رفته ای قند نگاهت را ندارم بخورم
دیگر آن شهد لبانت را ندارم بخورم
بی تو چای زندگی ام تلخ تلخ است
حرف شیرین زبانت را ندارم بخورم
جادوی خیال تو عجب شور به پا کرد
با برق نگاهت در دلم نور به پا کرد
مجنون تو ام یکسره دیوانه ی عشقت
هر کوبه یادت در دلم سور به پا کرد
لبخند زدی از خنده ات خاطره دارم
از ییچش یاد تو هزاران گره دارم
یاد تو نشد مرحمی بر این دل پر زخم
پیچیده غمت بر دل و غم دایره دارم
#محمد_خوش_بین