به واسطهی رشتهی تحصیلی و شغلم، تابستان گذشته تصمیم گرفتم تو یک دورهی دیجیتال مارکتینگ شرکت کنم تا کمبودهای آموزشی دانشگاه تا حدی پوشش داده بشه. درنتیجه با امیرعلی تو ایوند یک دوره پیدا کردیم که جهش و فارابی تو دانشگاه شهید بهشتی برگزار میکردند. به خاطر آشنایی سابقم با بچههای جهش انتظار داشتم کلاسها از یک سطح حداقلی بالاتر باشه. امیرعلی رو هم مجاب کردم تو این دوره با من شرکت کنه.
برنامه کلاسها به صورت کلی این بود: ۱۶ جلسه آموزش تئوری و ۸ جلسه پروژهی عملی. قرار بود بعد از ۸ جلسه تئوری اول، هم زمان با بقیهی دورهی تئوری ۸ جلسهی پروژهی عملی شروع بشه. فرض ما این بود که این دوره از مقدمات شروع میکنه و پله پله جلو میره تا به مباحث پیشرفته برسه. اما شرایط جز این بود...
جلسهی اول رفتیم، دوستی اومد و بیش از هر چیزی خاطره تعریف کرد. خب، من از قبل یکم مطالعه و تجربهی کاری داشتم. درنتیجه حتی اگه از پایه شروع نمیکردن به آموزش باز هم یه چیزایی دستگیرم میشد و میتونستم تعامل کنم. بین اون همه خاطره خب یک موضوع به درد بخور هم قطعا واسه من پیدا میشد. رویکرد من مثبت بود.
جلسهی دوم آموزش SEO بود. میدونستم SEO چیه، ولی هیچ تجربهای نداشتم. دوستی که ارائه دهنده بود، با صبر و حوصله از ابتدا تمام مطالب رو آموزش داد و در عمل هم آموزشها رو نشون داد. من خوشحالتر بودم از جلسهی قبلی چون حس میکردم وقتم قرار نیست حروم بشه.
از جلسهی سوم دوباره کیفیت افت کرد. دیر اومدن ارائه دهندهها، نبود سیستم مناسب برای ارائه (خیلی اتفاق عادی شده بود که نیم ساعت وقت تلف بشه واسه اینکه بتونن اسلایدها رو نشون بدن)، عدم ارسال ارائهها برای ما و ... بعد از چند جلسه تداخل بین کلاسها شروع شد. مشخص شد که هیچ برنامهریزی برای ارائهها وجود نداشته. ارائه دهندهها با خوشحالی ابراز میکردند که اسلایدهای خودشون رو بلند نیستند. رفتار حرفهای کلا وجود نداشت. مطالب پس و پیش آموزش داده میشد. یعنی بعد از سه هفته کلاس، دوستی اومد و در خصوص مسائل پایهای مارکتینگ صحبت کرد!
البته از حق نگذریم، وسط تمام این مشکلات، احسان طریقت معجزه بود. کسی که روند آموزشی رو میدونست و مشخص بود در مورد چی میخواد صحبت کنه. به جرئت میگم تنها کلاسهای مفید کلاس SEO و تولید محتوا بود. (اشتباه نکنید، من نمیگم کدوم یکی از عزیزان توی صنعت خوب بود کدوم بد بود. تمرکز من و این متن صرفا روی آموزش هستش.)
بعد از گذشت ۴ هفته، کلاسهای عملی شروع شد. قرار بود بچهها گروهبندی بشن و از هر شرکتی که توی برگزاری دوره کمک کرده بود یک منتور حاضر بشه و بچهها با بودجهی ۲ میلیون تومنی یک کمپین دیجیتال مارکتینگ برای یکی از شرکتها اجرا کنند. تو جلسهی اول عملی برنامه معرفی شرکتها بود. اون روز حتی بعضی از شرکتها نماینده نفرستاده بودن برای معرفی شرکت و وضعیت کمپینهای مارکتینگشون. بعد از جلسهی دوم عملی، به شخصه تصمیم گرفتم بقیهی دوره رو شرکت نکنم. بابت این دوره حدود یک میلیون و دویست هزار تومن هزینه کردم. جدا از هزینه فرصت تلف شده. قطعا انتظار من این نبود که دوستی بیاد و به من توضیح بده story تو instagram چیه!
این وسط من از دوتا چیز شاکیم:
تصمیم داشتم در خصوص این دوره و تجربهی بدم بنویسم اما به دلیلی فراخی، انگیزه نوشتن نداشتم. تا اینکه چند روز پیش تو توئیتر در مورد نوابغ دیجیتال مارکتینگ خوندم. وحشتناکه! ما خودمون داریم افرادی که هیچ چیزی برای ارائه ندارند رو بزرگ میکنیم. چند سال قبل تو حوزهی IT، شایان شلیله، محسن ملایری و خیلی دوستان دیگه سلبریتی شدن. نتیجه این شد که IT به سمت دلالی رفت تا تولید. اون زمان trend جامعه راهاندازی استارتآپ بود. الان دیجیتال مارکتینگ trend شده. این افراد هم اومدند تا از آب گلآلود ماهی که چه عرض کنم، پری دریایی بگیرند.
حالا چرا همهی همایشها و دورهها به این سمت حرکت میکنه؟ به خاطر اینکه افرادی که بلدند و میتونن آموزش بدن معمولا تو همایشها شرکت نمیکنند. افرادی که واقعا بلدند در حال کار کردن در ساکتترین وضعیت موجودند.
کاش شرکتهای موفق داخلی از best practiceهای خودشون متحوا تولید کنند. این موضوع بعد از چند سال باعث میشه افراد اضافی از حوزههای مختلف حذف بشن. به عنوان مثال، مدتی قبل رضا محمدی یکی از تجربههای کافهبازار رو به رشتهی تحریر درآورده بود. امثال این موارد میتونه وضعیت موجود رو خیلی خیلی بهتر کنه :)
این نظر من در مورد دوره دیجیتال مارکتینگ فارابی و وضعیت موجوده. خوشحال میشم افرادی که نظرشون فرق داره و یا موافقن هم نظرشون رو بگن :)