حسین خضوعی
حسین خضوعی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است

یکی از واژه‌هایی که هرازگاهی، چند هفته‌ای مُد می‌شود و به طرز خارق‌العاده‌ای در قالب‌های متعددی تکرار می‌شود، کلمه‌ی «مردم» است.

هر دو سال یکبار، دم انتخابات کاندیداهای مجلس یا ریاست جمهوری، هرکدام با بیانی از «مردم» سخن می‌گویند؛

?یکی از گرانی می‌گوید که کمر «مردم» را شکسته است.

?یکی از فساد می‌گوید که اموال مردم را به تاراج برده است.

?یکی به کارگران هفت تپه سلام می‌رساند

?و دیگری بغضش از زندگی سخت کولبران می‌ترکد.

?

رسانه‌ی ملی دوباره یادش می‌افتد ایران زنان و مردانی با پوشش، عقیده و مذهبِ دیگری هم دارد و هر شبکه‌ای را که می‌زنی سخن از حقوق‌ وحضور «مردم» صرفِنظر از عقاید و سلایق‌شان می‌شنوی.

?

کاندیداها همه‌ دم از «مردم» می‌زنند. لباس منتقد به وضعِ موجود می‌پوشند و در همدردی با «مردم» از وضع موجود می‌نالند. بدون این‌که هیچ تقصیری برای خودشان -که سال‌ها در این سیستم قدرت داشته‌اند- قائل باشند.

?

همه فهرستی از درد و رنج‌های «مردم» را برای مردم دوباره بازمی‌گویند و تمام کاسه- کوزه‌ها را بر سر ناکارآمدی، خیانت و فساد «یکدیگر» می‌شکنند.

?

همه با یقین وعده می‌دهند؛ «اگر من بیایم دوباره اوضاع بر وفق مراد ^مردم^می‌شود» و هیچ‌کدام‌شان احتمال نمی‌دهد شاید تاکنون هم ایراد از اشخاص نبوده، بلکه شاید:

? اشکال از ساختارها، سیاست‌ها و رویه‌هایی باشد که در آن هر مسئولی می‌تواند با فرافکنی از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و تقصیر را به گردن دیگران بیندازد.

? اشکال از دورویی یا دروغ درخصوص اصل «حاکمیت مردم بر سرنوشت‌شان» باشد که تا بحث رای و صبر و مقاومت است، آنها ولی‌نعمت‌‌اند اما همین‌که سخن از سایر شؤون و تصمیمات کلان کشورداری به میان می‍آید، نامحرم و نابالغ‌ اند و به فراموشی سپرده می‌شوند.

?

«مردم» اگر اصل‌اند، باید همیشه و در همه‌ی امور در صدر بمانند چرا که اصل یعنی آنچه همیشه «اصالت» دارد.


مردمحاکمیت مردم بر سرنوشتمردم ایرانملت ایرانانتخابات
بر سر آنم که گر زدست برآید دست به کاری زنم که غصه سراید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید