ابتدا توصیه میکنم این لیست از فیلم هایی که درمورد انتشار و شیوع بیماری های جهانی هست رو ببینید و بعد ادامه ی متن رو بخونید: فیلم هایی که به شیوع ویروس جهانی پرداخته اند - به بهانه انتشار ویروس کرونا
شاید داستان رزیدنت اویل (resident evil) رو بیاد بیارید. اما یک خلاصه از این فیلم رو میگم تا بتونیم ربطش رو با موضوع کرونا ویروس کمی بررسی کنیم.
شرکت داروسازی و تحقیقاتی آمبرلا (Umbrella) که درواقع چیزی بسیار فراتر و خطرناک تر از یک شرکت داروسازیست نقطه ی عطف داستان این فیلم است. (لازم به ذکره که این فیلم و مجموعه انیمیشن رزیدنت اویل از روی بازی های کامپیوتری با همین نام ساخته شده است).
وقتی که یکی از شیشه های آزمایش در هنگام دزدی از یکی از آزمایشگاه های مخفی شرکت آمبرلا شکسته میشه، یک بیماری خطرناک و همه گیر تمامی افراد آزمایشگاه را آلوده می کند و بعد از حادثه ای این ویروس به بیرون از آزمایشگاه منتقل می شود. این شروع همه گیر شدن پدیده ای به نام زامبی هاست. پی در پی در هر قسمت گوشه ای از زوایای پنهان شرکت آمبرلا مشخص می شود.
ما متوجه می شویم که آمبرلا شهرهای عظیمی را در سرتاسر دنیا زیر زمین شبیه سازی کرده است و با استفاده از تکنولوژی بازسازی انسان های واقعی کاری می کند که انسان ها در آن شهرها حس کنند واقعا زندگی می کنند. کاری که آمبرلا می کند ساخت سلاح های بیولوژیک است و کار وحشتناک تری که انجام می دهد امتحان این سلاح های بیولوژیک روی انسان هاست. به این شکل که یک انسان آلوده به ویروس تی(یک زامبی) رو بین آدم ها که دارند کارهای روزانه رو انجام می دن می فرستند. زامبی اولین فرد رو گاز می گیره و ویروس شروع میکنه به پخش شدن و زامبی ها تو سطح شهر مصنوعی پخش می شن. حال شرکت آمبرلا بررسی میکنه که آیا مشکلی در انتشار هست یا خیر. سرعت انتشار چقدر و ....
هدف آمبرلا چیست؟ ازبین بردن جهان؟
خیر هدف آمبرلا یک چیز است، پول!
آمبرلا سلاحی می سازد که بی نهایت خطرناک است و هر حکومتی از خطرناک بودنش می ترسد و می خواهد آن را داشته باشد، مثل سلاح اتمی.
حال از بحثمون یعنی فیلم شیوع و کرونا دور نشیم. پس بیاید کمی هم درمورد کرونا صحبت کنیم.
درسته این فقط یک فرضیه است، مثل فرضیه های دیگه. بر اساس تخیل. اما ارزش گفتن رو داره.
تصور کنید شرکت هایی مثل آمبرلا ( که واقعا هم وجود دارند) بر روی سلاح های بیولوژیک کار می کنند. حال شاید این شرکت ها در قالب یک شرکت داروسازی و یا یک حکومت باشد. تصور کنید آن ها می خواهند یکی از سلاح هایشان را در سطح جهانی امتحان کنند و جنبه های مختلف آن را بررسی کنند. پس در اولین قدم ویروسی همه گیر اما نه چندان قوی به میان مردم می فرستند، نسخه ای بسیار ضعیف تر از نسخه ی اصلی. حال بررسی می کنند که ویروس چطور منتشر می شود، چه اتفاقی می افتد تا متوقف شود . و مهمترین چیز واکنش کشورهای جهان برای مقابله با این ویروس چیست. جو روانی به چه شکلی خواهد بود و حتی اینکه چه کشوری کمترین میزان پیشگیری را دارد و زودتر نابود خواهد شد.
شاید حال اگر به اقدامات چین که مانند یک کار آخرالزمانی است بنگریم زیاد دور از ذهن نخواهد بود که دولت چین هم یک مانور کامل را رفته است تا حداقل تلفات را در چنین جنگ بیولوژیکی داشته باشد.
بیش از این تفسیر نمی کنم و قضاوت با شما. حال نوبت فیلم است.
شیوع (به انگلیسی: Contagion) فیلم آمریکایی در ژانر مهیج به کارگردانی استیون سودربرگ است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. ماریون کوتیار، مت دیمون، لارنس فیشبرن، جود لا، گوئینت پالترو و کیت وینسلت بازیگران این فیلم هستند. پیشنمایش این فیلم ابتدا در تاریخ ۳ سپتامبر ۲۰۱۱ در شصت و هشتمین جشنواره فیلم ونیز اکران شد و سپس در تاریخ ۹ سپتامبر به اکران عمومی آمد. فیلم نقدهای خوبی از طرف منتقدان دریافت کرد، که بیشتر روایاتها و اجراهای بازیگران و هنرپیشههای مختلف مرد و زن را مورد ستایش قرار میداد.
داستان این فیلم الهام گرفته و تحت تاثیر از بیماریهای واگیردار در دهه اول سال ۲۰۰۰، همچون شیوع نوعی از کروناویروس به نام سارس در سال ۲۰۰۲ و آنفلوانزای خوکی در سال ۲۰۰۹ است. (ویکی پدیا)
در این فیلم شاهد حضور بازیگرانی چون مت دیمون، لارنس فیشبرن، ماریون کوتیار، جود لاو، گوئینت پالترو، کیت وینسلت، جنیفر ایلی و برایان کرانستون، هستیم. فیلم Contagion در سال ۲۰۱۱ بهروی پردههای سینما رفت و در این فیلم شاهد شباهت شیوع ویروس با ویروس کرونا بودیم که همین موضوع باعث شد تا بسیاری شروع به مقایسه اتفاقات فیلم با شیوع این بیماری کنند و حتی شاهد ارائه تصاویر مشابه نیز بودیم. حال سؤال اصلی اینجا است که تا چه اندازه اتفاقات فیلم «شیوع» به ویروس کرونا نزدیک است؟ آیا ویروس در فیلم به ویروس کرونا شباهت دارد؟ چه تفاوتهایی بین ویروس MEV-1 با کرونا وجود دارد؟ در این مقاله قرار است بررسی کنیم که چه شباهتها و تفاوتهایی بین ویروس داخل فیلم Contagion با کرونا وجود دارد و ببینیم آیا سودربرگ چند سال پیش چنین ویروسی را پیشبینی کرده بود؟ در ادامه با زومجی همراه باشید.
ادامه مقاله ممکن است بخشهایی از داستان و اتفاقات فیلم Contagion را برای شما فاش کند
ویروس سارس و آنفلوانزای خوکی منابع الهام ویروس و داستان فیلم Contagion بودهاند
اتفاقات فیلم Contagion برگرفته از شیوع دو بیماری ویروسی مرگبار یعنی سارس در سال ۲۰۰۲ و آنفلوانزای خوکی در سال ۲۰۰۹ بوده که اتفاقا ویروس کرونا نیز بهعنوان یک ویروس در خانواده سارس قرار دارد. علائم تمامی این بیماریها مثل سرماخوردگی و آنفلوانزای عادی است و در اتفاقات فیلم نیز شاهد آن بودیم که در ابتدا اشخاص آلوده فکر میکردند که تنها یک سرماخوردگی عادی است. باتوجهبه الگوی مشابه، شباهت کرونا با ویروس MEV-1 خیلی هم اتفاقی و عجیب نیست و درواقع فیلم از الگوی دو بیماری ویروسی دیگر الهام گرفته بود. هر دو ویروس کرونا و MEV-1 از راه تماس بین انسانها انتقال پیدا میکند که باعث سرعت بخشیدن به گسترش آن میشود تا افراد بیشتری در معرض دچار شدن به آن قرار بگیرند. در هر حال، این نکته را باید گفت که ویروس MEV-1 در اتفاقات فیلم بسیار کشندهتر از کرونا بود، بهطوری که هرکسی دچار این بیماری میشد، بهنظر نمیرسید که بتواند جان سالم به در ببرد و حداقل میتوان گفت که قربانیان کرونا بیشتر افراد سالمند بودهاند که بدن آنها مقاومت کمتری دربرابر چنین بیماری دارد.
