Hay tres clases de personas:
سه دسته انسان هست
los de arriba
آنها که فرا هستند
los de abajo
آنها که فرو هستند
los que caen
و آنهایی که فرو میروند
فلسفه فیلم از همینجا در اولین کلام، عمیق آغاز میشه “los que caen – آنهایی که فرو میروند” واژه اسپانیایی caen که جمع سوم شخص caer میباشد هم به معنی سقوط و فرو افتادن هست و هم به معنی فرو رفتن، تنزل کردن واز بالا به پایین حرکت کردن و حتی حرکتی که به مرگ می انجامید. جالبه بدونید این واژه اسم شهری در فرانسه هم هست که شعارش قبل از انقلاب کبیر این بود:
Un Dieu, un Roy, une Foy, une Loy. (One God, one King, one Faith, one Law.)
خدا یکی، شاه یکی، دین یکی، قانون یکی.
پلتفرم (یا وفادار به نام اسپانیایی گودال) این فیلم بسیار زیبای اسپانیایی که به عنوان اولین کار بلند کارگردان "Galder Gaztelu-Urrutia" چهل و شش ساله هست توجه بسیار زیادی رو به خودش جلب کرد. گمان من هست که شما فیلم رو به دقت مشاهده کردید پس به بازگویی داستان فیلم نمیپردازم و تمام تلاشم رو میکنم که تمام مضامین حائز اهمیت فیلم رو نسبتا عمیق و خلاصه به تحلیل و بررسی بگذارم.
فیلم در حفره یا گودال روایت میشه و یا در دوبله انگلیسی "pit - پیت" – که این بی درنگ من رو به یاد جمله ایی از The Dark knight Rises میندازه که آلفرد خطاب به بروس وین به زبون میاره:
“A pit where men are thrown to suffer and die. But sometimes a man rises from that darkness. Sometimes the pit sends something back.”
- Greg Cox
گودال (پیت) جایی که مردمی به اونجا تبعید میشن (کشیده میشن یا مطرود میشن) تا رنج بکشن و بمیرن، اما گاهی از دل تاریکی کسی برمی خیزه و گاهی پیت چیزی رو بر میگردونه
خلاصه فیلم در داخل گودال، بعد از تاریکی که جمله مذکور نطق میشه، با نمایی بسته از باز شدن چشمهای گورن شروع میشه، نمایی تکرار شونده. در تمام فیلم هیچ محیطی خارج از مجموعه زندان را مشاهده نمیکنیم، انگار که زندگی در خارج از اونجا وجود نداره و بر خلاف اغلب زندان ها که هم سلولی ها با یکدیگر از خانواده و زندگی خود صحبت میکنند یا از خانواده و معشوقه یکدیگر سوال میپرسند اینجا هیچ بحثی در این مورد نمیشه و این بی دلیل نیست.
پیت زندانی ست متشکل از طبقاتی به ظاهر بی انتها که در هر طبقه دو زندانی در دو طرف مقابل وجود دارند و پلتفورم یا همون سکو که مملو از غذاها (متشکل از غذای محبوب هر زندانی) به پایین حرکت میکنه تا دیگران از اون تغذیه کنند. ما کاراکتر های زیادی در فیلم مشاهده نمیکنیم و هر کاراکتر نماد و سمبلی ست که در ادامه به تمامی آنها خواهیم پرداخت.
خیلی ها اظهار میکنند که زندانیست بی قانون اما اینطور نیست بلکه بسیار به اجرای قوانینش پای بند است، کسی اجازه برداشتن و ذخیره (احتکار) غذا را ندارد (هرچند زندانی که ما درش اسیریم اینطور نیست و بسیارند احتکار کنندگان)، سکو در تمامی طبقات به میزان یکسانی توقف میکنه و تیم تدارکات در تلاش بهترین ها رو فراهم کنه. پس بی قانون نیست و مجریان هم در تلاش تدارک بهترین ها هستند اما این زندان برای عدالت قانونهای کافی نداره – سوال اینه که آیا هرگز با وضع قوانین بیشتر و بیشتر و بیشتر میتوان به برقراری عدالت رسید!؟ این سوال در خارج از فیلم بحث بسیار مفصلی رو پیرامون فلسفه های متعددی در جامعه شناسی، جرم شناسی، عدالت، آزادی، انسان شناسی و ... رو در پیش میگیره که اتفاق نظری در پی نداره، اما ما به فیلم بسنده میکنیم و در ادامه بهتر میتونیم درموردش قضاوت کنیم.
تمام آنچه از اینجا به بعد مشاهده میکنیم تقلایی ست برای بقا و نیاز آنچه بشر به آن محدود است و ناچار به رفع آن. پیت یا گودال نمادی از جامعه ست، جامعه ایی کلان و صنعتی که افراد جامعه به ندرت از حال یکدیگر خبر دارند مگر آنانی که هم طبقه شان باشند. گودال دارای نظام کپیتالیستی میباشد (و سنترالیست - مرکزگرا مدیریت میشود) که در ادامه به توضیح آن خواهیم پرداخت.
محوریت فیلم نقدی به نظام های حکومتی و طبقات اجتماعی، ذات انسانی و نادیده های جوامع کلان صنعتی امروزی ست و به نحوه مدیریت تخصیص منابع و ثروت و دارایی در بین افراد جامعه دلالت دارد از همین رو هر فرد در این فیلم نماد گروهی از افراد اجتماع است. و حتی در جایی از فیلم هم میشنویم که گورن و ایموگیری در بحثی زندان رو نمونه کوچکی از جامعه انسانی می بینند و گورن بیان میکنه که اگر همبستگی یا بهتر ترجمه کنیم یکپارچگی خودجوش در اینجا بوجود بیاد میفهمن که چطور باید جلوش رو بگیرند ( این نوع طرز فکر که اساسا در دسته تئوری های توطئه جایی میگیره بیانگر شکاکی گورن نسبت به نظام حاکم بر زندان و جامعه ست که گرداننده هردو رو یکی میبینه و اینکه قسور رو از اونها میدونه، هرچند این طرز فکر گورن ابتدایی و خام هست).
همونطور که خود کارگردان هم اشاره کرده هدف اونها صرفا نکوهش کپیتالیسم (نظام سرمایه داری) نیست. به عقیده شخصی خودم شاید بیشتر از هرچیز انتقاد و نکوهش از جامعه صنعتی گرفتار در مدیریت سنتی باشه. سنتی، چرا که اگر به سکانس هایی که از طبقه مجریان گرفته شده دقت کنید لباس ها ابزار و تم و رنگها تداعی کننده دهه ها پیش است اما داخل زندان همه چیز اتوماتیک و ماشینی و امروزی تر طراحی شده که مجموعا هردو بیانگر مدیریت سنتی در زندگی ماشینی مدرن امروزی هست. انتقادی که به اقتصاد دانان و مجموعا علوم اجتماعی هست اینه که نسبت به دیگر علوم پیشرفت چندانی نداشته و حتی جواب های اندکی رو که ارائه دادند، که نشده به هیچکدوم هم در طول تاریخ اطمینان داشت (مثلا مارکسیست که نتیجه کاملا عکسی رو در پی داشت). البته آنها هم جوابی رو ارائه میدند که کاملا منطقی ست، دیگر علوم توانایی سنجش آزمایشگاهی دارند اما علوم اجتماعی نه. و فقط با حدث و گمان نسبت به اونچه اتفاق افتاده میشه نتیجه هایی گرفت که صرفا هم محدود به آن جامعه و شرایط آن می باشد.
اینکه به خانواده و دوستان اشاره ایی نمیشه و تلاش فرد برای رسیدن به خوشبختی نادیده انگاشته شده بی دلیل نیست (هرچند به عقیده من مسئله حائز اهمیت بقا نیست خوشبختی ست). اساسا انسان صنعتی نه به دنبال خوشبختی واقعی بلکه بیش از هرچیز به دنبال: بقا، جایگاه اجتماعی فردی، قدرت، داشته ها (حتی بیش از نیاز) و به طور کلی خوشبختی تلقین شده به واسطه اجتماع تهی از معنی با تعریفی عامیانه و بی مقدار است که این خود نماد مصرف گرایی اجتماعات کپیتالیستی هم هست، و به پیش بینی مارکس افراد این اجتماع دچار از خود بیگانگی میگردند.
حال که صحبت از مارکس فقید و ارجمند شد اشاره بسیار سطحی کنیم که به طور کل تمام نظریه های نظام های اقتصادی در حول دو نقطه جا بجا میشند. یک طرف اشتراکی سازی و پخش منابع در بین تمامی افراد اجتماع هست (کاری که گورن قصد به انجامش داره) که این طرز فکر صرفا متعلق به مارکس نیست از پیش از سقراط هم در بین فلاسفه شرقی و هم غرب مطرح بوده. و خصوصی سازی که به تخصیص منابع به افراد منتخب دلالت داره (مثلا افراد توانمند: قدرتمندان، یا پاکان: مذهبیون، یا ژن برتر: سلسله مراتب پادشاهی – کلا به اسم عیسی به شکم موسی). و مشابها نظریه های نظام های حکومتی (سیستمی) رو هم از این بعد میشه به دو دسته تقسیم کرد (ابعاد بسیار گسترده دیگه ایی هم هست که مجالش نیست و در فیلم اشاره چندانی به آنها نشده، پس ورود نمیکنیم)، یکی سنترالیسم یا تمرکز گرا: که به تخصیص قدرت به یک نهاد یا در بدترین حالت یک فرد دلالت داره و دیگری تمرکز زدا: که به تقسیم قدرت بین نهاد های متعدد دلالت میکنه (و هردو جزو دو ویژگی اولیه از شش پارامتر اصلی نظام های تمامیت خواه هم هستند). و واضحه که گودال سنترالایز شده هم هست.
اولین هم سلولی گورن، تریماگاسی ست. پیر مردی با تجربه، خو گرفته به شرایط تا جایی که حتی او را میتوان شاد و سرحال دید و تمامی فوت فن زندگی در گودال را به طور کامل آموخته. دارای کمی تنفر از بالایی ها و پایینی ها ست، آن ها را درک میکند، درگیر انتقام نیست و درگیر چرا ها و تغییر هم نیست بلکه پیرو منطقش برای بقا و اگر شد لذت است، بقا تنها مسئله حائز اهمیت که برای آن از هیچ کاری دریغ نمیکند.
اما هیچ دقت کردید که گورن از اون نپرسید: اسمت چی هست؟
What is your name!? (cuál es tu nombre?)
بلکه گفت
What name have you been assigned!? (Qué nombre le han asignado a usted?)
به معنی چه اسمی بهت اختصاص داده شده!؟ چرا که اسم های داخل زندان را مدیریت انتخاب کرده (مدیریت یا بهتره بگیم گرداننده یا مجری چرا که administration به معنی مجری یک سازمان و یا یک حکومت هم هست) که باز به قدرت نفوذ حاکمان و جامعه صنعتی بر شکل گیری هویت افراد دلالت داره.
تری ماگاسی (Trimagasi) یا بهتره بگیم “Terima kasih” اسمیست اندونزیایی به معنی "متشکرم یا قدردانی از کسی" احتمالا دلالت به سپاس گورن از او بخاطر دانش و بصیرتی ست که ازش آموخت تا بتونه بقا پیدا کنه، و اگر دقت کنید همه چیز را زشت اما کاملا درست و منطقی دیده بود و حتی آخر کار را هم پیشبینی کرده بود. مردی ضعیف الجثه و کوتاه قد که یادگرفته کجا و چطور توانایی بدست بیاره و ازش استفاده و حتی گاهی سوء استفاده کنه.
تری ماگاسی از ابتدا تا انتها فیلم حضور داره، نمادیست از جامعه ایی مصرف گرا که کاملا اسیر نظام اقتصادی سرمایه داری شده، نظامی که با تبلیغات فزاینده "کمال رو در خرید – محصول" به ذهن مردم القا میکنه و مصرف کننده باور میکنه برای رسیدن به خوشبختی باید به دنبال کالای بعدی باشه.
اگر به زندگی روزمره نگاه کنید تبلیغات هر روز چیز هایی رو به خورد ما میدهد که به آنها نیاز نداریم اما احساس نیاز به داشتنشون رو در ما شکل میدند. به نقل قول از دیالوگ تایلر داردن در Fight Club "ما کاری رو میکنیم که دوست نداریم تا باهاش چیزهایی رو بخریم که بهشون احتیاج نداریم" و The Book of Eli ما در عصری زندگی میکنیم که "انسانها بیش از اونچه نیاز دارند، دارند" و این تلقین برای تری ماگاسی تا جایی پیش رفت که وسواس کمالگرایی مصرفی در خرید کالایی غیر ضروری (که صراحتا اقرار میکنه هیچ نیازی به چاقو نداشت چه برسه به چاقو تیزکن و فقط گمان کرد که شاید بخاطر اینکه چاقو هاش تیز نیست خوشبخت نیست) وی رو به گودال (پیت) کشوند. تمایل تری ماگاسی به مدرک معتبر در ازای بودن در گودال هم به گمانم اشاره به محصول محوری مدارک میکنه و بدین سان نقد مدرک گرایی هم رقم میخوره که دوباره اشاره ایی به درصدد کالای بی ارزش بودن مردم مصرف گرا ست.
اما از جمله بخش های جالب دیگه این کاراکتر تضاد بارز خوبی و بدی در اوست، به گورن درس های ارزشمندی میده و راهنمایش میکنه، حتی وقتی درحال بریدن بخشی از بدن گورن هست میبینیم که از درد کشیدن اون ناراحت میشه و میگه سعی میکنه که نکشتش و زخمهاش رو پانسمان میکنه و به قول خودش از سر ترحم و احترام با اعضای جنسیش هم کاری نداره. و میشه باز در مکالمه خیالیش با گورنگ دید که گلایه میکنه حتی اگر رفتار من به مردنت ختم میشد من با احترام و ترحم و متمدنانه این کار رو انجام دادم اما تو وحشیانه من رو کشتی که شاید حتی این دوگانگی و این تعارض همان بیگانگی با خود است که نمود پیدا کرده.
هم سلولی بعدی ایموگیری (Imogiri) ست که آن هم نامی اندونزیایست بعضی گفتند به معنی گورستان هست اما خیر، نام گورستانی مخصوص در اندونزی برای خانواده های سلطنتی جاوایی هاست. دیگران گفتند اشاره به گورن داره که به گور میره (با خردی که از تری ماگاسی به دست آورده) اما من نظر دیگه ایی دارم. ایموگیری قبلا جزو طبقه مدیران یا مجریان زندان بوده همانند عضوی از خانواده سلطنتی که حال برای مرگ به همین گورستان اومده، و به این اشاره داره که در نهایت عدالت برای همه فقط در مرگ یکسان ست (و وجودش در گودال این احتمال رو هم مطرح میکنه که دیگر اعضای گرداننده هم برای مرگ به همینجا خواهند اومد). وی نیز همانند گورن فردی ایدئالیست هست اما به عملگرایی گورنگ نیست و کمی منفعل تر و طلح طلب تر وشاید کمی نژاد پرست باشد. بیشتر نماد افرادی از جامعه ست که تصور میکنند صرفا با بیان شعارهای تکراری میشه دنیای بهتری رو ساخت. واین رو میشه در تضاد عقایدش با گورن در جایی دید که اظهار میکنه سرانجام حس خودجوشی همبستگی اتفاق خواهد افتاد اما گورنگ معتقده که باید بوجودش آورد.
بی اطلاعی ایموگری از اتفاقات زندان (که به معنی بی اطلاعی عموم اعضای مجری زندان و حتی احتمالا خود مدیر اصلی هست) ابدا اغراق آمیز نیست، آزمایش میلگرام که درخصوص میزان اطاعت افراد در تبعیت از دستورات مافوق که منجر به شکنجه فردی تا سر حد مرگ میشد در شرایط مختلف آزموده شده. این آزمایش در شرایط گوناگون از 60% تا 100% متفاوت است، که شرایط زندان مشابه شرایط 100% می باشد. (البته سندروم جنویز یا اثر تماشاگر هم میتواند موثر باشد که سبب عدم انتقال جزئیات به بالا دستی ها و یا مقاومت میشود) و نباید اتوماتیک بودن رویه های زندان را فراموش کرد که سبب کم شدن ارتباط انسانی و بی اطلاعی کارکنان از شرایط داخلی میشه(باز اشاره به زندگی ماشینی و صنعتی).
نام دیگه ایی که جلب توجه میکنه نام سگ ایموگیری، رامسس دوم (Ramesses II) هست، گفته میشه نیرومند ترین فرعون مصر باستان است و حتی برخی او رو هم دوره با سفر خروج موسی میدونند و میتونه به معانی زیادی اشاره کنه که دیگه به اونها نمیپردازم فقط همین نکته که نحوه مردن سگ مشابه قتل رامسس سوم هست.
هم سلولی سوم بهارات (Baharat) نام داره و گفته میشه که نامی عربی ست و به معنی نوعی چاشنی ترکیبی غذاست، اما گمان میکنم که شاید این نام بیشتر به (Bharat) اشاره میکنه که به معنی جان سپرده یا فدا شده در راه روشنایی علیه تاریکی ست و با توجه به مضمون مناسب تر هست. او نماد کارگری ست سخت کوش، شاید با تحصیلات کم و ساده اندیش، اما وفادار و قابل اعتماد که در جاهایی حتی معتقد به ادیان هم هست. او که سیاهی ست در پی آزادی تبدیل به یار وفادار گورن میشود و تا پای جان برای اونچه که بزرگان (گورنگ و پیر فرزانه) گفتند ایستادگی میکند.
شخصیت دیگر که بسیار حائز اهمیت است میهارو (Miharu) می باشد که نامی ژاپنی با معانی بسیار زیاد است که با توجه به کانجی اش (نحوه نگارشش) در زبان ژاپنی تغییر میکند. در این بین معانی که بیشتر جلب توجه کردند: مراقبت کردن، نگهبانی دادن، و باز کردن چشمها و یا قلب کسی ست. و تمامی اینها نسبت به کاراکتر او بی معنی نیست مثلا اشاره میشود که او چشم گورن رو به بخش دیگه ایی از حقایق زندان باز میکند و یا حامی و مراقب گورن هست(حتی در رویایی که گورن خود را با او میبیند، سکانس با باز شدن چشم گورن در تاریکی شروع میشود و میتوان تفسیر کرد که چشم گورن را به رویا ها باز میکند). شاید یکی از ژرف ترین و مورد اهمیت ترین کاراکتر های فیلم باشد، اشاره به مهاجرین و زاغه نشینانی دارد که همیشه دور از دید عموم هستند و سختی ها و بی عدالتی هایی رو تجربه میکنند که عموم مردم ترجیح میدهند باور نکنند یا فراموش کنند و حتی بسیاری در جامعه اونها رو مورد غضب نژاد پرستی قرار میدن (تری ماگاسی برای کشتن یه مهاجر هیچ احساس گناهی نمیکنه به زبون خودش: "و تلوزیون روی یه مهاجر حرومیه غیر قانونی در حال دوچرخه سواری افتاد". و ایموگیری که در بیانش تحقیر نژادی نسبت به میهارو داشت و این سوای خشمش بخاطر کشته شدن سگش بود). از طرف دیگه نماد خوی رام نشده و افسار گسیخته هم هست.
