ماههای متوالی است که معلمان ایران برای رسیدن به مطالبات صنفی خود تجمعاتی را برگزار میکنند. این تجمعات به گمان من یک نقطه عطف بسیار مهم در مسیر حرکت جامعه مدنی ایران است. اما چه چیزهایی میتوان از این جنبش آموخت:
1- مدتهاست که در مورد جایگاه خیابان و حضور خیابانی در دستیابی به مطالبات مدنی، بحثها و گفتگوهای جدیای در محافل سیاسی و مدنی در جریان است. به خصوص بعد از بن بست مطلق راهبردهای انتخاباتی اصلاحطلبان و ناآرامیهای گسترده و خونبار در دی ماه 1396 و آبان ماه 1398، مسئله خیابان به یک نقطه کانونی در مجادلات سیاسی بدل شده است. اصلاح طلبان با تاکید بر هزینه بالای حضور خیابانی معمولا از آن پرهیز دارند و در نقطه مقابل، گروهی «خیابان» را یگانه مسیر به سمت تغییر در ایران میدانند. خیابان اما در سیاست معنای واحدی ندارد. خیابان بستری است که میزبان حداقل سه رخداد مهم سیاسی است: 1- شورش 2- انقلاب 3- جنبش. (گروهی از جامعه شناسان ناجنبشها را هم به این فهرست اضافه میکنند.) جامعه شناسان و متخصصان علوم سیاسی تعاریف مختلفی را برای این سه مفهوم ارایه میکنند. با این حال وجود عناصری چون: دارا بودن سازمان، وجود تداوم، وجود رهبران مشخص و مطالبات معین از شاخصههای مهم هر جنبشی است. نکته بسیار مهم این است که اعتراضات معلمان در ایران به طرز تحسین برانگیزی همه این صفات را در خود جای داده است. یک سازمان مشخص و رهبرانی شناخته شده هدایت این اعتراضات را در دست دارند. مطالبات روشن است و از همه مهمتر آن که این اعتراضات از عنصر «تداوم» بهره میبرند. جامعه ایران در طول دهههای گذشته یک انقلاب و چندین شورش را تجربه کرده است اما کمتر شاهد وجود یک «جنبش» بوده است. جنبش معلمان رویکردی جدید به خیابان را در جامعه مدنی مطرح کرده و پیش برده است
2- جنبش معلمان اهمیت سازمان و سازمان دهی را یک بار دیگر به همه فعالان سیاسی و اجتماعی ایران یادآور شده است. نکته بسیار مهم آن که در حالی که گروهی از اصلاح طلبان سازمان را به عنوان هدفی فی نفسه در نظر گرفته و هر نوع سیاست ورزی را قربانی بقای سازمان کردهاند؛ (البته اگر بشود از احزاب اصلاح طلب به عنوان سازمان یاد کرد!) جنبش معلمان به سازمان به عنوان یک هدف فی نفسه نگاه نکرده است بلکه از آن به عنوان ابزاری بسیار مهم بهره گرفته است. ابزاری که ترس از بین رفتن آن، مانع از به کارگیریاش نمیشود. این سازمان نقشی جدی در کنترل فضا و کانالیزه کردن مطالبات دارد اما به مانعی برای فعالیت مبدل نشده است. برای قیاس کارآمدی این سازمان کافی است آن را به حجم بالای احزاب و تورم شوراها در نزد اصلاحطلبان قیاس کنیم تا دریابیم که بخش بزرگی از پتانسیلهای این جریان به مسلخ مناسبات الیگارشیکی رفت که فقدان دموکراسی درونی یا هر عمل سیاسی را با لزوم بقا توجیه میکنند.
3- نقش رهبری نیز در جنبش معلمان بسیار جدی و تامل برانگیز است. استفاده هوشمندانه از شبکههای اجتماعی در کنار شجاعت عمل و بیان شاخصه مهم این نوع از رهبری است. کافی است نوع استفاده رهبران جنبش معلمان از شبکههای اجتماعی را با رهبران احزاب اصلاحطلبی قیاس کنیم که عملا به فعالان توییتری و اینستاگرامی مبدل شدهاند بی آن که با واقعیت سیاست و عمل سیاسی نسبتی داشته باشند. یا در طرف مقابل و در جریان موسوم به برانداز، خیل خودشیفتگانی را نظاره کنیم که در شبکههای اجتماعی یا تلویزیونهای ماهوارهای از فرط توهم مخاطب را در مرز خنده و گریه نگاه میدارند. وجود و فعالیت مستقل رهبران جبنش معلمان مانع از آن شده است که هیچ جریان سیاسی امکان موج سواری یا فرصتی برای ادعای بیپایه در مورد این جنبش داشته باشد و این هم همان چیزی است که برخی از مدعیان «خیابان» به شدت از آن ناراضی هستند. چه آن که آنان خیابان را تنها ابزاری آخر الزمانی برای رسیدن به همه مطالبات میدانند و در انتظار روز موعود فراخوانده شدن در عرصه خیابان به عنوان رهبر هستند .
4- شجاعت عمل هم یکی دیگر از مشخصات جنبش معلمان است. عمل آن چیزی است که جنبش معلمان را از فوج فوج لشگرهای سایبری و غر زدن در شبکههای اجتماعی متمایز میکند. شجاعت به خصوص در نزد رهبران سیاسی یکی از گمگشتههای سیاست ایران در حداقل یک دهه اخیر بوده است و در ناکامی کلی اصلاح طلبان هم نقشی بزرگ داشت. جبنش معلمان کاملا خشونت پرهیز است. معلمان با نام ونشان واقعی خود در شبکههای اجتماعی حاضرند و بر خلاف جریان موسوم به برانداز کوچکترین خشونتی حتی در ساحت کلام از آنها سر نمیزند. خشونت پرهیزی آنان نه از ترس که از شجاعتِ عمل بر میخیزد.
این 4 نکته بسیار مهم مواردی است که به گمانم آموزههایی مهم و بنیادین برای جامعه مدنی ایران در دل خود دارد. معلمان بر خلاف برخی ادعاها در حال «مصرف خیابان» نیستند؛ آنها در حال «بازآفرینی خیابان» در سیاست هستند. خیابانی که نه سایر شیوههای سیاست ورزی را یکسره طرد میکند و نه همه امید خود را به آن میبندد. خیابان، بخشی از آزادی است و نه همه آن!
همه این موارد به منزله بی نقص بودن فعالیت جنبش معلمان ایران نیست. این جنبش هم بیش از هر چیز به نقد بیرونی و درونی نیاز دارد و این نقد را نباید از این حرکت درخشان مدنی دریغ کرد؛ چه آن زمانی که هر جریان سیاسی و اجتماعی خود را فراتر از نقد ببیند، دیر یا زود به نقطه پایان خواهد رسید.