شبکههای اجتماعی هر روز اطلاعات متنوع و تجربههای فراوانی در قالب جستار، عکسنوشته، پادکست و ویدیو به دیدرس و تیررس ما میآورند.
ما اما چون با برنامه سراغ آنها نرفتهایم، ظاهراً هزینهای بابت آنها پرداخت نکردهایم و سامانه یا فلوچارتی برای به بندکشیدن، نگهداری، آمادهسازی و هضم و جذب آنها نداریم، از هر کدام در حد یک نگاه کوتاه یا یک لمس کوچک محظوظ میشویم و با شتاب سراغ بقیه میرویم تا میل تنوع طلبی خود را ساکت کنیم.
محتوایی که یکبار در تورمان افتاده بود و میتوانست التیام بخش گوشهای از رنجمان یا توسعهبخش قسمتی از دیدگاهمان باشد، به طرفهالعینی از دستمان سر میخورد و در بیکرانه-دریایِ مجازی دوباره فرو میرود. تا کی دست تقدیر آنرا دوباره در تور ما بیندازد یا نیندازد؟
مهر پارسال یکی از شما این محتوا را در قالب استوری در تور من انداخت، با آنکه از آن بهرهها بردهام و هنوز هم میبرم، ولی ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، لذا به مصداق «وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» آنرا محض یادآوری تقدیم شما و آن عزیز میکنم؛
«اگر تو دلت به یک شاخه گل آفتابگردان گرم و روشن میشه، فدای سرت که اطرافیانت تعجب میکنند و میخواهند تو را به دام تجملات حتی بیمعنای خودشان بکشانند.
کی گفته سلیقهی تو به اندازهی بقیه مهم نیست؟
دل قوی دار که این دنیا محل فراوانی فکر و نعمت و سلیقه است.
لذت ببر و در برابر لذتها و سلایق مردمان متواضع باش، حتی کمکشان کن به شیوهی انحصاری خودشان از عمرشان لذت ببرند.»