرز فكر سيستماتيك (سيستمهاي فكري قبل از جنگ) به وجود آمده است.

[1] Nietzche

[2] پست مدرنيسم چيست؟ چارلز جنكز، ترجمه فرهاد مرتضائي، نشر مرنديز، 1376، ص 11-10.

[3] Pannwitz

[4] Ultra Modern

[5] ريشه يابي لفظ پست مدرن از كتاب زير استفاده شده است:

Historisches worter Buch, vol 7, Der Philosophie, Joachim Ritter, Baseli.

[6] Fiedler

[7] Pop Art

[8] James

[9]eclectique

[10] A “sthetik und Kunst philosophie von der Antike bis zus Gegenwart: Nida Rumelin, 1998.


پست مدرنهنر پست مدرندکتر شهریار خونساریلیوتار
عکسها و نوشته های من، در بی حوصلگی هایم با شما زندگی کرده ام. مؤلف، پژوهشگر ، دکتری پژوهش هنر‌، کارشناس‌ارشد پژوهش هنر، ارتباطات برای توسعه و عکاسی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید