نقد صافی (علیرضا خوشبخت)
نقد صافی (علیرضا خوشبخت)
خواندن ۱۰ دقیقه·۳ سال پیش

روایت هزیمت (2): اصلاح‌طلبان و طفره رفتن به جای سیاست‌ورزی

کاریکاتوری اثر کریستوفر ویانت که به دلیل محدودیت‌های موجود در ایران امکان اشتراک گذاری نسخه اصلی آن را نداشتم.
کاریکاتوری اثر کریستوفر ویانت که به دلیل محدودیت‌های موجود در ایران امکان اشتراک گذاری نسخه اصلی آن را نداشتم.

در بخش اول این سلسله یادداشت‌ها به این موضوع که چرا نقد و بررسی دلایل و علل شکست جریان اصلاحات در ایران مفید است؛ پرداختم. به عنوان نخستین علت شکست اصلاحات به سراغ عارضه‌ای رفته‌ام که آن را «طفره رفتن به جای سیاست ورزی» می‌نامم و معتقدم که در بخش بزرگی از سال‌های بین 1396 تا 1400 این عارضه بر بخش اصلی جریان اصلاحات حاکم بوده است. هر چند این معضل در طول تاریخ جریان اصلاحات و به خصوص بین سال‌های 1379 تا 1384 هم تا حدودی قابل مشاهده است.

منظورم از طفره رفتن به جای سیاست‌ورزی سلسله اقدامات و فعالیت‌هایی است که جریان اصلاح‌طلب به عنوان یک جریان سیاسی به عنوان فعالیت سیاسی انجام می‌داد، بدون آن که ربطی به اصلی‌ترین مسائل و موضوعات میدان سیاست در ایران داشته باشد و بدون آن که کوچک‌ترین خلاقیت یا ریسک‌پذیری در این اقدامات وجود داشته باشد.

درباره تعریف سیاست و سیاست‌ورزی طبعا اجماع نظری میان اندیشمندان وجود ندارد. اما منظور از سیاست و فعالیت‌های سیاسی در این یادداشت، کنش‌هایی است که با دو عنصر مهم شناخته می‌شود: نخست کسب قدرت یا اعمال نفوذ و اثرگذاری بر قدرت به خصوص قدرت حکومت بر جامعه و دوم مدیریت کلان امور عمومی و تعیین جهت‌گیری‌های استراتژیک در مورد مهم‌ترین مسائل هر جامعه‌ای.

این که منشا این قدرت چه باشد و یا چه رویکردها و روش‌هایی برای مدیریت امور عمومی به کار گرفته شود، موضوع مباحث نظری گسترده‌ای است که ارتباطی با موضوع این یادداشت ندارد.

با این مقدمه می‌توان عارضه «طفره رفتن به جای سیاست‌ورزی» در میان اصلاح‌طلبان را این طور توضیح داد: مجموعه جریان اصلاح‌طلب بین سال‌های 1396 تا 1400 به جای پرداختن به مهم‌ترین مسائل اداره امور عمومی جامعه و مطالبات مشخص بدنه اجتماعی خود از طریق کوشش برای کسب قدرت یا اثرگذاری بر قدرت، به موضوعات فرعی و حاشیه‌ای پرداخته است. موضوعات اصلی میدان سیاست عامدانه نادیده گرفته شده و جای آن را موضع‌گیری‌های کلامی ابهام‌آمیز یا اقدامات بوروکراتیک کم‌تاثیر و نوعی تجاهل گرفته است.

این طفره رفتن نه تنها در مورد موضوعات سیاست‌ورزی که در مورد روش‌های سیاست ورزی هم جلوه داشته است و به جای انواع مختلف روش‌های سیاست ورزی و خلاقیت در فعالیت‌های سیاسی و ریسک‌پذیریِ ولو حداقلی، تنها تکرار مواضع چندپهلو و اعلام نظر در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی در میان اصلاح‌طلبان تعبیر به سیاست‌ورزی شده است.

برای آن که منظورم از این مدعا را روش‌تر بیان کنم در ادامه به 4 مورد اشاره خواهم کرد که به نظر مصداق بارز طفره رفتن به جای سیاست ورزی بوده است.

1- سیاست خارجی: مسئله پرونده هسته‌ای و حضور منطقه‌ای ایران و به صورت کلی تنش میان ایران و غرب از یک سو و مخاصمه بین ایران و برخی کشورهای قدرتمند منطقه از جمله عربستان و اسرائیل از سوی دیگر، سال‌هاست که از مهم‌ترین موضوعات عرصه سیاسی در ایران است. از سال 1397 و با خروج ترامپ از برجام و قبل‌تر از آن با به قدرت رسیدن محمد بن سلمان در عربستان، تنش در سیاست خارجی ایران به شدت افزایش یافت و به سرعت و با بالا گرفتن تحریم‌ها به شکل یک بحران هولناک اقتصادی بازتولید شد. بحرانی که حیات و هستی میلیون‌ها ایرانی را در پنجه خود گرفت و از سال 1396 تا همین امروز بارها هزاران نفر را به خیابان‌ها کشاند و در دو مقطع به سرکوب‌های شدید منجر و جان بسیاری از هم‌وطنان را گرفت.

ریشه اصلی این بحران سیاست خارجی بود. موضع هسته سخت قدرت در مقابل ترامپ روشن بود واز هر نوع مذاکره با او احتراز و مقاومت را تنها مسیر موفقیت می‌دانست و می‌داند. دولت روحانی عملا همین موضع را در پیش گرفت هر چند از اظهارات گاه و بیگاه روحانی می‌شد نوعی تمایل به مذاکره یا حداقل هم تحلیل نبودن با هسته سخت قدرت را برداشت کرد.

اما موضع جریان اصلاحات چه بود؟ واقعا نمی‌دانم! هیچ اظهار نظر صریح و روشنی نه از سوی رهبران و چهره‌های شاخص این جریان و نه از سوی تشکل‌ها و احزاب متعدد آن‌ها در مورد مسئله مذاکره با آمریکای ترامپ، سیاست منطقه‌ای ایران و به صورت کلی سیاست خارجی‌ای که بیش از 20 سال است سایه خود را بر همه چیز در ایران گسترده است، دیده نمی‌شد.

صاحبان قدرت در جریان اصلاحات احتمالا در پاسخ به این سوال چند جمله مبهم در مورد این مسئله در بیانیه‌های تشکل‌های اصلاح‌طلب یا جملاتی چندپهلو در مصاحبه‌های فلان چهره شاخص یا حتی مواضع تعداد معدودی از سیاستمداران اصلاح‌طلب را ارایه خواهند کرد. اما روشن است که موضع یک جریان سیاسی به این شکل برای جامعه روشن نمی‌شود. بحرانی چنین سهمگین جای موضع‌گیری‌های چندپهلو و دعا گفتن با صدای آهسته به گونه‌ای که طبع هسته سخت قدرت را نیازرد، نیست!

بدنه اجتماعی عاصی این نوع موضع‌گیری را اساسا یا نخواهد دید و شنید یا آن که با خشم آن را به منفعت‌طلبی و محافظه‌کاری نسبت خواهد داد و البته که بر خطا نیست.

در طول بیش از 3 سال اصلاح‌طلبان کوشیدند موضعی مبهم و معلق را در این زمینه حفظ کنند. اگر به مقاومت در مقابل ترامپ معتقد بودند، (که برخی از آن‌ها بودند) چرا صادقانه با مردم و بدنه اجتماعی بازنگفتند؟ اگر معتقد به مذاکره و تغییر رویه کلی در سیاست خارجی بودند، چرا آن را صریح و با صدای روشن خطاب به جامعه و هسته سخت قدرت نگفتند؟ تنها صدای بلند اصلاح‌طلبان در عرصه سیاست خارجی زمانی بود که موضع آن‌ها با هسته سخت قدرت یکسان بود. مانند محکوم کردن تحریم‌های ظالمانه و محکوم کردن ترور سردار سلیمانی.

2- حجاب اجباری: مسئله مداخله حکومت در عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی و محدود کردن آزادی‌ها در این حوزه‌ها، دهه‌هاست که در ایران موضوعی مهم و روزمره است. در این میان مسئله حجاب اجباری در سال‌های اخیر ماهیتی بحرانی یافته است. دلایل و علل بروز این بحران را باید در مجالی دیگر بررسی کرد، اما با نگاهی به خیابان‌های شهرهای بزرگ و حتی شهرهای کوچک ایران و البته رصد شبکه‌های اجتماعی به سادگی می‌توان این بحران بزرگ را مشاهده کرد. نافرمانی گسترده از حجاب اجباری از سوی زنان و دختران ایرانی از یک سو و فشار حکومت در قالب گشت ارشاد و جریمه خودروها و بازداشت و برخورد قضایی از سوی دیگر تنشی مداوم را در فضای اجتماعی ایران خلق کرده است. فیلم‌های درگیری میان زنان و دختران با ماموران انتظامی و حتی افراد عادی گاه و بیگاه در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود و صحنه‌هایی آزارنده از تنش اجتماعی را نمایان می‌سازد. بحران در قالب مبارزات مدنی از جنس دختران خیابان انقلاب هم نمایان شده است. تمرکز بخشی از جریان اپوزیسیون که اساسا به دامن زدن نفرت و شکاف بین حکومت و جامعه و حتی لایه‌های مختلف اجتماعی علاقه‌مند است، این وضعیت بحرانی را بیش از پیش در معرض دید قرار داده است.

اما موضع جریان اصلاحات در مورد مقوله حجاب اجباری چه بوده است؟ تقریبا هیچ! در همه سال‌هایی که با راس و بدنه سیاسی جریان اصلاح‌طلب برخورد داشته‌ام حتی به تعداد انگشتان دست کسانی را نمی‌شناسم که با حجاب اجباری موافق باشند. با این حال دریغ از کوچکترین موضع منسجم و شفاف و روشنی در این زمینه و مبدل کردن لغو آن به یکی از شعارهای اصلی جریان اصلاحات. بگذریم از کوشش قانونی برای لغو آن و یا تلطیف قوانین از طریق کرسی‌های پارلمانی در اختیار اصلاح‌طلبان! چنین کوششی حتما با سد شورای نگهبان روبرو می‌شد اما عجیب است که جریان اصلاحات که برای شرکت در هر انتخاباتی هر بار دل به تغییر رفتار شورای نگهبان می‌بندد و پای وظیفه سیاسی خود را برای ثبت نام به میان می‌کشد در مورد چنین مسئله مهم و بحرانی‌ای راه تجاهل و سکوت را در پیش می‌گیرد و کمترین کوششی در این زمینه صورت نمی‌گیرد.

3- خیابان و سیاست: واقعیت حضور معترضان به وضع موجود در خیابان از زمستان سال 1396 رخ نموده است و از آن تاریخ تا به حال به صورت مداوم ادامه داشته است. اعتصابات کارگری، اعتراضات محلی و ناآرامی‌های گسترده و سراسری در همه این سال‌ها سایه خود را بر سیاست ایران افکنده است. آن چه اما روشن است، حیرانی و سردرگمی جریان اصلاحات در تحلیل این واقعیت و ناتوانی در اتخاذ هر نوع موضع اساسی و قاطع در این مورد بوده است.

واقعیت این است که جریان اصلاحات در ایران بیشتر به امکانات مشارکت در نظام سیاسی برای پیگیری خواست‌های خود نظر داشته است و کمتر به حضور خیابانی علاقه‌مند بوده و همین امر یکی از نقاط افتراق بین اصلاح‌طلبان و جنبش سبز بوده است.

با این حال مسئله حضور مردم در خیابان و نوع مواجه حاکمیت با آن واقعیتی بوده است که اصلاح‌طلبان باید تکلیف خود را با آن روشن و آن را صراحتا به هسته سخت قدرت و بدنه اجتماعی حامی خود اعلام می‌کردند. البته که در این مورد هم بیانیه‌های مبهم و موضع‌گیری‌های «نه سیخ بسوزد و نه کباب!» سکه رایج در میان اصلاح‌طلبان بوده است. پیشروترین حرکت در این زمینه هم پوشش خبری برخی از این رخدادها در برخی رسانه‌های اصلاح‌طلب بوده است(که البته شایان تقدیر است).

زاری خانواده‌های فرزند از دست داده، خشونت در برخورد با معترضان و برآورده نشدن خواست‌های هزاران کارگر اعتصاب کننده و به جان آمده، در همه این سال‌ها واقعیت مهم عرصه اجتماعی ایران بوده است.

هر چند روشن بود که جریان اصلاحات چندان با این حضور خیابانی همدل نیست اما هیچ اقدام عملی و خلق سیاست و کوشش برای میانجیگری و کانالیزه کردن خواست‌های معترضان و مذاکره با حکومت و ... هم رخ نداد.

4- اصلاح‌طلبان و استعفا؛ نسبت جن و بسم الله!: 3 موردی که در بالا مورد اشاره قرار گرفته‌اند به موضوعاتی اشاره داشتند که اصلاح‌طلبان از سیاست ورزی در مورد آن‌ها طفره رفته‌اند. مورد چهارم اما به روش‌های سیاست‌ورزی مربوط است.

واقعیت این است که مهم‌ترین پاسخ جریان اصلاح‌طلب در مورد عدم تحقق وعده‌های این جریان سیاسی سنگ‌اندازی و کارشکنی و مقاومت تمام عیار رقیب اصولگرا به مدد هسته سخت قدرت بوده است. پاسخی که به کرات ارایه شده است و می‌شود. با این حال روشن نیست که اصلاح‌طلبان در مقابل این سنگ اندازی جز مشارکت مداوم در انتخاباتی که مدام بسته‌تر شده است و موضع‌گیری‌های کلامی معمولا چند پهلو چه روش‌های را اتخاذ کرده‌اند.

