المپیک است و جشن ملتها. جشن ملتهای رنگارنگی که قویترین و زیباترین و بهترین فرزندانشان را به میدانی به وسعت همه دنیا میفرستند. گیرم که این بار زیر سایه کرونا، المپیک هم کم فروغتر از همیشه است و سکوهای خالی هر لحظه به هر کسی در این دنیا یادآوری میکند که چه گرد مرگی روی زندگی پاشیده شده است. اما هر چه باشد باز هم المپیک است و هیجان و شادی و البته که هر جا شادی باشد، اندوه هم هست و حضورش را مقتدرانه به رخ میکشد.
المپیک این بار برای ما ایرانیها متفاوت شروع شده است. نه که بد شروع شده باشد. نه! در دومین روز المپیک طلای اولمان را دشت کردیم. به دست ورزشکاری گمنام و در رشتهای که انتظارش را نداشتیم و با اقتداری تحسینبرانگیز. اما دشواری ایرانی بودن در میان همین شادی ناگهانی هم خودش را نشان میدهد.
جواد فروغی پرستاری که حالا برنده مدال المپیک در رشته تیراندازی است و نامش با خطوط درشت در تاریخ ایران ثبت شده است. پرستاری که چفیهاش را روی میزی پهن کرده بود که تفنگش را حین مسابقه روی آن میگذاشت، بعد از قهرمانی روی آن سجده شکر کرد و در هنگام نواخته شدن سرود ملی سلام نظامی داد. برای همه ما هم که او را تا همین امروز صبح نمیشناختیم علایق ایدئولوژیک او بسیار روشن بود و ساعاتی بعد در شبکههای اجتماعی روشن شد که او مدتی را در سوریه به سر برده است و طبعا از معتقدان به تئوری و راهبرد محور مقاومت است و از علاقمندان سفت و سخت حکومت. خوب این که ایرادی ندارد. جواد هر که هست و هر عقیدهای که دارد، ایرانی است و به عنوان یک ورزشکار حق دارد هر عقیده سیاسی و شخصی داشته باشد و مثل همه ورزشکارهای دنیا به نمادهای مورد علاقهاش ادای احترام کند. اما برای آن کسانی که با عقاید جواد موافق نیستند و مثل من منتقد رفتار حکومت و به ویژه حضور در سوریه و اصل تئوری محور مقاومت هستند، آیا این همه تفکیک کردن احساسات مختلف از هم دشوار نیست؟ آیا جواد نمیتوانست در آن صحنه پیروزی درخشانش کمتر از نمادهایی استفاده کند که مورد اجماع مردمش نیست؟ به خصوص در این روزهایی که خوزستان دستخوش اعتراض و بیآبی است و سیستان و بلوچستان غرق در کرونا و کل ایران غرق در تشویش؟ در سالهایی که شکافی هولناک بین موافقان و مخالفان رفتار و رویه حکومت جامعه ایران را دو پاره کرده است؟ شاید میتوانست. اما به هر حال این حق او بود که آن طور که دوست دارد از موفقیت بزرگش شادمان باشد و آن را ابراز کند. ادای احترامی به دوستانش یا عقایدش. بله این حق اوست و چرا باید از کسی بخواهیم از حقش بگذرد؟
دشواری ایرانی بودن اما، بامداد فردا کامل خواهد شد. جایی که کیمیا علیزاده نخستین زن مدالآور المپیک ایران زیر پرچم المپیک و در تیم پناهجویان در مقابل ناهید کیانی خواهد ایستاد.
کیمیا در ایران بزرگ شد و بالید. با همه دشواریهای زن بودن. کیمیا در ایران قدر دید و جامعه ایران از او چنان تقدیر کرد که شایستهاش بود. او با همه محدودیتها در همین جامعه بالیده بود و تا سکوهای جهانی افتخار بالا رفته بود. دشواریهای کمرشکن زن بودن در این جامعه او را از پا نینداخت و قامت افراشتهاش بر سکوی المپیک نماد بینظیر مقاومت زنان ایرانی برای زندگی بود. آیا کیمیا نمیتوانست در ایران بماند و باز هم با پرچم کشورش افتخار آفرینی کند؟ شاید میتوانست. اما حق او بود که این همه سومدیریت و این همه بحران اجتماعی و این همه تبعیض جنسی را در جامعه ایران تاب نیاورد. حق او بود که به جایی برود که راحتتر زندگی کند. محدودیتهای زن بودن در جامعه ایران را نداشته باشد و با شتاب به سوی جاهطلبیهایش گام بردارد. وطن عزیز است، اما نمیتوان از کسی خواست که عمرش را و فرصتهایش را به پای وطنی بریزد که گاه حقوق اولیهاش مانند حق انتخاب پوشش را به رسمیت نشناسد و اصلا چرا نباید چنین استعدادی به سرزمینهای خوشبختتر برود؟ آن جا که سالهاست از دشواریهای این چنینی در گذشته و زیستن در آن آسانتر است.
فردا اما یک رویارویی تراژیک در راه است. زنی که نماد غلبه زنان ایرانی بر محدودیتها بود باید در گام اول به جدال زن دیگری برود که انگار خود اوست. ناهید کیانی هم در ایران بالیده است. از محدودیتها گذشته و فردا باید به جدال زنی برود که انگار گذشته خود اوست. در رویارو شدن این دو نفر دست ماه و خورشید و فلک هم شاید درکار باشد. اما هر چه هست این جدال تلخ و اندوهبار است.
آیا اگر ناهید کیانی زیر پرچم ایران به میدان میرود به آن معناست که همه جهتگیریهای حکومت و همه آن چه را جواد فروغی به آن عقیده دارد، تایید میکند؟ این حق اوست که با پرچم وطنی به میدان برود که زاده آن است، که متعلق به آن است. حق اوست که فردا بخواهد از کیمیا بگذرد و به سمت سکوی طلایی گام بردارد. ناهیدکیانی را نمیشناسم اما به گمانم او بیش از جواد فروغی و کیمیا علیزاده مظلوم باشد. شاید او مانند جواد دلباخته محور مقاومت نباشد و شاید بر خلاف کیمیا وطن را بر پیشرفت ترجیح داده باشد. فردا اگر ناهید کیانی بر کیمیا علیزاده غلبه کند، آیا بر وجود محرومیتها و تبعیض علیه زنان ایرانی خط بطلان کشیده است؟ اگر کیمیا بتواند ناهید را ببرد آیا به پرچم وطنش بیاحترامی کرده است؟
و فارغ از این همه ما باید چه کنیم؟ ما که امروز با پیروزی جواد فروغی از ته دل فریاد شادی کشیدیم، که با عقاید جواد و دوستانش مخالفیم، که حق کیمیا را به رسمیت میشناسیم و دل نگران ناهیدهای وطن هستیم.
این گوشهای است از دشواری ایرانی بود در این روزها. دشواری بغرنجی که در اوج شادی و اندوه رهایت نمیکند و نمادی از بنبستی که ما در آن اسیریم و رنجی که انگار نهایت ندارد.
بگذریم... برد تیم ملی والیبال اما درجه یک بود و چه خوب که در آن خبری از این هم تناقض نبود.