اگرچه در طول اتفاقات فیلم Contagion منشا بیماری مشخص نیست، اما در پایان آن مشخص میشود که یک خفاش آلوده در چین باعث آلودگی یک خوک میشود که این خوک در ادامه باعث آلوده شدن سر آشپز در هنگ کنگ و در ادامه باعث آلودگی شخصیت گوئینت پالترو که مشتاق دیدار با سرآشپز بود، شد. در حال حاضر خفاش بهعنوان یکی از متهمان ردیف اول شروع شیوع بیماری کرونا در ووهان چین است و حال طرفداران به مقایسه این دو موضوع در فضای مجازی پرداختهاند و حتی خوردن خفاش توسط مردم چین را یکی از عوامل احتمالی شیوع بیماری کرونا در این کشور دانستهاند که البته مار هم یکی دیگر از موجودات مطرح شده است. بااین حال، همین شباهت بین این دو موضوع یکی از دلایل شهرت یافتن این فیلم و معرفی آن بهعنوان اثری که چنین بیماری را پیشگویی کرده، بوده است. ویروس MEV-1 در فیلم «شیوع» بسیار کشنده بود و فرد مبتلا خیلی سریع طی ۳-۴ روز علائم بیماری را نشان میداد و خیلی سریع هم کشته میشد، اما زمان تشخیص یا بروز ویروس کرونا بین ۱۰ تا ۱۴ روز ممکن است طول بکشد. طبق آماری که در فیلم منتشر شده بود، از روزی که این بیماری شیوع پیدا کرده بود و تا روز ۲۶ام، حدود ۲.۵ میلیون نفر در آمریکا و ۲۶ میلیون نفر در سراسر جهان کشته شدند.
ویروس فیلم Contagion به مراتب کشندهتر از ویروس کرونا بوده است
بااین حال، کرونا از اواخر دسامبر ۲۰۱۹ شیوع پیدا کرده بود و تاکنون ۴.۶۸۹ نفر مبتلا به بیماری کرونا گزارش شدهاند و تاکنون شاهد مرگ ۱۰۶ نفر نیز بودهایم. مرکز کنترل و پیشگیری بیماری یا CDC در گزارش جدید خود به مقایسه فیلم شیوع با دنیای واقعی پرداختهاند. کارشناسان CDC گفتند که منبع الهام فیلم اتفاقات دو دهه اخیر بوده و همین موضوع باعث شده تا بسیاری از موارد با دنیای واقعی و بیماری کرونا مطابقت داشته باشد. درواقع بیماری نوظهور فیلم خیلی سریع در دنیا گسترش پیدا کرد که طبق گفته CDC، این امر قابل پیشبینی است که یک بیماری بتواند آنقدر قابل انتقال باشد که طی چند روز در سراسر جهان گسترش پیدا کند. روش انتقال ویروس کرونا با ویروس فیلم Contagion کاملا یکسان است و هر دو ویروس با تماس بین افراد انتقال پیدا میکند و همین موضوع باعث گسترش خیلی سریع ویروس میشود. در فیلم شیوع، ویروس ازطریق یک کازینو بین چند نفر انتقال پیدا کرد و در ادامه در سراسر جهان پخش شد.
گفته میشود که منشا ویروس کرونا از بازار ترهبار در ووهان چین بوده است که همین موضوع باعث انتقال سریع ویروس شده بود. در این بازار شاهد خرید و فروش جانوران عجیب و غریب زیادی مثل خفاش و موش بودیم که حتی طی روزهای اخیر ویدیوهایی از سوپ خفاش که یکی از متهمان ردیف اول ویروس کرونا است، نیز منتشر شده است. طبق گفته CDC، دلیل این موضوع این بوده که بیشترین افرادی که در ابتدا به ویروس کرونا مبتلا شده بودند، در این بازار نیز حضور داشتهاند. همچنین منشا ویروس فیلم Contagion و کرونا نیز از شرق آسیا بوده که درواقع منشا ویروس سارس نیز بوده است. در هر حال، هر دو بیماری بیشتر از طریق تماس بین انسانها انتقال پیدا کرده و حیوانات تنها منشا آن هستند که البته هنوز تحقیقات در مورد منشا کرونا ادامه دارد. همچنین تصاویر منتشر شده از وضعیت فروشگاه و خیابانهای ووهان بیشباهت به وضعیت شهر شیکاگو در فیلم Contagion نیست که این تصاویر درواقع این موضوع را یادآوری میکند که چنین ویروسی میتواند باعث از کار افتادن یک شهر بزرگ شود.
گفته میشود که منشا ویروس کرونا از بازار ترهبار در ووهان چین بوده است
بااین حال، وضعیت امنیتی ووهان شباهت خیلی زیادی به شیکاگو یا دنیای فیلم «شیوع» ندارد و دولت چین تا حد امکان تلاش کرده تا امنیت ووهان و دیگر شهرهای آلوده این کشور را تأمین کند که در مقابل ما در Contagion شاهد هرجومرج و دنیای تقریبا آخر الزمانی بودیم. درواقع تحلیلگران میگویند با اینکه بخشی از اتفاقات Contagion علمی و نزدیک به واقعیت است، اما شاهد بخش داستانی و درام نیز هستیم که درواقع این موضوع باعث تفکیک یک فیلم با دنیای واقعی میشود. مشخصا بیننده بهدنبال تماشای یک مستند نیست و نویسنده و کارگردان تلاش کرده تا دنی را تا آستانه نابودی و زانو زدن دربرابر این ویروس مرگبار نشان دهد، اما در واقعیت دولتهای مختلف بهدنبال مهار ویروس کرونا و ضعیف کردن آن هستند که اقدامات و تجربیات حوادث مشابه باعث شده تا حد امکان از گسترش ویروس جلوگیری شود و شاهد کنترل بیشتر آن نسبت به اتفاقات مشابه گذشته نیز باشیم.
ساخت یک واکسن ممکن است حداقل و در بهترین حالت ۴ تا ۶ ماه طول بکشد
نکته مشابه دیگر نقش شبکههای اجتماعی در اطلاعرسانی بیماری است. در فیلم شیوع در ابتدا ویدیوهایی در شبکههای اجتماعی از مرگ یک نفر در ژاپن به علت مبتلا شدن به این ویروس منتشر شده بود که شخصیت جود لاو نیز در تلاش بود تا براساس این ویدیو اطلاعرسانی کند (اگرچه در ادامه بهدنبال سو استفاده بود). در دنیای واقعی نیز شاهد انتشار ویدیوها و تصاویری از افراد مبتلا به کرونا و انتقال آن به بیمارستان بودیم. نقطه مشترک دیگر این موضوع در شایعات منتشر شده است که شبکههای اجتماعی چه در فیلم و چه در دنیای واقعی نقش مهمی را دارند که این شایعات حتی ممکن است باعث ضربات جبران ناپذیری نیز شود. البته این موضوع یک تفاوت نیز دارد که تفاوت فیلم در این است که شخصیت جود لاو به شخصیتی مرجع برای گروه بزرگی از مردم تبدیل میشود که حداقل در دنیای واقعی شاهد چنین فردی با چنین طرفدارانی نیستیم.
نکته دیگر این است که در فیلم Contagion شاهد این هستیم که بسیاری از پرستاران محل خدمت خود و مراکز نگهداری بیماران را ترک کردهاند که در دنیای واقعی چه برای کرونا و چه موارد مشابه دیگر، شاهد چنین موضوعی نبودهایم. در هر حال طرح اولیه داستانی فیلم شیوع بسیار به اتفاقی مثل شیوع ویروس کرونا نزدیک است و چنین شباهتی وجود دارد، اما این فیلم درنهایت یک اثر داستانی است که روند آن براساس ذهن نویسنده و کارگردان نوشته شده و به همین منظور شاهد ساخت واکسنی برای ویروس مرگبار فیلم در کمتر از یک ماه هستیم. این در حالی است که دانشمندان CDC به PBS گفتهاند به فرض اینکه یک واکسن برای کرونا وجود داشته باشد و درنهایت نیز ساخته شود، این امر ممکن است حداقل و در بهترین حالت ۴ تا ۶ ماه طول بکشد و این موضوع که در کمتر از یک ماه واکسنی که کاملا یک ویروس را درمان کند، کاملا داستانی و خیالی است. این در حالی است که گفته میشود کشف واکسن کرونا ممکن است حدود یک تا دو سال زمان ببرد. بااین حال، فیلم Contagion میتواند گزینه خوب و جذابی برای علاقهمندانی باشد که دنبال یک اثر سینمایی مشابه با ویروس کرونا است که صد البته میتواند باعث وحشت بیننده از ابعاد و بزرگی یک ویروس کشنده شود. (زومجی)
صحنه ای تیره . صدای سرفه ای قوی به گوش می رسد . ما قبل از هر چیز، در فیلم شیوع، وقتی که متصدی بار پول مشتری را میگیرد و رسیدش را پانچ می کند متوجه چیزی می شویم . حتماً داریم به میکروب ها فکر میکنیم . فیلم (شیوع) یک فیلم واقع گرایانه در مورد بیماری های مسری جهانی است و به عنوان یک فیلم در ژانر هیجانی Thriller به بازار عرضه شده است و در داستان گمانه زنی های ترسناکی در مورد نحوه ی نفوذ یک ویروس معلق در هوا به انسانها می باشد و به این نکته می پردازد که چگونه این ویروس در زمان اندکی گسترش می یابد.
فیلمنامه به دلیل محتوای آن آشناست و در مورد شیوع های سالانه ی آنفلوانزا می باشد . البته همه ی آنها به جدیت آنفلوانزای خوکی نیستند. همیشه در این باره اخبارهایی نسبتا یکسان، هر چند وقت یکبار منتشر می شود. همه چیز دز فیلم وجود دارد: نقشه های گستردگی بیماری ، پیگیری های جهانی و تلاش برای تولید واکسن در مرکز کنترل بیماری های آتلانتا ، ساخت و توضیع آذوقه و تدارکات برای آمادگی آنفولانزا و ….
ویروس فیلم”شیوع” از نوع گیج کننده است و همین امر باعث بسیاری گمراهی بسیاری از دانشمندان می شود. این ویروس همچنین در مقابلا ایزولاسیون و پیشگری ها هم مقاوم است و مانع از این می شود که بتوان باعث عدم شیوع آن شد و یا راه درمانی برای آن پیدا کرد. فیلم “شیوع” توسط استیون سودربرگ بزرگ کارگردانی می شود . کسی که مهارت اش در روایت داستان از طریق شخصیت های کلیدی و کارهای سایرین در فیلم مثال زدنی است . این موضوع آشکار است که مردم خودشان ویروس را به یکدیگر منتقل نمی کنند . ، ویروس این فیلم شکل خاص زیستی دارد و خودش به دنبال میزبان های جدید است و این ویروس سعی در بقا و زیستن دارد، در تمام موارد حاملانش را می کشد و همیشه یک قدم از مرگ جلوتر است . به عبارتی ، این ویروس از نوع گونه های بیگانه است. البته بد نیست تا این نکته را هم خاطر نشان کنیم که این فیلم در مورد تهاجمی ویروسی از “داخل منظومه ی شمسی” می باشد و نه جایی دیگر!
سرفه ای که در ابتدای فیلم می شنویم، صدای سرفه بت امهوف (جوینیت پالترو) می باشد . یک زن اهل میناپولیس که از خانه اش به هنک کنگ سفر می کند . داستان از این قرار است که پسر این زن بعد از مدذتی به طرز مشکوکی می میرد و او دلیل مرگ پسرش را پیگیری می کند. همسر بت با نام میچ (مت دیمون) ظاهراً در مقابل این بیماری کاملا مصون و واکسینه است. متاسفانه او از این موضوع غافل است که همین ویروس به زودی خانواده اش را از بین می برد. تحقیقات نشان می دهد که بث در توقف میان راهی در شیکاگو یک ملاقات پنهانی داشته است . اما نه ، اشتباه نکنید، او از طریق رابطه ی جنسی ویروس را پایدار و منتقل نکرده است ؛ راهی که در مورد بیماری ایدز صدق می کند.
در پایان فیلم سودربرگ یک سناریو و فیلمنامه ی کوتاه در مورد اینکه ویروس ابتدا از کجا آمده، اضافه می کند و این موضوع را توضیح می دهد و اینکه چطور فاصله ی کوتاهی بین ریشه ی ویروس و زن اهل میناپولیس بوده است . هر چند این موضوع می توانست به روشی که سودربرگ به تصویر میکشد رخ دهد، اما در آن صورت، دور از مفهوم اصلی خود فیلم به نظر می آمد ؛ ریشه همه ی ویروس ها جایی باید باشد اما در عین حال، در عصری که آنها از طریق هوا منتشر می شوند ، هر لحظه می توانند به قاره جدیدی منتقل شوند!
این فیلم از قاعده های تخصصی سبک هیجانی (Thriller) پیروی می کند ، به همراه زیرنویس هایی که روز شماری می کنند :روز اول ، روز سوم ، میناپولیس ، جنوا .. ما بازیگران بزرگی در نقش بسیاری از شخصیت های کلیدی داستان ظاهر شده اند. کسانی مثل مثل دکتر الیس چیور (لارنس فیشبرن) که در مرکز کنترل بیماری ها در آتلانتا مشغول به کار است . دکتر ارین میرز (کیت وینسلت) که عضو سرویس اطلاعاتی بیماری های مسری هست و وی تلاش می کند تا رد گستردگی و پراکندگی بیماری را با بازدید های مستقیم پیدا کند. دکتر لئونورا اورینتز (مارتین کوتیلارد) یک محقق از سازمان سلامتی جهانی در جنوا هست و آنها قبلاً با هم کارکرده اند و ماهر هستند و سریعاً اقدام می کنند و در لابراتواری دکتر آلی هکستال (جنیفر اِل) هست که سعی در بهبود یک واکسن دارد و بی صبرانه نگران هست که قبل از اینکه بتواند آن را روی مردم آزمایش کند شکست بخورد .
همه ی این ها بخشی از درام فیلم هستند . شاید اگر سودربرگ موضوع ویروسها را واضح تر از شکل زیسای که در خطر ما نیست ، توضیح می داد مفید تر می بود اما باید نگران گونه های زیستی دیگری هم که هدفشان بقا هست ، نیز شد . ریچارد داوکینز این پروسه را به شکل اجمالی به ما نشان می دهد که این موجودات ژن ظالم و خطرناکی دارند .
(نقل قول : با توجه به مفهوم ژن پیدا کردن رد پای ژن، در طول زمان و تنها با در نظر گرفتن تغییرات بدن، به سختی قابل ردیابی است . فیلم “شیوع” به خاطر بکارگیری متودهای علمی واقعی و نشان دادن اهمیت پیشگیری ، که امروزه گوش کسی به این حرف ها بدهکار نیست،، واقعاً قابل ستایش است و شاید این فیلم وظیفه ی خود را در قبال جامعه ی سلامتی انجام داده است.)
همانطور که گفته شد یک جنبه ی این فیلم گیج کننده است . آلن کروموید (جود لاو) یک وبلاگ نویس معروف در زمینه ی تئوری های مخفیانه ی دولت در ارتباط با شرکت های دارویی هست. نگرانی های وی بدشگون اما خالی از سردرگمی است. آیا او فکر میکند کمپانی های تولید کننده ی دارویی با ویروس ها مواجه می شوند؟ زیرخط اصلی داستان و موضوعات فرعی موجود در فیلمنامه، ارتباط زیادی با خطوط داستانی اصلی فیلم ندارد و دستورعمل های پزشکی فیلم راعلاوه بر آنکه می تواند یک هشدار جدی در نظر گرفت، به عنوان یک عامل حواسپرتی برای بیننده نیز می تواند در نظر گرفته شود.
بله ، ما باید دستهایمان رابشوییم . بله “ضد عفونی کننده های دست ” این روزها همه جا پیدا می شوند . بله، دست دادن هم با غریبه ها می تواند یک خطر محسوب شود ،شاید هم برعکس آنها سالم باشند و ما نه . بله ، کار زیادی نیست که در پیشگیری از بیماری بتوانیم انجام دهیم . حتماً غافلگیر می شوید اگر بدانید چند بیمار در بیمارستانها، به خاطر ویروسهایی که حتی با آنها سروکار هم نداشته اند، مرده اند.(نقد فارسی)
در ادامه خواهید خواند:
«دیوانگان» یا «Crazies» محصول ۱۹۷۳
«شیوع» یا «Outbreak» محصول ۱۹۹۴
«۲۸ روز بعد» یا «Days Later 28» محصول ۲۰۰۲
«میزبان» یا «The Host» محصول ۲۰۰۶
«فرزندان بشر» یا «Children of Men» محصول ۲۰۰۶
«شیوع» یا «Contagion» محصول ۲۰۱۱
«منطقه ممنوعه» یا «Hot Zone» محصول ۲۰۱۹
«دیوانگان» یا «Crazies» محصول ۱۹۷۳
در فهرست فیلم هایی با موضوع شیوع ویروس و بیماریهای خطرناک، یکی از قدیمیهاست؛ ساخته جرج رومرو پدرخوانده زامبیها در سینما که مثل دیگر آثارش با وجود تولید ارزان و حتی فقیر، پر است از کنایههای سیاسی تندوتیز. داستان در شهر کوچکی در پنسیلوانیا اتفاق میافتد. بر اثر یک اشتباه، آب آشامیدنی شهر آلوده و ویروسی به نام تریکسی که قرار بوده یک سلاح بیولوژیک باشد در میان مردم اپیدمی میشود. هر کس که به ویروس آلوده شود، دچار جنون میشود و با از دست دادن کنترل اعصاب و روانش، دست به جنایت و خودکشی میزند. دولت سعی دارد هر طور شده جلوی درز خبر و گسترش ویروس به مناطق دیگر را بگیرد، حتی به قیمت نابودی شهر و تمام ساکنان آن. قهرمانان قصه مردمانی هستند که از یکسو با ماموران دولتی مواجهاند و از سوی دیگر با دیوانگان خطرناکی که به ویروس آلوده شدهاند.
