ح. ع. تاجدینی
ح. ع. تاجدینی
خواندن ۶ دقیقه·۲ سال پیش

پیشگامان آموزش و پرورش در ایران/ محمد بهمن بیگی

سال ها پیش ، یک جوان قشقائی شوریده ، که با پدر و مادر تبعیدی اش در تهران روزگار می گذرانید ، بعد از تحصیل و گرفتن مدرک کارشناسیِ حقوق قضائی ، تصمیم گرفت به ایلی باز گردد که از آن برآمده بود ؛ تا بل که بتواند بچه های محروم از همه چیز را با " حروف الفبا " آشنا کند . این جوان بی پروا و دل داده ، که از معدود افراد تحصیل کرده و دانش گاه دیده ی آن روز جامعه ی ایران بود ، به تمام تعلقات زندگی شهری که در انتظارش بود پُشت کرد و خود را به حیات سرگردان ایل رساند و هستی اش را نثار آنان کرد .

این جوان شوریده و بی پروا ، محمد بهمن بیگی بود .

محمد ، وقتی ایل شان در حال کوچ بود ، در منطقه ی چاه کاظم - جنوب فیروز آباد فارس - به دنیا آمد ؛ به سال 1299 خورشیدی .

از چهار سالگی پشت قاش زین نشست و تا ده سالگی هم رنگ شهر را ندید . با این همه ، این بخت را داشت که به جای تفنگ مشقی قشنگ ، قلم به دست اش دهند ، تا آن چه را که با جان اش آمیخته بود ، ارزانی بچه های لخت و پاپتیِ ایل و طایفه کند .

ده ساله بود که پدرش را به جرم شرکت در شورش عشایریِ سال های 1307 - 8 به تهران تبعید کردند . چند ماه بعد مادرش سرنوشت مشابهی پیدا کرد . این زن بی سواد را به جرم رساندن نان و آذوقه به شورشیان ، کنار شوهرش فرستادند .

دیری نگذشت که مادر و پسر تبعیدی را سوار کامیون لکنته و بدبوئی کردند و به تهران فرستادند . - سفرشان از ایل تا تهران ، پنج شبانه روز طول کشید . بهمن بیگی ، این مدت را " فاصله ی بهشت تا جهنم " نامید . چرا که آنان را از " زندگی بسیار باشکوه ، شیرین ، فاخر ، مرفه و سرشار از آسایش " روانه ی طویله ای همراه یک آخور کردند ؛ آن هم در پایتخت !! سپس ناچارشان کردند در یکی از خانه های قدیمی تهران ساکن شده و با فراش بانک ، رفتگر شهرداری ، شیر فروش و ... همسایه شوند . اتاق های این خانه ، دور تا دور حیاط بزرگ آن قرار داشت ؛ درست مثل خانه ای که " احمد محمود " نویسنده ی رئالیست معاصر ، در رُمان " همسایه ها " به تصویر کشیده است .

سال سوم متوسطه بود که به مادرش و سایر زنان قشقائی تبعیدی ، اجازه دادند تا بار دیگر به ایل برگردند . محمد هم به اینان پیوست . سپس در دبیرستان ادبی سلطانی - شیراز - نام نویسی کرد و با فریدون توللی ، شاعر معاصر هم کلاس شد . اما سال بعد ، به علت تنگناهای مالی مجبور شد شیراز را ترک کند و در تبعیدگاه - تهران - به پدرش بپیوندد . در این موقع با حمایت عمیق پدرش ، به دانش کده ی حقوق دانش گاه تهران پا گذاشت و مدرک کارشناسیِ حقوق قضائی را گرفت .

با سقوط رضا شاه از سلطنت ، پدرش پس از یازده سال تبعید به ایل باز گشت . بهمن بیگی پس از مدت کوتاهی که در واحد حقوقی بانک ملی تهران مشغول به کار شد ، به پدرش پیوست . او به " ترقی " در تهران و ادامه تحصیل در " ژنو " که برایش مهیا شده بود ، پشت کرد ؛ اما در عوض ترجیح داد به مدت پنج سال ، خود را در فاصله ی لارستان و اصفهان به " گله داری " و " چوپانی " سرگرم کند !! اوقاتی که برای خود و خانواده اش ، چندان هم بی ثمر نبود . به وضعیت اسف بار خانواده سر و سامان نسبی بخشید و در خلال آن ، چشم و گوش اش هم نسبت به " فاصله طبقاتی " و بی سوادی و عقب ماندگی مردم ایل باز شد . رُخ دادی که تمام زندگی اش را سخت تحت تاثیر قرار داد .

برای کم کردن این فاصله ، به ویژه در مورد " سواد آموزی " ابتدا به دولت پناه برد . اما زود ناامید شد . از خان ها ، کلانتران و ثروت مندان ایل یاری خواست ، اما اینان هم دست رد به سینه اش زدند . به ناچار دست یاری به سوی مردم دراز کرد و مردم دست او را به گرمی فشردند . - بهمن بیگی آخر موفق شد نخستین دبستان چادری عشایر - سیار - را به کومک مردم ستم دیده و محروم ایل رو به راه کند . - به سال 1330 - 31 .

آموزگاران این دبستان ها ، ابتدا از افراد کم سواد ایل بودند که تا کلاس ششم ابتدائی درس خوانده بودند . پس از فراز و نشیب های بسیار و استقامتی که در این راه از خود نشان داد ، در سال 1336 ، نخستین دانش سرای عشایری را در نزدیکی شیراز بر پا شد . این دانش سرا در مدت 22 سال فعالیت ، توانست آموزگاران فداکار و عاشقی را تربیت کرده و به میان شاگردان بفرستد .

12 سال پس از موفقیت در آموزش عشایر ، برای نخستین بار - آن هم با سخت کوشی و پایمردی بهمن بیگی - اداره کل آموزش عشایر ایران ، در شیراز شروع به کار کرد و خود بهمن بیگی هم مدیرکل آن شد .

قدم بعدی اش پس از راه اندازی دانش سرا ، دبیرستان عشایری بود . بهمن بیگی دبیرستان عشایری را برای آن دسته از بچه های یک لاقبا ، اما خوش استعداد راه انداخت که توان ادامه ی تحصیل ،آن هم در شیراز را نداشتند . به قول خودش با گذر از هفت خوان رستم ، موفق شد طرح تاسیس دبیرستان عشایر را در سازمان برنامه و بودجه به تصویب برساند . این دبیرستان در سال 1346 شروع به فعالیت کرد . پنج سال بعد توانست ، " هنرستان حرفه ای عشایر ، با کارگاه های متعدد و پیش رفته ی برق ، الکترونیک ، اتومکانیک ، عکاسی ، نجاری و ... را برای صدها کارگر کارامد عشایر راه اندازی " کند . یک سال بعد از این ، یعنی در سال 1352 " موسسه ی تربیت مامائی ایلی " را پدید آورد که در مدت چند سال ، توانست 150 ماما تربیت کرده و به میان مردم تنگ دست ایل بفرستد .

محمد بهمن بیگی ، 90 سال زیست . حاصل این عمر طولانی ، نجات هزاران شاگر پاپتی و سرگردانی بود که در میان فقر ، بیماری و جهل ، دست و پا می زدند . - مرگ او در سال 1389 ، در شیراز رخ داد .


پائیز 92 خورشدی

بهمن بیگیآموزش و پرورش
منتقد و روزنامه نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید