در یک ماهی که گذشت جهان پر از خبر ریزودرشت بود. گاهی همه حواس به نوادا بود و رأیشماری کندش، گاهی خبر کشف واکسن کرونا جهان را تکان میداد و گاهی خبرهای دیگر اما خبرهای مهمی دیگری نیز بود که بعضاً در لابهلای هیاهوی ترامپ-بایدن گم میشد؛ جنگ در خاورمیانه. شاید بگویید جنگ در خاورمیانه که از هم عادیتر است اما این بار جنگ نه در افغانستان بود نه یک طرفش داعش. شمال ایران صحنه جنگ شده بود. همان کشورهایی که تا اسمشان را میشنیدیم میگفتیم «اینا مال ما بودنا» حالا جنگشان شروع شده بود و کسی نمیدانست ما کجای این دعوا قرار داریم و ما چه واکنشی باید نشان دهیم. برای منی که به تاریخ معاصر و اتفاقاتش علاقه داشتم و دارم کنجکاویبرانگیز بود. چرا این دو کشور با یکدیگر میجنگیدند؟ واکنش درست ما چه باید باشد؟ با اندکی جستوجو متوجه شدم که جنگ این دو کشور سابقه دارد و از همان فروپاشی شوروی و چهبسا قبلتر این بحث وجود داشتهاست. برایم کمکم جدی شد. در همین اثنا شنیدم بهتازگی مستندی ساخته شده به نام داغ قرهباغ که اتفاقاً رد بچههای شریف هم در ساختش دیده میشد. چه بهموقع! البته که در مصاحبهای که با کارگردان مستند شده بود دیدم که مستند سه سال است در حال تولید است و این همزمانی انتشار مستند و ناآرامیها کاملاً اتفاقی است! به مدد یکی از میلیونها انجمن و کانون دانشگاه مستند برای شریفیها رایگان شده بود. نیم ساعت قبل یکی از کلاسها شروع کردم به دیدن و قرار بود نیم ساعت ببینم، کلاسم را بروم و بقیهاش بماند برای بعد. نتیجهاش شد ازدستدادن ۴۵ دقیقه اول کلاس!
از خود مستند بگویم، مستندی یک ساعت و ربعی با روایت شیرین حمید محمدی که چند سالی هست خارج از فوتبال هم دیده میشود! خود دستاندرکاران مستند میدانند که چقدر صحبت راجعبه این مناقشه سخت است، برای همین آرامآرام و بدون ارائه نتیجهگیری کار را پیش میبردند. مستند با داستان چنگیز مصطفی از شروع میشود. خبرنگاری آذربایجانی که شجاعت و بیباکیاش مثالزدنی است و در ادامه ماجرا نقش به سزایی دارد. در همان یک ربع اول با انبوه اسامی، تصاویر و... سردرگم میشویم. مستند اول سعی میکند ما را با فضای کلی این دو کشور آشنا کند، بفهمیم چرا و چگونه این دو کشور، دو کشور شدند. بعد از شوروی چه شد و این قبیل پرسشها. از بعد از آن است که اصل ماجرا شروع میشود. مایی که هر لحظه منتظر اتفاقی عجیب هستیم و این اتفاقات هم میافتد. سقوط هواپیما، کشتار و ... چیزهایی است که انگار تنها در فیلمها و داستانها میبینیم. شما را نمیدانم اما من که در بهت فرورفته بودم. از دو جهت، یکی اینکه چه «اتفاقاتی عجیبی» در بیخ گوشمان افتاده. این مناقشه چرا تمام نمیشود و ... . مورد دوم اینکه چه اتفاقات عجیبی «بیخ گوشمان» افتاده و من اصلاً راجعبه آنها نشنیدم! بهخصوص بعد از اینکه از نقش ایران در روند صلح دو کشور صحبت شد تعجب بیشتر شد.
همانطور که گفتم صحبت درباره مناقشه دو کشور شمالیمان بسیار سخت است و شاید برای همین است که کمتر به این موضوع مهم پرداخته شده است و کارگردان هم با علم به این موضوع مستند را طوری ساختهاست که لحظهای حق را میدهی به ارمنستانیها و لحظهای به آذربایجانیها. این روند تا پایان مستند هم حفظ میشود، انگار خود مستند هم نمیداند حق با چه کسی است و صرفاً قرار است بازگوکننده واقعیت باشد. واقعیتی تلخ که با دیدن آن قلبت آتش میگیرد. البته که این واقعیت در تقریباً کل مستند از دریچه دوربین آذربایجانیهاست و تنها در اواخر مستند و آن هم با یک چرخش ناگهانی و عجیب ناگهان از ایروان و ساکنان آن نیز میشنویم!
شاید بعضی از ماها حس و حال خواندن کتاب هزار صفحهای درباره تاریخ فلان کشور یا زندگی فلان شخصیت نداشته باشیم اما کار جذابی که مستندها برای ما میکنند این است که آن هزار صفحه را میآیند در یک ساعت خلاصه میکنند. اگر یا نمیخواهید یا وقت خواندن کتاب ندارید اما نسبت به آنچه در شمال ایران میگذرد بیتفاوت نیستید توصیه میکنم یک ساعت و ده دقیقه خود را به دست داغ قرهباغ بسپارید. اگر هم که از آن کتابخوانهای حرفهای هستید بازهم توصیه میکنم این مستند را ببینید! فقط حواستان باشد نیم ساعت قبل از کلاس شروع نکنید که مستند اینقدر جذاب است که کلاستان را از دست میدهید!
نویسنده: سیدپارسا قزوینی
شمارهی سوم خوبگاه