«دیوانگان» در زمان اکران شکست خورد اما مانند اکثر کارهای رومرو بهمرورزمان محبوبیت بیشتری پیدا کرد و الان جایگاه یک فیلم کالت را دارد؛ تا جایی که در سال ۲۰۱۰ نسخه جدیدی از آن را بازسازی کردند که فیلم نسبتا موفقی هم شد.
«شیوع» یا «Outbreak» محصول ۱۹۹۴
در زمان خودش، فیلم بهشدت موفق و پرفروشی بود و حتی نسخه ویدیویی آن هم در ایران با استقبال مواجه شد. «شیوع» بهصورت غیرمستقیم به فراگیر شدن ابولا، یکی از مرگبارترین ویروسهای شناخته شده تا آن زمان و حتی امروز، در آفریقا و تلاش برای مهار آن اشاره میکرد و کتاب معروفی به نام «منطقه ممنوعه» الهامبخش آن بود. تصویری که فیلم ولفگانگ پیترسون از نقش نیروهای نظامی آمریکا در تهدیدهای بیولوژیکی و پشت پرده شیوع بیماریهای مرگباری چون ابولا به نمایش میگذاشت، در آن زمان جالبتوجه بود اما حالا بعد از گذشت دو دهه، «شیوع» چیزی فراتر از یک فیلم استودیویی استاندارد به نظر نمیرسد.
از جمله نکات جذاب فیلم در تماشای دوباره، حضور بازیگران در آن زمان جوان و تازهواردی مثل کوین اسپیسی و پاتریک دمپسی در کنار ستارگان اصلی فیلم داستین هافمن، رنه روسو و مورگان فریمن است.
هر وقت به دنبال فیلم های با موضوع شیوع ویروس ها و بیماریهای مرگبار بودید، این یکی از اولین پیشنهادها خواهد بود.
«۲۸ روز بعد» یا «Days Later 28» محصول ۲۰۰۲
شهر در اثر شیوع ویروس آلوده شده است و معدود بازماندهها برای نجات از دست زامبیها کار سختی دارند. این یک خط داستانی و فضای کلی در فیلمها و سریالهای ترسناک است؛ اما رویکرد فرمی متفاوت دنی بویل باعث شده تا «۲۸ روز بعد» نهتنها شبیه هیچ فیلم دیگری نباشد، بلکه بعد از بیست سال همچنان بهعنوان یکی از بهترین نمونههای اینگونه حساب شود.
بویل که به دلیل فیلمهای تجربیاش در دهه نود مشهور شده بود، اولین فیلمنامه الکس گارلند (که بعدها به چهرهای سرشناس در میان طرفداران ژانر علمی-تخیلی تبدیل شد و با «فراماشین» تحسینهای فراوانی دریافت کرد) را با کمک آنتونی داد مانتل فیلمبردار آثار توماس وینتربرگ در جریان جنبش هنری مدرن دگما۹۵ جلوی دوربین برد. البته دوربین دیجیتال که آن زمان هنوز بافت تصاویرش به ویدیو نزدیک بود و کمتر در جریان اصلی سینما موردتوجه قرار میگرفت.
در شرایطی که بریتانیا در اثر شیوع ویروس نابود شده است، شخصیت اصلی قصه با نقشآفرینی کیلین مورفی جوان تازه از کما بیدار میشود و پی میبرد که بیستوهشت روز قبل دنیا زیرورو شده. همچنان تصویر فیلم در فصلهای ابتدایی از لندن خالی از سکنه کمنظیر است؛ بههرحال همه فیلمهای زامبیای که قرار نیست شبیه «رزیدنت اویل» باشند!
موفقیت فیلم باعث شد که چندی بعد دنباله آن هم با عنوان «۲۸ هفته بعد» ساخته شود که باز هم فیلم موفقی بود؛ ولی همانطور که تمام عوامل تغییر کرده بودند، رویکرد روایی و فرمی قسمت دوم هم کاملا متفاوت بود.
فیلم با موضوع شیوع ویروس
«میزبان» یا «The Host» محصول ۲۰۰۶
احتمالا بعد از بردن چهار جایزه اسکار، بونگ جون هو خوشحالترین مرد این روزهای آسیاست. اما بیش از یک دهه قبل بود که موفقیت «خاطرات قتل» به او جسارت داد تا فیلمسازی را در ابعاد بزرگتری دنبال کند و نتیجهاش تبدیلشدن «میزبان» به پرفروشترین فیلم تاریخ کره جنوبی تا آن زمان بود. گرچه فیلم درباره ماجرای پیدا شدن یک هیولا در خیابانهای سئول است، بخشی از قصه به قرنطینه مردمی برمیگردد که با هیولا تماس نزدیک داشتهاند، چون هیولا ناقل یک ویروس خطرناک هم تشخیص داده شده است. تصویر فیلم از فضای قرنطینه در سطح شهر و تلاش شخصیتهای اصلی برای فرار و نجات دیگر اعضای خانواده، تکاندهنده است و شاید شبیهش را در کمتر اثر دیگری ببینید.
حالا که به سراغ کرهایها رفتهایم، بد نیست که یادی کنیم از فیلم دیگری که بعدا رکورد فروش را در سینماهای این کشور شکست: «قطار بوسان». مثل خیلی از فیلمهای ترسناک، اینجا هم ماجرا درباره شیوع یک ویروس مرگبار و تبدیلشدن افراد آلوده به زامبی است، اما رویکرد کرهایها، با وجود تولید ارزانتر، فرق میکند و برخورد مردم عادی و دولت با یک بیماری درمانناپذیر در حال گسترش بهشدت تاثیرگذار ازکاردرآمده و میتوان تاثیر فرهنگی همسایگی با کشوری چون کره شمالی را در روند دراماتیک قصه دید.
«فرزندان بشر» یا «Children of Men» محصول ۲۰۰۶
شهرت فیلم در میان علاقهمندان سینما بیشتر بابت دستاوردهای فنی آلفونسو کوآورون و امانوئل لوبسکی (فیلمبردار) در خلق صحنههای اعجابانگیز است اما کسی اتمسفر فیلم را به این سادگیها از یاد نخواهد برد. برخلاف اکثر فیلم های مربوط به شیوع ویروس و بیماریهای واگیردار، اینجا قصه درباره اپیدمی یا تلاش برای مهار بیماری نیست و در آینده نزدیک توصیفشده در فیلم، نسل بشر قدرت تولید مثل را به دلیل شیوع یک بیماری مرموز در سالهای گذشته از دست داده است. «فرزندان بشر»، قصهاش را سالها پس از وقوع فاجعه اصلی روایت میکند و با آن که به جای وحشت زیستی در اصل به دنبال نمایشی از بحران معنویت در تمدن مدرن است، تصویری حیرتانگیز را از دنیایی نشان میدهد که تمام ارکان تمدن در آن کارایی خود را زیر سایه وحشت و ناامیدی از دست داده و مردم هم به بقا در چنین شرایطی راضی شدهاند.
ربطی به فیلم ندارد اما شخصیت منفی رمان «دوزخ» اثر دن براون (که سالها بعد نوشته شد)، هم با نقشهای مشابه سعی دارد تا در مناطق پرجمعیت استانبول با انتشار ویروسی که حاصل مهندسی ژنتیک است، توان تولیدمثل در نسل بشر را کاهش دهد؛ بهمنظور جلوگیری از افزایش جمعیت زمین و نجات آیندگان. ایدهای که در اقتباس سینمایی ناموفق از رمان تغییر پیدا کرده است.
فیلم با موضوع شیوع ویروس
«شیوع» یا «Contagion» محصول ۲۰۱۱
این روزها همه این فیلم استیون سودربرگ را با حیرت تماشا میکنند و با دیدن رویکرد پیشگویانه آن نسبت به شیوع ویروس جدید و بحران جهانی «کرونا»، میگویند که نکند توطئهای در کار باشد؟ در مورد تئوری توطئه که نمیشود نظر داد؛ اما درباره فیلم چرا.
سودربرگ زمانی فیلم را ساخت که دنیا پس از بحران یازده سپتامبر تحمل یک بحران بینالمللی دیگر را نداشت و شیوع دو بیماری سارس و آنفولانزای خوکی و تلفات قابلتوجه، نگرانیهای گستردهای را پیرامون یک اپیدمی مرگبار ایجاد کرده بود. سودربرگ در نظر داشت که بر اساس همین ترس عمومی یک تریلر نفسگیر بسازد اما نه به شیوههای معمول هالیوودی که نتیجهاش یک فیلم پرزرقوبرق باشد. برای همین، به همراه همکار فیلمنامهنویساش اسکات زی. برنز تحقیق دقیق و جزیینگرانهای را پیرامون بیماریهای ویروسی، چگونگی شیوع و مقابله با آنها انجام دادند و سعی کردند که یک سناریوی فاجعه بر اثر آلودگی با یک ویروس کشنده را به طرزی واقعگرایانه و مبتنی بر ارائه اطلاعات جانبی به تماشاگر روایت کنند. برای همین، حالا که بعد از ده سال فیلم را میبینید، میزان دقت و پیشبینی «شیوع» از یک بحران بیولوژیک غافلگیرکننده است.
مانند تمام کارهای سودربرگ، حضور پرشمار ستارهها مانند مت دیمون، ماریون کوتیار، کیت وینسلت و… باعث شده تا تماشای فیلم برای عموم مخاطبان هم جذابتر باشد.
«منطقه ممنوعه» یا «Hot Zone» محصول ۲۰۱۹
مینیسریالی که نشنال جئوگرافیک بهار گذشته با اقتباس دقیق و مستقیم از همان کتاب غیرداستانی ریچارد پرستون درباره شیوع ابولا منتشر کرد؛ رمانی که پیشتر الهامبخش سازندگان «شیوع» در سال ۱۹۹۴ شده بود. نکته اینجاست که همزمان با ساخت آن فیلم قرار بود که در اوایل دهه نود یک اقتباس سینمایی هم از کتاب پرفروش «منطقه ممنوعه» ساخته شود، این اتفاق نیفتاد تا سال ۲۰۱۸ که نسخه تلویزیونی آن با حضور نامهایی چون ریدلی اسکات و جیمز وی. هارت (فیلمنامهنویس باسابقه هالیوودی) در دستور کار قرار گرفت.
قصه در سال ۱۹۸۹ اتفاق میافتد، زمانی که بر اثر یک تصادف در آزمایشگاه مرکز کنترل بیماریها، خطر انتشار و شیوع ویروس مرگبار ابولا در خاک آمریکا به وجود میآید و زمان محدودی برای جلوگیری از یک فاجعه مرگبار باقی مانده است. این مینیسریال ششقسمتی با وجود سروشکل تا حدودی قدیمیاش، به دلیل روایت واقعگرایانه از چگونگی وقوع یک فاجعه زیستی، با استقبال از سوی منتقدان و بینندگان مواجه شد و اگر فاصله زمان پخش آن از پدیدهای چون «چرنوبیل» بیشتر بود، مسلما شانس بیشتری برای دیده شدن پیدا میکرد.(فیلیمو شات)
بیماری های واگیردار نظیر انواع آنفولانزا یکی از نگرانی های ثابت و همیشگی سازمان بهداشت جهانی بوده که همواره بر راه های پیشگیری از آن 1تاکید کرده است. احتمالا یکی از نامهای ترسناکی که همه شما در این چند سال اخیر آن را شنیده اید، آنفولانزای خوکی بوده که باعث کشته شدن تعداد بسیار زیادی انسان در سرتاسر جهان شد.امروزه با اینکه آنفولانزای خوکی و دیگر بیماری های واگیردار تحت کنترل شدید هستند و به محض مشاهده یک نمونه آلوده، مورد سریعاً تحت درمان قرار می گیرد، اما تمام پزشکان و دانشمندان از روزی می ترسند که این بیماری های واگیردار در ابعاد بزرگ منتشر شوند و به قول معروف از توان کنترل خارج شوند. جدیدترین ساخته استیون سودربرگ نیز درباره همین موضوع جهانی و پیامدهای آن است که با نگاهی موشکافانه مورد نقد و بررسی قرار گرفته.
بث اِمهوف ( گوئینت پالترو ) زن جوانی است که به دلیل ماموریت کاری از آمریکا عازم هنگ کنگ می شود. او بعد از چند روز از این سفر کاری به آمریکا باز می گردد و نزد خانواده اش می رود. اما شوهرِ بث به نام میچ ( مت دایمون ) متوجه رفتارهایی غیرعادی در او می شود و به زودی مشخص می شود که بث دچار نوعی بیماری تشنج زا که به سرعت هم به فرد دیگری منتقل می شود، شده است. بث نهایتاً بعد از چند روز از تشخیص بیماری اش جان می سپارد اما با مرگ او علائم شیوع این بیماری در افراد دیگر هم ظهور پیدا می کند و تنها در عرض چند روز ، طیف وسیعی از مردم به این بیماری مرگبار دچار می شوند که هیچ راه درمانی هم برای آن وجود ندارد. در این میان موسسه ایی تحت عنوان CDC ، پزشکی به نام ارین میرز ( کیت وینسلت ) که از لحاظ روحی در وضعیت چندان مساعدی به سر نمی برد را به محل زندگی بث می فرستد تا شاید بتواند در آنجا چگونگی مرگ بث را مورد بررسی قرار دهد. در طرف دیگر ، موسسه WHO ، یک دکتر با نام لئونورا اورانتس ( ماریون کاتیلارد ) را به هنگ کنگ می فرستد تا تمام کسانی که بث در آخرین سفر کاری اش با آنها ارتباط داشته را پیدا کند تا از این طریق به منشاً بیماری دست پیدا کند. همه این تلاشها در حالی است که مردم به شدت وحشت زده هستند و از هرگونه تماس با یکدیگر به دلیل احتمال ابتلا به بیماری خودداری می کنند. در این وضعیت ترسناک جامعه ، یک وبلاگ نویس به نام آلن کراموید ( جود لاو ) در وبلاگش این ادعا را مطرح می کند که راه درمانی برای این بیماری یافته است و دولت را محکوم به عوام فریبی می کند و...
سودربرگ فیلمساز باهوشی2 است و این را در 2 دهه فیلمسازی اش به خوبی ثابت کرده است. وی از معدود کارگردانان نسل حاضر است که تن به خواسته استودیوهای فیلمسازی نمی دهد و همیشه سعی می کند تا ایده آل خود را بسازد. وی در « شیوع » نیز با حفظ همین خصوصیت فیلمی ساخته که خارج از فرمول های رایج فیلمسازی هالیوودی است. سودربرگ فیلمش را بدون هیچ عنوان یا نوشته ایی آغاز می کند و در همان ابتدای فیلم با ارائه تصاویری به تماشاگر درباره بیماری های واگیردار هشدار می دهد. شاید این آغاز غیرمنتظره تماشاگر را به این شک بیندازد که با فیلمی تکراری درباره مسئله ایی تکراری روبرو است که نمونه اش را قبلاً در فیلم « outbreak » با بازی داستین هافمن و مورگان فریمن مشاهده کرده بود، اما تفاوتی که « شیوع « با دیگر فیلمهای مشابه اش دارد این است که نگاهی همه جانبه به موضوع ویروس واگیردار دارد. در « شیوع » سودربرگ چند داستان مختلف را در کنار یکدیگر قرار داده تا بتواند از هر منظر به این داستان بپردازد. صحنه های مربوط به میچ و همسرش دراماتیک ترین بخش داستان را تشکیل می دهند. سودربرگ در این بخش به زندگی مردی پرداخته که همسر و پسرش را به تازگی از دست داده و حالا باید برای زنده ماندن و محافظت از جان دخترش که تنها بازمانده از خانواده اش به حساب می آید تلاش کند. میچ در ادامه از روی تحقیقاتی که بر روی همسرش انجام می گیرد، متوجه می شود که بث در زمان زندگانی روابطی غیر کاری هم داشته و... سودربرگ به خوبی توانسته در این بخش احساسات تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد و بازی جذاب و گیرای مت دایمون در نقش میچ هم مزید بر علت شده تا کاراکتر میچ بسیار باورپذیر از آب درآید. سودربرگ در این بخش سعی کرده در پس زمینه موضوع مرگ و میر ناشی از انتقال ویروس از یک انسان به انسان دیگر ، داستان مردی را به تصویر بکشد که به تازگی بعد از مرگ همسرش متوجه شده که او زنی متفاوت از آنچه که تا به امروز فکر می کرده بوده است.
در بخش دیگر داستان ، حوادث مربوط به بیماری و نتیجه انتشار آن در اجتماع مورد بررسی قرار می گیرد. در این بخش سودربرگ سع3ی کرده تا فعالیت های سازمان ها و موسسه های مربوطه را به ورطه نقد و بررسی بکشاند و این کار را به وسیله شخصیت آلن انجام داده است. وی در « شیوع » از آلن که شخصیتی شهرت طلب و مخالف دارد ، برای بیان انتقادات خود نسبت به سازمان های دولتی استفاده کرده است و اتفاقاً این بخش از داستان درخشان ترین بخش فیلم نیز می باشد. البته همانطور که گفتم سودربرگ کارگردان باهوشی است و برخلاف روال معمول که فیلمساز نظر شخصی اش را یک طرفه به مخاطب انتقال می دهد، وی نظرش را یکسویه ارائه نکرده و بجای آن پازل ها را در کنار یکدیگر چیده تا خودِ تماشاگر قضاوت نهایی را انجام دهد. او در « شیوع » سعی کرده تا دیدی باز و بدور از هرگونه قضاوت مستقیم داشته باشد به همین دلیل داستانی را هم به سازمان و آدمهای درون آن اختصاص داده. در این بخش سودربرگ داستان چند دکتر را به تصویر می کشد که در زندگی شخصی شان درگیریهای فراوانی دارند و به واسطه مسئله ویروس مشکلاتشان چند برابر هم شده. اما روی هم رفته داستان مربوط به رسیدگی دکتر میرز و دکتر چیورز ( لارنس فیشبورن ) به قضیه مرگ بث در زادگاهش و همچنین دکتر لئونورا در هنگ کنگ، آنطور که انتظار می رفت نتوانسته موفق باشد. شاید سودبرگ خودش هم می دانسته که این شخصیت ها پتانسیل بالایی برای پرداخته شدن ندارند و به همین دلیل موقعیت آنها را دست کم گرفته است!.در این سکانس ها تماشاگران بیشتر مجذوب بازی های درخشان بازیگران خواهند شد تا شخصیت پردازی آنها .
اما جدای از داستان های مختلفی که در « شیوع » روایت می شود، باید به فضاسازی و فیلمبرداری فوق العاده فیلم اشاره کنم که یکی از بهترین های سال را رقم زده اند. سودربرگ در « شیوع » توانسته با استادی تمام شهرهایی را به تصویر بکشد که بوی مرگ و وحشت از گوشه کنار آن به خوبی حس می شود. مشاهده بهم ریختگی این شهرها و عکس العمل های وحشت زده مردم که به واسطه درماندگی از درمان بیماریشان بوجود آمده ، ترس و وحشت زیادی در دل تماشاگر ایجاد می کند و او را به این فکر وا می دارد که شاید این اتفاق روزی برای خودش هم رخ بدهد!. اگرچه گفته شده که داستان این فیلم تخیلی است اما دانشمندان عقیده دارند که چنین فضایی در صورت انتشار ویروسی مانند " آنفولانزای 4خوکی » در ابعاد وسیع به راحتی قابل لمس خواهد بود.
بازیگران « شیوع » نیز در حد نام و آوازه شان ظاهر شده اند. یکی از توانایی های سودربرگ این است که می تواند به راحتی از بازیگران فیلمش بهترین بازی ها را بگیرد و تخصص اش هم فیلمهای پرستاره است. او قبلاً در سری فیلم « اوشن » با تسلط کافی توانسته بود از بازیگران مشهور فیلمش ( براد پیت ، جورج کلونی ، مت دایمون و... ) بازی های خوبی بگیرد و اینبار هم به خوبی موفق شده تا از ستاره های فیلمش بازی هایی عالی بگیرد. بهترین بازیگر این فیلم بدون شک مت دایمون است. دایمون به واسطه موقعیت های غیراکشنی که در فیلم دارد، مجال بیشتری برای خودنمایی داشته و توانسته به خوبی نقش یک پدر فداکار را به تصویر بکشد. جود لاو دیگر شخصیت جذاب فیلم است که به راحتی می تواند تماشاگر را از خودش بیزار کند! مدت زمان زیادی بود که جود لاو را در اینگونه نقشهای مشکل دار ندیده بودم. کیت وینسلت هم مانند همیشه درخشان است. اصولاً عقیده دارم که کیت وینسلت بازیگر کاربلدی است و به راحتی از پس هر نقشی بر می آید. گوئینت پالترو هم اگرچه در ابتدای فیلم به دیار باقی فرستاده می شود اما حضوری موثر در سرتاسر فیلم دارد! اما ماریون کاتیلارد به دلیل ضعف در پرداخت، نسبت به دیگران در مرحله پائین تری قرار دارد. با اینحال چشم برداشتن از او کار اشتباهی است!
« شیوع » فیلم بسیار خوبی است که دیدنش به همه توصیه می شود. « شیوع » در پشت دوربین سودربرگ را دارد که تماشای فیلمهایش یکی از واجبات هر سینما دوستی است و در جلوی دوربین هم ستاره هایی حضور دارند که کمتر زمانی می توانید آنها را یکجا ببینید! (مووی مگ)
درباره منتقد:
دکتر شریل لیثام دکترای خود در رشته روانشناسی بالینی را در دانشگاه سنت لوئیس به اتمام رسانده است و مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه کالیفرنیا، سن برناردینو دریافت کرده است.
او دوره کارورزی خود را در حوزه روانشناسی کودک و نوجوان به پایان رسانده است.
از زمان فارغ التحصیلی، او تدریس و کار بالینی را ترکیب کرده و در حال حاضر استادیار دانشگاه گرند ویو در دس مونیس، لوا است.
او سالهای زیادی را در مراکز درمانی کار کرده است و در حال حاضر، در حال بررسی پیش بینی کننده های پیامد جراحی های موفقیت آمیز از طریق ارزیابی های روانشناختی و استفاده از ذهن آگاهی در کاهش اضطراب مرتبط با سلامتی است.
دکتر لیثام در مراکز درمانی زیادی از جمله مراکز مربوط به دردهای مزمن، اختلالات خوردن، توانبخشی و تومورشناسی مشغول به کار بوده است.
او به معلمان جوان و پرستاران به منظور نشانه یابی نیاز های افراد با مشکلات سلامتی مزمن درس می دهد.
نقد فیلم شیوع :
بیماریهای واگیردار همیشه بخشی از زندگی بشر بوده است؛ از طاعون سیاه و آبله مرغان و فلج اطفال تا آنفولانزای واگیردار H1N1 اغلب باعث از بین رفتن درصد زیادی از جمعیت شده اند.
موضوعی که تغییر کرده است، تعداد افراد ساکن کره زمین و سرعت گسترش بیماریهای واگیردار است.
فیلم شیوع، یک فیلم پرشتاب است که گسترش و مهار یک بیماری واگیردار را با تمرکز بر موضوعات انسانی و نیز واقعیات اجتماعی، سیاسی و علمی دنبال می کند.
این موضوعات در فیلمنامه ای خوب، شرح و بسط داده شده اند، جایی که خیال و واقعیت به هم می پیوندند.
موج همه گیری بیماری H1N1 (آنفولانزای خوکی) از آوریل تا سپتامبر 2019 در مالزی به وجود آمد.
تا جولای 2010، در 214 کشور شیوع پیدا کرد و بیش از 18311 نفر کشته به سازمان جهانی بهداشت گزارش شد (World Health Organization, 2010).
پوشش رسانه ای گسترده ای در مورد این همه گیری به وجود آمد که شامل تلاشهای دولت برای آموزش مردم و کنترل شیوع بیماری بود.
فیلم شیوع منعکس کننده واقعیت هایی در مورد بیماری واگیرداری است که چین را در برگرفته و به سرعت در آمریکا و سایر کشورها گسترش می یابد.
این امر، چندین تجربه انسانی را جهت مقابله با این بیماری کشنده در هم می آمیزد، از خانواده ای در حومه شهر تا تیم دانشمندان و متخصصین ملی و جهانی که سراسیمه برای مهار بیماری و یافتن واکسنی برای آن تلاش میکنند.
در این میان، نظم جامعه به علت عدم آمادگی ساختار اجتماعی، از هم پاشیده می شود.
احتمال چنین رویدادی پس از وقوع طوفان کاترینا، به نظر واقعی می رسد.
موضوع اصلی فیلم رفتار انسان است.
این عامل اغلب در برنامه ریزی و تحقیقات مربوط به حوادث نسبت به عوامل دیگر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. (Brug, Aro, & Richardus, 2009).
مدیریت موثر بیماری های عفونی واگیردار جدید، هنگامی که هنوز واکسنی برای آن ها کشف نشده است، به رفتار انسان بستگی دارد (Brug et al., 2009).
فیلم شیوع این نکته را به شیوه تاثیرگذاری به نمایش میگذارد.
در این فیلم درک خطر بسیار زیاد است، زیرا موجب وحشت گسترده و تلاشهای سراسیمه برای جدا کردن بیماران، پیدا کردن روش درمان و جلوگیری از آلودگی صورت می شود.
ساختارهای اجتماعی عظیم از هم پاشیده می شود و نظم عمومی از بین می رود.
بر خلاف سایر فیلمهایی که در مورد فجایع ساخته شده، در شیوع یک واقعیت دلسرد کننده وجود دارد.
محققان بیماری های واگیردار، رفتارهای پس از شیوع بیماریها را در افراد، مشابه آن چه در فیلم نمایش داده شده توصیف می کنند.
در مطالعه ای که در مورد بیماری H1N1 در مالزی توسط ونگ و سام (2011) انجام شد، 99 درصد از کسانی که از بیماری نجات پیدا کرده بودند، مشغول رفتارهای محافظتی مربوط به سلامتی بودند.
آن ها به خاطر شدت ترسشان رفتارهای محافظتی داشتند.
به نظر میرسد که سرعت و میزان تغییر رفتار در افرادی که آلوده نشدهاند، به اطلاعات عمومی در مورد میزان شیوع، تعداد افرادی که مبتلا شدهاند و یا تعداد کشته شدگانی که گزارش میشود بستگی دارد.
این سوالات نشان دهنده ” یکی از بزرگ ترین شکاف ها” در درک بیماری های واگیردار است (Brauer, 2011, p. 1).
در فیلم شیوع، مردم تلاش دیوانه واری برای اجتناب از هرگونه تماس با دیگری دارند که موجب وحشت زیادی می شود.
سوالی که مطرح می شود این است که آیا این یک اغراق سینمایی است یا یک وحشت زدگی محتمل؟
رفتارهای معمولی وجود دارند که افراد در هنگام مواجهه با شیوع بیماری های واگیردار از خود نشان می دهند (Lau,Griffiths,Choi, & Tsui, 2010).
این رفتارها شامل اجتناب از رفتن به مکان های عمومی، نگرانی و هیجانات آزار دهنده است.
شیوع، پدری را نشان می دهد که همان ابتدا فقدانی را تجربه کرده ( مرگ همسر و پسرش) و تلاش می کند تا با محدود کردن شدید تنها دخترش از ساده ترین فعالیت های اجتماعی، از او محافظت کند.
موضوعی که در این فیلم به طرز چشمگیری نمایش داده شده است، غم سنگینی است که افراد در نتیجه از دست دادن عزیزان خود متحمل شده و به دنبال آن تلاش دیوانه واری است که برای حفظ بازماندگانشان انجام می دهند.
دانش و مهارتهای صحیح برای متوقف کردن شیوع بیماری فراگیر به عنوان یک ضرورت برای محققین مطرح است (Brug et al., 2009; Wong & Sam, 2011) اما اغلب، همانطور که در شیوع نشان داده شده است در مورد بیماری های جدید و ناشناخته در دسترس نیست.
علاوه بر این بروگ و همکاران (2009) یک سوگیری بدبینانه از خطری که ممکن است با هراس شدید و بدنام کردن یک گروه خاص همراه باشد را مطرح کردند.
این موضوع در شیوع، در مورد گروه های خاصی که مردم فکر می کردند شانس ابتلای بالایی دارند و آن ها را طرد کرده و از آن ها می ترسیدند دیده می شود.
بروگ و همکاران (2009) و سایر محققین نشان دادند که ارتباط موثر و دقیق، بسیار حیاتی است.
اگر پیام های عمومی متناقض باشند، همانطور که در شیوع نشان داده می شود، وقتی یک درمان ناشناخته و امتحان نشده به عنوان درمان بیماری معرفی می شود، این پیام ها به صورت بالقوه خطر را افزایش داده و موجب وحشت بیشتر می شوند.
در شیوع، افراد خودشان را با ایستادن در صف برای دریافت داروی ناشناخته و آزمایش نشده، بیشتر در معرض خطر قرار داده و در واقع موجب گسترش بیشتر بیماری می شوند.
بروگ و همکارانش همچنین بیان کردند که اطلاعات غیر قابل اعتماد ممکن است توسط رسانه ها مطرح شود که تنها موجب افزایش ترس و از بین رفتن اطلاعات دقیق می شوند.
این امر در شیوع با تحریکی که با داروی آزمایش نشده به وجود آمده بود نشان داده شده است.
محققین همچنین مشاهده کرده اند که ادراک و رفتارها در طول دوره شیوع به طرز چشمگیری تغییر می کنند.
همانطور که در فیلم شیوع نمایش داده می شود، با افزایش و شدت یافتن همه گیری بیماری، وحشت و نگرانی افزایش یافته و گسترش می یابد (Lau et al., 2010).
برخی پژوهشگران بررسی کردند که کشورهای مختلف چگونه به تهدید بیماری های واگیردار پاسخ می دهند (Vartti et al., 2009; Wong & Sam, 2011)
در تحقیقاتی که در سال های 2016 و 2017 صورت گرفت، Lau، Kim، Tsui و Griffiths (2017) و Lau، Yang، Tsui، Pang و Wing (2006) نشان دادند که تفاوت های جامعه شناختی در ادراک خطر شیوع بیماری، پیامدهای سلامتی، بروز بیماری و مرگ و میر وجود دارد.
سایر محققین پاسخ به همه گیری را از نظر تفاوت های بین فرهنگی در کشورهای هنگ کنگ، مالزی، ژاپن و انگلستان مطالعه کردند و یافته های آن ها حاکی از این بود که تفاوت هایی در رفتارهای اجتنابی، پریشانی هیجانی و ترس در مردم کشورهای مختلف وجود دارد (Goodwin,Haque, Neto, & Myers, 2009; Raude & Setbon, 2009; Rubin, Amlôt, Page, & Wessely, 2009; Seale et al. 2009; Shigemura, Nakamoto, & Ursano, 2009).
شیوع، با استفاده از این موضوع و بر اساس سبک سینمایی خود، از این تفاوت های فرهنگی بدون تمرکز بر آن ها بهره می برد.
در عوض تمرکز فیلم روی افراد مختلف، تجربه بیماری و پیامدهای غم انگیز بی اعتمادی فرهنگی است.
پاسخ به یک تهدید ادراک شده از بیماری واگیردار بر اساس سن افراد، هم از نظر آسیب پذیری جسمانی و هم از نظر پاسخ رفتاری متفاوت است (Brug et al., 2009).
دختر جوان در فیلم، خطر را دست کم گرفته و روی رابطه دوستانه اش تمرکز کرده بود در حالی که تمرکز پدرش روی محافظت از خانواده اش بود.
این فیلم بر خشونت بی دلیل یا تخریب مبالغه آمیز تمرکز ندارد بلکه به جای آن تمام عناصر انسانی بیماری واگیردار که اغلب در برنامه ریزی ها و اخبار نادیده گرفته می شوند را مورد توجه قرار می دهد.
مباحث مهمی برای روانشناسان در فیلم شیوع مطرح شده است:
نقش روان شناس در برنامه ریزی برای شیوع بیماری احتمالی در آینده چیست؟
چه استانداردهایی برای ارتباط موثر از طریق روانشناسانی که نقش مستقیمی در مراقبت دارند از جانب محققان و سیاست گذاران برنامه ریزی شده است؟
روانشناسان به عنوان فراهم آورنده اطلاعات دقیق و نیروی کمک کننده و آگاهی دهنده به رسانه و سیاست گذاران – بدون ایجاد رعب و وحشت- چه نقشی ایفا می کنند؟
هرچه دنیا بزرگ تر می شود، نقش روان شناسان نیز ممکن است نیاز به سازگاری های بیشتر برای رسیدگی بهتر و استراتژی های رفتاری توصیه شده در مورد موضوعات جهانی داشته باشد.
فیلم «وی مثل وندتا» درباره شیوع یک ویروس کشنده، توسط حزبی فاشیستی، برای فروختن واکسن آن به بهای رای مردم است. برادران واچوفسکی (که بعد از عمل جراحی و تغییر جنسیت یکی از آنها دیگر به عنوان واچوفسکیها خطاب میشوند)، بیشتر به خاطر مجموعه فیلمهای «ماتریکس» مشهور هستند.
«ماتریکس» بر بستر یک نوع آیندهنگاری بیمناک روایت میشد که پیشرفتهای تکنولوژیک را برای بشر، یعنی برای موجودی که نشان داده هیچگاه جنگ قدرت را کنار نخواهد گذاشت، چیزی مرگبار و خطرناک میدانست. ترس از عاقبت بشر تا سالها درونمایه بسیاری از فیلمهای سینمایی بود که آینده نزدیک را پیشبینی میکردند. یک نکته جالبی که در بعضی از این فیلمها دیده میشد، ترس از صلح اجباری بود. قدرت، با ابزار تکنولوژیک، بشر را در وضعیتی ماشینی و بردهوار قرار میدهد که البته در آن خبری از جنگ و بزهکاری هم نیست اما چنین وضعی تبعات بسیار بد دیگری دارد.
فیلم وی مثل وندتا - V for Vendetta درباره شیوع یک ویروس کشنده، توسط حزبی فاشیستی، برای فروختن واکسن آن به بهای رای مردم است.
اگرچه در «ماتریکس» ترس از صلح و برقراری یک نظم ظالمانه وجود ندارد، واچوفسکیها در فیلم «وی مثل وندتا» چنین چیزی را با شور و حرارت بالا نشان دادند. آنها در این فیلم نشان دادند که آنچه به ظاهر تهدیدکننده وضع بشر است و توده ها را به سنگر گرفتن پشت اصحاب قدرت ناچار میکند، در هر حقیقت نه از جانب طبیعت یا تقدیر، بلکه از زیر شنل همان صاحبان قدرت است که به جماعت تیرهای سمی پرتاب میکند.
البته دیدگاهی که برادران واچوفسکی در این فیلم مطرح کردهاند، علیه سرمایهداری و قدرت فریبنده آن نیست؛ بلکه فاشیسم را از موضع لیبرال نقد میکند. همین است که «وی مثل وندتا» اگرچه دروغگویی رسانهها را نقد میکند، تنها عنصر شریف در این امپراتوری بزرگ رسانهای را یک سلبریتی تقیه کرده از همان دم و دستگاه نشان میدهد و قربانیان اصلی یک فاجعه و به عبارتی آنها که هیزم آتشی خانمانسوز در جامعه بشری شدهاند را همجنسبازان جامعه انگلستان نشان میدهد.
این فیلم جایی از عدالت دفاع میکند که تبعیض نژادی در میان باشد و نبود عدالت اقتصادی در جامعه را دستمایه قرار نمیدهد و به عبارتی به طور کل طرف نقد سرمایهداری و نظم نوین جهانی به طور خاص میرود؛ اما نقد قدرت در آن هر چند از موضع لیبرال صورت گرفته، به قدری رادیکال و ریشهای است که میشود قالب آن را غیر از حکومتهای فاشیستی و نژادپرست، روی توتالیتاریسمهای چپ یا نظامهای سرمایهداری و حتی نظامات فئودال و نیمهمدرن هم قرار داد.
محوریت ماجرا در این فیلم انتشار یک ویروس است که جان ۸۰ هزار نفر را گرفت، عدهای به عنوان تروریستهای گسترش دهنده این ویروس مقابل دوربینهای تلویزیونی اعتراف کردند و سپس اعدام شدند و پس از آن واکسن ویروس توسط وزارت دفاع به بازار آمد و جامعه نفس راحتی کشید. اینها باعث شد که وزیر دفاع یعنی مردی به نام آدام ساتلر در انتخابات رای بیاورد و سپس مقام صدراعظم را برای کشور انگلستان وارد قانون اساسی کند تا خودش در آن جایگاه قرار بگیرد. این طعنه مستقیمی به آدولف هیتلر صدراعظم نازیست آلمان در نیمه اول قرن بیستم است. «وی مثل وندتا» با دختری به نام ایویل همل آغاز میشود که بعد از ساعت منع عبور و مرور در حال حرکت به سمت منزل معشوقش است.
مأموران حکومتی که به راحتی با اراذل و اوباش نیمهشب اشتباه گرفته میشوند و ظاهراً از همین تیپ افراد انتخاب شدهاند با بیرحمی مزاحم این زن میشوند مرد نقابزدهای به نام «وی» با مهارتهای رزمی بالا به دفاع از این زن میآید و ماموران را تار و مار میکند این مرد، نقاب یک دلقک را دارد و شنلی شبیه زورو به شانه انداخته است. البته حک شدن عبارت «وی» روی دیوارها هم یکی دیگر از شباهتهای این کاراکتر با زورو است.
به عبارتی این شخصیت ترکیبی از جوکر و زورو است. برای آقای «وی» روز پنجم نوامبر بسیار مهم است. او میگوید ۴۰۰ سال پیش در چنین روزی یک مرد میخواسته پارلمان انگلستان را به آتش بکشد اما او را گرفتهاند و اعدام شده است. واچوسفکیها فیلم «وی مثل وندتا» را در سال ۲۰۰۵ میلادی ساختند که دقیقا ۴۰۰ سال از واقعه گای فوکس میگذشت. گای فاکس یا گای فوکس سربازی انگلیسی و کاتولیک مذهب بود که در عملیات نافرجام سال ۱۶۰۵ معروف به «توطئه باروت» برای منفجر کردن پارلمان و کشتن شاه جیمز یکم به تلافی آزار کاتولیکهای انگلستان شرکت داشت. از آن تاریخ به بعد انگلیسیها هر سال پنجم نوامبر را به یمن خنثی شدن این عملیات جشن میگیرند.
روایت فیلم از نجات اویل توسط «وی» در دقایقی مانده به پنجم نوامبر شروع میشود و تا پنجم نوامبر سال بعد ادامه دارد. بهوجود آمدن این دیکتاتوری بزرگ به روزی برمیگردد که آدام ساتلر در مقام وزیر دفاع با گروهی از همراهانش عدهای همجنسباز را از سطح کشور جمع میکنند تا روی آنها یک ویروس را آزمایش کنند. ساتلر در ابتدا قصد دارد این ویروس را بین کشورهایی که دشمن انگلستان هستند پخش کند اما کریدی، شخصی که بعدها رئیس حزب میشود، پیشنهاد میدهد که آن را بین مردم خودشان منتشر کنند تا بعد بتوانند با درمان آن در انتخابات پیروز شوند. تمام این اتفاقات طبق نقشه پیش میرود اما بدن یکی از قرنطینهشدهها یعنی مرد سلولی که به نام «وی» نامگذاری شده بود در برابر ویروس مقاومت نشان داده و زنده مانده است.
او حالا برای انتقام میآید و تکتک کسانی که در این پروژه شیوع دست داشتهاند را میکشد و کنار جنازه هر کدام یک مخملی قرمز میگذارد. در نهایت او که داستان را با منفجر کردن برج جردن شروع کرده بود، در پنجم نوامبر سال بعد و هنگامی که تمام اعضای پروژه شیوع، حتی کریدی و صدراعظم ساتلر را کشته است، انبوهی از مردم را با ماسکهای شبیه خودش به شورش و حرکت به سمت ساختمان پارلمان واداشته است. «وی» بعد از کشتن کریدی خودش هم میمیرد اما اویل همل طبق نقشه قبلی، جنازه او را در میان انبوهی از رزهای مخملی قرمز همراه با مترویی که از بمب پر است، به زیرزمین پارلمان میفرستد.
مردم با نقابهایی شبیه «وی» به سمت پارلمان میروند و چون ساتلر و کریدی کشته شدهاند، کسی نیست که به پلیسها فرمان شلیک بدهد و پارلمان منفجر میشود و مردم نقابهای دلقک را از چهره بر میدارند. «وی مثل وندتا» یکی از معدود فیلمهای آیندهنگر و آخرالزمانی است که پایانی تا این حد مثبت و انقلابی دارد و صحنه آخر آن از این جهت ممتاز و کمسابقه است. فیلمهای زیادی در تاریخ سینما ساخته شدهاند که موضوعشان شیوع همهگیر یک ویروس بوده است و در بسیاری از آنها عوامل انسانی، خصوصاً نهادهای قدرت و ارتشها، منشاء تولید و گسترش یک بیماری بودهاند.
فیلم واچوفسکیها هم جزء همان دسته بهحساب میآید اما نکته جالب در مورد «وی مثل وندتا» این است که به ویروسهای بیولوژیک همان نگاهی را دارد که عمدتاً درباره ویروسهای نرمافزاری کامپیوترها وجود دارد؛ یعنی این دیدگاه که بسیاری از چنین ویروسهایی را شرکتهایی بهخصوص، برای فروختن آنتیویروسهایشان درست میکنند. اما این فیلم نشان میدهد که چنین شری نهایتاً دامن کسانی را خواهد گرفت که آن را دامن زدهاند، نام «وی» که روی تنها باقی مانده از آن پروژه مخوف شیوع گذاشته شده، طعنه مشخصی به واژه «ویروس» میزند و نمادی است از شری که نهایتاً به صاحبانش بازخواهد گشت. البته این جنبه نمادین کلیت تکنولوژی و نقشههای مخوفی که با ابزار آن توسط صاحبان قدرت طرح میشوند را نمادینه کرده است نه صرفاً موردی مثل ویروسهای نرمافزاری.