از تفاوتهای تعریف و حل مساله در دنیای آکادمی و دنیای صنعت، در کنار موارد مجموعهی پایین، اینه که در آکادمی به سادگی پر و بال مساله رو میزنید و میگید این تو حوزه نیست اون تو حوزه نیست: جملهی کلیدی «outside the scope of this paper» رو حتما زیاد خوندید و نوشتید.
منطقی هم هست؛ در ۱۰ صفحه که نمیشه به همه چیز پرداخت. آکادمی هم یعنی همین مقالههای کوتاه. اگر شما یک راه حل طلایی برای حل فلان مسالهی مرزدار میدید، به خوبی کارتون رو انجام دادید و تمام: از مسولیت مشکلات بیرون اون مرز، و از مسولیتِ استفاده شدن و نشدن راه حلتون، رها هستیید.
برای ریزبینان: کاملا شیرتوشیر هم نیست و اگر اونی که گذاشتیدش بیرون مرز، خیلی تابلو «نشدنی» باشه، داوران ایراد خواهند گرفت ولی «نشدنی نبودن» کجا و «شدنی بودن» کجا. یا استفاده شدن راه حلتون خیلی هم براتون مهمه ولی در قالب ارجاع/citation گرفتن، که حُبابه.
در صنعت مشکل متفاوتی هست: راه حل هرچند طلایی شما، تا نره و در عمل اثرگذار نباشه، هیچی نیست. یعنی اگر شاخ غول هم شکسته باشید، اولا باید به مشکلات گِرد به کار گیریش هم بپردازید - «outside the scope» و این قرتیبازیها نداریم. دوما باید برید برای استفاده شدنش، چانهزنیها کنید.
مثال: فلان مشکل در سازمان وجود داره (مثلا در اتکاپذیری) و نیازمند ابداع یک راه حل کلیدی (مثلا سیستم الف) و به کار گیریش توسط تیمهاست. شما خیلی شیک، مشکل فَراتیمی رو شناسایی میکنید، ولی نمیتونید تنها روی الف تمرکز کنید و بگید بقیهی کار با بقیهست - برعکس آکادمی. ایدهآل اینه که بتونید. یعنی شما برای الف پیشقدم شدید و تیمها هم برای کاربست الف پیشقدم بشن. ولی تیمها یک سر و هزار سودای خودشون رو دارن؛ اولویتها همیشه ۱۰۰٪ همسو نیست؛ مقدار خوبی خودمختاری وجود داره و نمیشه هم راحت رفت و فرمانِ بالا به پایین جور کرد و درستش هم همینه. نهایتا تیمها نمیآن یهو بگن به به چه گل زیبایی و لایق دستِ چو من رعنایی و پس ما نفر میذاریم استفادهش کنیم. باید قانعشون کنید نفر بذارن (که احتمالا منطقیان و میپذیرن ولی میگن ۶ ماه دیگه) یا باید خودتون از منابع محدودتون نفرساعت بذارید برای پیشبُرد و رسیدن به «اثرگذاری».
حالا همهی اینها میتونه توهم باشه و شاید اصلا الف درِپیته. ولی نه. قضیه اینجا روشن میشه که اگر از فلان تیم توی خود الف مشارکت کنن، کلا فرق میکنه! رهبران اون تیم، هم به کاربست الف اولویت بیشتری میدن و هم خودشون برای قانع کردن بقیه کمک میکنن. یعنی چی؟ یعنی کمی سیاست هم در این مدل نیمهخودمختار وجود داره.
از مثالهاش میگذرم. خلاصه اینجا (دنیای صنعت) هم از سوی دیگری از بام افتاده - مسالهها «واقعی» هستن ولی نمیتونید تنها روی خود مساله تمرکز کنید.
بدیهی: از یک مدل خاص --شرکت جاافتاده و محیط/تیمهایی با مقداری آزادی برای تعریف پروژه از درون-- حرف میزنیم و نه حالت کلی.
مرتبط: خواندن یادداشت «نگاهی به دنیای متناقضِ پژوهش آکادمیک» توصیه میشود.