به عنوان مثال استعفا از سمت‌های انتخابی یا انتصابی یک ابزار مهم در عرصه سیاست ورزی است. این روش به خصوص در نظام‌های پارلمانی به شدت رایج است اما در نظام‌های ریاستی و مختلط هم توسط جریان‌های مختلف به کار گرفته می‌شود. استعفا معمولا برای نشان دادن صداقت و اراده افراد و جریان‌های سیاسی به بدنه اجتماعی و سیاسی خود و نیز فشار به جریانات رقیب و قدرتمندان صورت می‌گیرد. در میان اصلاح‌طلبان هم بحث خروج از حاکمیت قدمتی نزدیک به دو دهه دارد. خروجی که البته هیچ گاه صورت نگرفته است تا کار به اخراج مشترک توسط هسته سخت قدرت و رای دهندگان کشیده شود.

آخرین استعفای مهم در میان اصلاح‌طلبان را می‌توان کنار رفتن مصطفی معین از سمت وزارت علوم در سال 1382 و استعفای جمعی از نمایندگان مجلس ششم البته بعد از انتخابات مجلس هفتم! دانست. و از آن تاریخ تاکنون هیچ سیاستمدار مهم اصلاح‌طلبی کرسی انتصابی و انتخابی خود را ترک نکرده است. سیاستمدارانی که هر بار انبانی از درددل‌های انباشته از سنگ اندازی رقیب و مقاومت ساختار را در محافل خصوصی باز می‌گشایند اما در عرصه عمومی هیچ واکنشی جز تمکین و سکوت ندارند. نمونه مشخص این وضع اسحاق جهانگیری بود که علی‌رغم سه سال تحقیر آشکار و در شرایطی که رسما به قربانی دولت روحانی مبدل شده بود در جای خود باقی ماند تا دستمزدش را با رد صلاحیت در انتخابات دریافت کند. دستمزدی که به گمان نگارنده برای او نجات بخش بود چرا که در صورت تایید صلاحیت و شرکت در انتخابات با نتیجه‌ای بدتر از عبدالناصر همتی مواجه می‌شد!

بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان این مقاومت آن‌ها در سمت‌های خرد و کلان را نه به اصرار آن‌ها برای تداوم خدمت که به شیفتگی به قدرت و موقعیت تعبیر می‌کرد. به فرض هم که حضور بسیاری از آن‌ها در این سمت‌ها در کم کردن آلام مردم موثر بوده است آیا حتی چند استعفای نمادین نمی‌توانست تحرکی در فضای سیاسی ایجاد کند و از حجم بدبینی بدنه اجتماعی بکاهد و سرمایه‌ای برای آینده بسازد؟

نکته بسیار مهم در مورد هر 4 مورد پیش گفته آن است که هیچ کدام از آن‌ها با هیچ یک از اصول قانون اساسی یا مبانی جمهوری اسلامی ایران هم تناقض نداشته و حتی در محافظه‌کارانه‌ترین قرائت‌ها از اصلاح‌طلبی هم اعمالی ساختار شکنانه تلقی نمی‌شدند. البته که طرح آن‌ها حتما با واکنش سخت اصولگرایان و هسته سخت قدرت مواجه می‌شد اما مگر ممکن است که سیاست ورزی جدی با مقاومت یا حتی هزینه مواجه نشود؟ حاصل ترس از آن هزینه‌های احتمالی و یا مقاومت هسته سخت قدرت این حذف بی عزت از عرصه سیاسی است.

این 4 مورد از مهم‌ترین نمودهای عارضه «طفره رفتن به جای سیاست‌ورزی» در میان اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر بوده است.

به جای پرداختن به موضوعات مهم پرداختن به فرعیات و جدال لفظی با اصولگرایان و اتلاف وقت کار دائمی جریانی بوده است که با وعده و امید تغییر از مردم رای گرفته بود. تاوان این طفره رفتن از سیاست ورزی هم آن چنان که اشاره شد اخراج از عرصه قدرت بوده است. اخراج توسط حاکمیتی که دیگر نیازی به جریانی بی پشتوانه احساس نمی‌کرد و هیچ هراسی از بدنه اجتماعی آن نداشت و مردمی که به جریان سیاسی‌ای که چشم بر اصلی‌ترین موضوعات ببندد و به جای خلاقیت و عمل سیاسی خلاقانه تنها به دنبال تکرار باشد، نه گفتند!

اصلاح طلباناصلاحاتروایت هزیمت
«نقد صافی»، صفحه شخصی من است به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار علاقمند به سیاست. توییت‌ها و نوشته‌هایم را منتشر می‌کنم و دوست دارم که نقدهای دیگران را بخوانم و بشنوم..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید