نقد صافی (علیرضا خوشبخت)
نقد صافی (علیرضا خوشبخت)
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

روایت هزیمت (4): پرگویی سفیدنمایان!

تابلوی کوری اثر بی اس ولید نقاش تونسی
تابلوی کوری اثر بی اس ولید نقاش تونسی

در 3 یادداشت قبلی مجموع روایت هزیمت به ترتیب به لزوم نقد و بازکاوی تجربه شکست اصلاح‌طلبی در ایران بین سال‌های 1392 تا 1400، عارضه طفره روی از سیاست در جریان اصلاحات و خطای راهبردی اصلاح‌طلبان در مورد مسئله گفتگو پرداختم. پیش از آن که به سراغ دلایل و علل بروز این مشکلات در جریان اصلاحات بروم، بررسی یک عارضه دیگر در این سال‌ها ضروری است. این عارضه را «پرگویی سفیدنمایان» می‌نامم و در سطور آتی قصد دارم که ابعاد این عارضه و عواقب آن را تشریح کنم.

منظور از «سفیدنمایی» در این یادداشت مجموعه تلاش‌های بخشی از جریان اصلاحات برای عادی و طبیعی جلوه دادن وضعیت این جریان و فضای سیاسی کشور بعد از سال 1396 است. تلاش‌هایی که اگرچه سخنگویانی محدود داشت اما در سایه پرکاری و پرگویی این افراد و نیز سکوت سنگین بخش بزرگی از جریان اصلاحات به صدایی غالب بدل شد. صدایی که فرصت بزرگی برای حمله به جریان اصلاحات فراهم آورد، یک جدال درونی بزرگ ایجاد کرد، ریزش فراوانی در بدنه سیاسی اصلاح‌طلبان به دنبال داشت و ضربه‌ای هولناک به سرمایه اجتماعی این جریان وارد کرد.

البته که اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایران بعد از گردش به راست روحانی در تابستان 96، ناآرامی‌های دی ماه 1396 بسیار بحرانی بود. این وضعیت بحرانی به سادگی و در همه عرصه‌ها قابل مشاهده بود و امکان نفی آن وجود نداشت. با این حال مدعای این گروه آن بود که این وضع حاصل شرایطی به غیر از وضعیت نظام سیاسی ایران و روند حرکت اصلاح‌طلبان است و اصلاح‌طلبی در این شرایط جدید هم باید به همان سیاق قبل به مسیر خود ادامه دهد.

منظور از سیاق قبلی حرکت اصلاح‌طلبی روند آن بین سال‌های 1392 تا 1396 در اتحاد با جریان راست میانه و نوعی مصالحه با هسته سخت قدرت برای عادی سازی روابط خارجی کشور، احتیاط در طرح مطالبات سیاسی دموکراسی‌خواهانه و بهره‌گیری حداکثری از امکان مشارکت در نظام سیاسی (انتخابات و اشغال سمت‌های مدیریتی) و ایجاد بهبودهای بورکراتیک بود. روندی که از میانه سال 1396 با ابهام‌ها و پرسش‌های جدی مواجه شد و با فروپاشی اقتصادی متعاقب خروج ترامپ از برجام و راست‌روی دولت روحانی و بی عملی فراکسیون امید در مجلس دهم آشکارا در معرض نقد جدی رقبای سیاسی و بدنه اجتماعی رای دهنده به اصلاح‌طلبان قرار گرفت.

در این شرایط عمده تلاش سفیدنمایان تاکید بر بهبودهای مختصر روی داده در وضعیت نظام اداری کشور، نمایش مشکلات سایر کشورها و اصرار بر این امر بود که در غیاب دولت روحانی و حضور اصلاح‌طلبان در قدرت اوضاع بسیار بدتر از این خواهد بود.

سفیدنمایی در واقع روی دیگر سکه «طفره رفتن از سیاست ورزی» بود. در حالی که جریان اصلاحات از سیاست‌ورزی پیرامون مهم‌ترین مسائل کشور مانند مشکل هسته‌ای و مذاکره با ترامپ، مسئله حجاب اجباری، ناکارآمدی گسترده نظام مدیریتی کشور و ... طفره می‌رفت و یکسره از هر کوشش دموکراسی‌خواهانه تهی شده بود، هم و غم سفیدنمایان صرف این می‌شد که بر بهبودهای اندک واقعی یا خیالی تاکید کنند و به آسیاب‌های بادی تندروی و رادیکالیسم حمله ببرند.

سفیدنمایی برای این اقدام خود سه توضیح و ابزار اساسی داشت. نخست آن که شرایط ایران عادی و روند اصلاح‌طلبی درست بوده است و این ترامپ است که شرایطی غیرعادی را بر ایران و جهان تحمیل کرده است.

در غیرعادی بودن دونالد ترامپ البته که هیچ تردیدی نیست. این پدیده نامبارک با تکیه بر قدرت فراوان ایالات متحده آمریکا مشکلات بزرگی را برای نظم و سامان بین‌المللی پدید آورد و یک بار دیگر نشان داد که نیروی نادانی و شرارت چگونه می‌تواند زندگی آدمیان را به بازی بگیرد. با این حال سفیدنمایان در نسبت دادن وضعیت غیرعادی حاکم بر ایران به ترامپ نسبت به دو مسئله اصلی تغافل می‌ورزید: اول این که آن چه میدان را برای ترامپ و محافظه‌کاران همراه او و کشورهای همپیمانش مانند اسرائیل و عربستان همواره کرده است؛ نوعی وضعیت غیرعادی طولانی مدت در سیاست خارجی ایران است. وضعیت طولانی غیرعادی‌ای که حاصل ترجیحات ایدئولوژیک در سیاست خارجی و تنش طولانی با جهان غرب و بسیاری از همسایگان است. طرفه آن تنش زدایی از سیاست خارجی کشور همواره یکی از دستورکارهای اصلی اصلاح‌طلبان بوده است. سفیدنمایان بدون در نظر گرفتن این مسئله یکسره بر نقش ترامپ در پدید آمدن اوضاع غیرعادی تمرکز می‌کردند، مذاکره با دولت او را ناممکن توصیف می‌کردند و در نمونه‌های افراطی به تجلیل از سیاست خارجی‌‌ای متوسل می‌شدند که روزگاری مورد نقد جریان اصلاحات بود. البته در این کار نوعی فرصت برای نزدیکی با هسته سخت قدرت و ابراز ارادت و همراهی هم نهفته بود که سفیدنمایان نمی‌توانستند از آن صرفنظر کنند.

دومین نکته‌ای که سفیدنمایان در مورد بحران «ترامپ« نادیده می‌گرفتند این بود که اساسا رای دهندگان، جریان‌های سیاسی را برای مقابله با همین بحران‌های ناگهانی و مواجه با چنین بن‌بست‌هایی به میدان سیاست می‌فرستند. سیاست‌ورزی تنها اداره بورکراتیک کشور نیست و این یک جریان سیاسی مسئول وقتی با بحرانی ناگهانی مانند به قدرت رسیدن ترامپ مواجه می‌شود باید بتواند حداقل خلاقیت و شجاعت لازم برای مواجه با آن را داشته باشد. خلاقیت و شجاعتی که نه در دولت حسن روحانی و در میان اصلاح‌طلبان وجود نداشت و پاسخ این هر دو به بحران ترامپ چرخش به سمت مواضع هسته سخت قدرت و حداکثر سکوت و گاه طعنه و کنایه بود!

دومین نقطه رجوع سفیدنمایان برای توضیح و تبین روشی که در پیش گرفته بودند، سیاست رسانه‌ای بود که از سوی شبکه‌های جدید ماهواره‌ای چون ایران اینترنشنال و منوتو و البته هزاران اکانت توئیتری و کانال خبری تلگرامی پیگیری می‌شد. این سیاست سیاه نمایی مطلقی از شرایط ایران است که کشور را جهنمی تمام عیار توصیف می‌کند. سفیدنمایان اصلاح‌طلب در واکنش به این سیاه‌نمایی راه سفیدنمایی از اوضاع و احوال و انکار بحران‌ها و شرایط بسیار دشوار مردم را در پیش گرفتند. از عادی و گاه خوب بودن اوضاع خبر می‌دادند و هنوز هم می‌دهند و در مقابل سیاست «فریب سیاه« به ابزار «فریب سفید» متوسل می‌شوند

. آن‌ها حتی از این نکته مهم استراتژیک غافل بودند که با اتخاذ چنین سیاستی دقیقا در زمین همان رسانه‌ها بازی می‌کنند؛ برای آن‌ها خوراک لازم تبلیغاتی فراهم می‌آورند و با استدلال‌های سست و گاه خنده‌آور زمینه تضعیف روحیه بدنه اصلاح‌طلبان را فراهم می‌کنند. اصرار بر پرگویی سفیدنمایانه و کم نیاوردن به هر قیمتی در مقابل این رسانه‌ها نه تنها به دلیل قدرت رسانه‌ای بالای آن‌ها ناممکن بود، بلکه به دلیل تناقض با بسیاری از واقعیت‌‌های زندگی بحرانی در ایران زمینه را بر شنیده نشدن هر سخنی جز همان سیاه نمایی مالوف فراهم می‌کرد. سفیدنمایی نه تنها سیاستی غیراخلاقی بود که مطلقا بی‌فایده و حتی مضر هم بود.

سومین نقطه رجوع سفیدنمایان اما به نظر پیچیده‌تر است و به مرور زمان پرورش یافته و البته هنوز ادامه دارد. سفیدنمایی به تدریج خود را به نوعی گرته‌برداری خام‌دستانه از منطق احزاب چپ غربی مسلح کرد. در این منطق مشکلات و بحران‌های موجود در نظام سیاسی کشور با مشکلات لیبرال دموکراسی‌های غربی مشابهت سازی می‌شد. آشکار گفته می‌شد که بله «اوضاع بد است» اما اصولا «اوضاع همیشه بد است و در همه کشورها بد است». راه حل ارایه شده هم همچنان که احزاب چپ رسمی کشورهای با نظام لیبرال دموکراتیک در پیش گرفته‌اند، فعالیت در چارچوب همان سازوکارهای نظام سیاسی مستقر است. به این ترتیب با شعبده‌ای عجیب نظام سیاسی مستقر در ایران با نظام سیاسی لیبرال دموکراتیک یکسان انگاشته می‌شد، بحران‌های جوامع مشابه تلقی می‌شد و نسخه‌ای آماده هم تجویز می‌شد!

این روش سوم روشی پیچیده‌تر بود که سفیدنمایی را با منطق نمایش سیاهی مشابه در همه جهان پیش می‌برد و البته به برخی ابزارهای نظری گزینش شده و حتی برنامه‌های از پیش آماده سیاسی هم مسلح بود. برنامه‌هایی که به عنوان مثال سعی می‌کرد ساختار یکسره الیگارشیک احزاب اصلاح‌طلب و موانع بزرگ قانونی مانند نظارت استصوابی را نایده انگارد و با سامانه‌های رای سنجی و رای گیری بر مشکل بنیادین اصلاح طلبان یعنی فقدان استراتژی غلبه کند!

آن چنان که گفته شد سفیدنمایی با تحرک سیاسی بالا و نوعی پرگویی مجازی وحقیقی همراه بود وحاصل آن هم فرسودن سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبی، تعمیق شکاف‌های درونی و دیگری سازی با نیروهای رادیکال‌تر جبهه اصلاحات، نفی هر گونه پیوند با سایر نیروهای تحول خواه ( به این دلیل که اعتماد نظام سیاسی را سست و امکان مشارکت در قدرت را منتفی می کند) و البته فراهم کردن فضا و فرصت برای همان سیاه نمایانی بود که یکسره در رسانه‌های قدرتمند به نفی امکان هر تحولی از درون مشغولند.

اما چرا سفیدنمایی در میان اصلاح‌طلبان بی‌پاسخ باقی ماند؟ بدنه اصلاح‌طلبی البته به شدت منتقد این رویه بود و در هر فرصتی آن را ابراز می‌کرد. با این حال در راس جریان اصلاحات کمتر صدایی در این مورد شنیده شد. به گمان من مهم‌ترین دلیل آن بود که در راس اصلاح‌طلبان عده زیادی با این سفیدنمایان همراه و همدل بودند. آن‌ها اگرچه ریسک ابراز چنین نظراتی را نمی‌پذیرفتند اما از طرح آن خشنود بودند و با در پیش گرفتن سیاست سکوت اهدافی دوگانه را پیش می‌بردند. از سویی مانع از طرح این مباحث نمی‌شدند و از سوی دیگر این فرصت فراهم می‌شد که در جلسات و محافل خصوصی بر تمایز خود با این دیدگاه‌ها برای بدنه تاکید کنند!

البته که ذکر این نکته ضروری است که بخشی از شناخته‌شده‌ترین اصلاح‌طلبان با این رویه مخالف بودند و در ابراز نظرهای رسانه‌ای مشی‌ای کاملا مخالف با سفیدنمایان داشتند. اما این گروه در میان الیگارشی اصلاح‌طلبان در اقلیت بودند و عملا در سایه سکوت در اردوگاه اصلاح‌طلبان این طبل سفیدنمایی بود که پیوسته شنیده می‌شد.

بعد از برشمردن سه عارضه بزرگ «طفره رفتن از سیاست ورزی»، «اشتباه راهبردی در مورد امر گفتگو» و «پرگویی سفیدنمایانه» در یادداشت‌های بعدی به سراغ گفتمان، هویت، تشکیلات و بحران راهبردی اصلاح‌طلبی در این سال‌ها خواهم رفت.

اصلاحاتاصلاح طلبانروایت هزیمت
«نقد صافی»، صفحه شخصی من است به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار علاقمند به سیاست. توییت‌ها و نوشته‌هایم را منتشر می‌کنم و دوست دارم که نقدهای دیگران را بخوانم و بشنوم..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید