یه جملهای هست که میگه “چیزی که بلدی رو به بقیه یاد نده!” این تفکر از اینجا میاد که سرمایهی اصلی آدم توی کار مهارتها و دانششه و اگر اون رو به بقیه انتقال بده، رقابت رو برای خودش سختتر میکنه. ولی از طرفی آدمهای موفق زیادی رو هم میبینیم که به شکل عجییبی در انتقال دانششون و حتی چیزی که بهش میگیم فوت کوزهگری سخاوتمند هستن ولی همچنان توی کارشون از بقیه بهترن.
درسته که یه سری عوامل باعث میشن علاقهی ما به انتقال دادن چیزهایی که بلدیم کم بشه (مثل محدود بودن زمان یا اینکه وقتی مهارت و دانشمون رو به بقیه انتقال میدیم برای خودمون گزینههای جایگزین میسازیم) ولی توزیع دانش (Knowledge Sharing) فوایدی هم داره که به مراتب بیشتر از معایب احتمالیشه.
من در سالهای گذشته در کنار کارم خواسته و ناخواسته آموزش هم دادم. گاهی به اعضای تیمم و گاهی توی ورکشاپ و دورهها به بقیه. علاوه بر اینکه آموزش دادن و دیدن پیشرفت آدمها خودش یه کیفی داره، توی لایهی کار تیمی و رشد شخصی هم برام مزیتهای زیادی داشته. پس همیشه سعی کردم در کنار هزارتا کاری که دارم یه جایی این فرآیند انتقال دانشم رو نگه دارم. از همین نوشته کاملاً مشخصه که من خیلی نویسندهی خوبی نیستم ولی حتی نوشتم اینجا هم در همین راستاست.
توی این نوشته میخوام در مورد فواید انتقال چیزهایی که بلدیم به دیگران بنویسم. توزیع دانش (Knowledge Sharing) فوایدی برای جامعهای که توش زندگی میکنیم، صنفی که توش کار میکنیم، تیمی که عضوش هستیم و شخص خودمون داره. اینجا تمرکزم روی فوایدی هست که بیشتر در لایهی انتفاع شخصی تجربهشون کردم.
توی پرانتز: توزیع دانش یا Knowledge Sharing در مدیریت منابع انسانی مبحث گسترده، تخصصی و مهمیه. من توی زمینهی مدیریت منابع انسانی، آموزش و فرهنگ سازمانی تخصص زیادی ندارم و این چیزهارو از دید یه آدمی مینویسم که توی پروسه Knowledge Sharing قرار گرفته، یاد گرفته، یاد داده، تجربه کرده و تاثیرش رو روی زندگی حرفهایش دیده. اگر کسی که داره این رو میخونه توی زمینهی نیروی انسانی تخصصی داره به نظرم جالب میشه که نظر تکمیلیش رو روی این نوشته بذاره.
یک.
وقتی شما چیزی که بلدید رو به اطرافیانتون یاد میدید، بستری رو بوجود میارید که به صورت جمعی روی یادگیری اون موضوع کار کنید و از جنبههای بیشتر و با سرعت بیشتری موضوع رو یاد بگیرید.
مثلا شما مدتیه دارید ایمیل مارکتینگ یاد میگیرید و روزی دارید دو تا مقاله راجع بهش میخونید. اگر یه نفر رو پیدا کنید که اونم دوست داره ایمیل مارکتینگ یاد بگیره و چیزایی که یاد گرفتید رو بهش آموزش بدید، اونم میره و چیزای بیشتری یاد میگیره میاد به شما یاد میده. این توزیع دانش بین شما و اون شخص باعث میشه سریعتر و جامعتر موضوع رو یاد بگیرید و دیالوگهای بینتون که از دو تا دیدگاه مختلف ناشی میشه دید کامتری رو بهتون میده.
دو.
وقتی شما سعی میکنید موضوعی رو که طی زمان زیادی یاد گرفتید در زمان کمتری به کس دیگهای یاد بدید، در واقع دارید اون موضوع رو مرور و جمعبندی میکنید. در نتیجه برای خودتون هم بهتر جا میافته.
مثلا شما طی سالها از منابع مختلف روابط عمومی آنلاین رو یاد گرفتید. حالا میخواین توی یه وکشاپ ۵ ساعته اون رو به بقیه یاد بدید. سر و سامون دادن به این اطلاعات برای اینکه قابل انتقال باشه باعث میشه بتونید اطلاعاتتون رو دوره کنید و از اون مهمتر توی ذهنتون مرتبشون کنید.
یک.
وقتی شما چیزهایی رو که بلدید به بقیه یاد میدید اختلاف سطح دانش رو بین خودتون و بقیه کم میکنید بنابرین برای اینکه بهترین باشید مجبورید باز برید و یاد بگیرید. این باعث میشه به چیزی که هستید راضی نباشید و همیشه انگیزه داشته باشید که بیشتر یاد بگیرید.
دو.
آموزش و پرورش نیروهای جدید یکی از مهارتهای درخشان و ضروری مدیریتیه. وقتی شما به عنوان یه مدیر میتونید اعضای تیمتون رو آموزش بدید ارزشتون چندبرابر میشه. پس اگر دوست دارید توی سطح مدیریت کار کنید بدونید که لازمه این کارو بلد باشید.
سه.
توانایی انتقال دانش به اعضای تیمتون شمارو یه لیدر خوب میکنه. خیلی وقتها پیش اومده که من برای ساخت تیمهای مارکتینگ و دیجیتال مارکتینگ و کانتنت به شرکتها کمک کنم و یکی از سوالهایی که از کسایی که باهاشون مصاحبه میکنم میپرسم اینه که ویژگیهای بهترین مدیری که تاحالا باهاش کار کردی چی بوده؟ یکی از این ویژگیها که معمولاً اکثر آدمها بهش اشاره میکنن اینه که فلانی خیلی چیز به من یاد داد. وقتی شما به بقیه یاد میدید اعتماد و احترام اونهارو بدست میارید و باعث میشید از کار کردن با شما حس خوبی داشته باشن. چون کار کردن با شما دیگه براشون انجام یه سری تسک نیست بلکه پروسهایه برای رشد و یادگیری.
یک.
وقتی شما چیزهایی که بلدید رو به اعضای تیمتون یاد میدید، راحتتر میتونید با اون تیم کار کنید چون دانش مشترکتون باعث میشه حرف همدیگه رو بهتر بفهمید و در نتیجه زمان و خطای ارتباطات تیم کمتر بشه.
مثلا اگر داریم در مورد یه موضوعی مثل نرخ بازگشت سرمایه صحبت میکنیم و همهی اعضای تیم میفهمن دقیقاً کانسپت، فرمول و عوامل تاثیرگذار بر نرخ بازگشت سرمایه چیه بنابرین لازم نیست توی جلسه مجدداً راجع به همهی اینا صحبت بشه. علاوه بر اون تعاریف مشترکه و خطای درک مسائلی که مطرح میشه میاد پایین.
دو.
وقتی شما چیزهایی که بلدید رو به اعضای تیمتون یاد میدید، راحتتر میتونید تسکها رو به هم واگذار کنید و در نتیجه پروژهها توی زمانهای کوتاهتر و مفیدتری انجام میشن و شما هم هیچوقت زیر تسکها خفه نمیشید.
مثلا شما یکی از وظایفتون توی یه پروژه اینه که هر چند وقت یکبار از روی گوگلآنالیتیکس کمپین رو بررسی کنید و با توجه به نتایج رسانههاتون رو بهینهسازی کنید. وسط پروژه به هر دلیلی نمیرسید این کار رو انجام بدید و بودجهی کمپین هم داره مصرف میشه. اگر قبلاً کار کردن با گوگل آنالیتیکس رو به همتیمیتون یاد داده باشید حالا این امکان رو دارید که این وظیفه رو به اون انتقال بدید.
سه.
وقتی شما چیزهایی که بلدید رو به اعضای تیمتون یاد میدید، راحتتر میتونید با همدیگه همفکری کنید و از هوش جمعی استفاده کنید. وقتی که اعضای تیم از نظر سطح دانش نزدیک به شما نیستن قطعا نمیتونن در مورد مشکلات و مسائلی که شما توی کار دارید بهتون کمک فکری بدن.
در نهایت ازتون دعوت میکنم چیزایی که بلدید رو به بقیه یاد بدید، بیشتر یاد بگیرید و کیف کنید.