نام دیگری نام دختر میهارو، مالی (Mali) هست که هم نام کشور مالی از فقیرترین کشور های دنیا ست و هم به مردم سومالیایی به اختصار مالی گفته میشود و احتمالا به فقر و مرگ کودکان گرسنه از فقر دلالت داره. باز همانند مادر دلالت به حقایقی فراموش شده همچون قربانیان قساوت های انسانی (مثل تجاوز و یا کودک آزاری) و اجتماعی (مثل کودکان کار یا قربانیان روحی جنگ) داره که علارقم فراموشی آنها وجود دارند و رنج میکشند.
گورن، این شخص اول فیلم، قهرمانی پوج، انسانی خوش قلب، و علاقمند به دلاوری. اسم گورن هم اندونزیایست (Goreng) به معنی سرخ شده ست شاید دلالت به رنجش در مواجهه با پیت و تجاربش دارد اما من نظریه دیگری هم داردم که دوباره به آن خواهم پرداخت. اما به طور کلی نماد افراد ایدئولوژیستی ست که کم تجربه هستند و بی گدار هم به آب میزنند، خوش قلب و ... کمی بعدتر تحلیل گورن رو ادامه خواهم داد چون برای اینکه بخواهیم گورن رو کامل کندو کاو کنیم لازمه که اول اشاره کنم داستان چی بود و چی شد!؟ (سعی میکنم بیشتر خلاصه کنم که خواننده گرامی خسته نشه)
اما مطلب دیگه ایی که درباره کاراکترها جالبه این هست که هیچکدوم سیاه و یا سفید نیستند، همه هم بی گناه هستند و هم گناه کار، که این خود تاکیدی بر این هست که انسان بازتاب شرایطیش هست (برای تاکید به همین مسئله همگی رو در نمای قرمز معرفی کردم). و مطلب جالب دیگه اینکه همگی آنها تبدیل به رویاها و توهمات گورن و بخشی از وی شدند و این رو علاوه بر رویا دیدن هایش میشه در تکرار تیکه کلام ها و رفتارهای رفقای قبلیش دید(مثلا استفاده از تیکه کلام های obviously و spontaneously).
ما از وعده های دروغین جامعه کپیتالیستی آگاه شدیم و همه ما گوشهامون از این دروغهای بزرگش مثل "برای همه جا خواهد بود و هرکسی با تلاش و کوشش میتواند راهش را هموار کند و موفق باشد" پر شده اما فیلم در عین حال این رو هم اذعان میکنه که کاری به نظام فاسد نداره و نظام حاکم بر زندان فاسد نیست تا جایی که مجری ارشد بخاطر حتی یک کوتاهی کوچک (تار موی پیدا شده در دسر پاناکوتا که حتی در تصویر قابل تشخیص هم نبود) بسیار خشم گین و برآشفته به دنبال مقصر بود و شاهد هستیم که در تمام مراحل تولید غذا تمام تلاشش را در نظارت به جایی می آورد.
این دو نمای پشت هم و کاملا پارادوکس (یکی آراستگی طبقه صفر و دیگری وضعیت گورن که به خوردن بدن کرم زده و رو به فساد تری ماگاسی روی آورده) به ناکارآمدی حتی این همه نظم در این نظام دلالت داره - البته میتونه معانی دیگه ایی داشته باشه که ادامش نمیدم.
خلاصه با فیلم در نقد جامعه کپیتالیستی تا بدینجا پیش رفتیم و با گورن بر علیه ظلم (یا بهتر بگیم کاستی ها) هم صدا شدیم. همه ما با گورن داستان را شروع کردیم و دیدیم چطور محیط سخت و غیر قابل انعطاف زندان او را خورد کرد، کسی که رغبت به خوردن غذای مونده دیگران نداشت، به اصول اخلاقی انسانی پایبند بود و انسانی خوش قلب و با شرافت بود از روی رنج و گرسنگی و وسوسه بقا به خوردن هرچیزی حتی گوشت فاسد رفقایش هم تن داد و با تمام آرمانهای بشر دوستانش به قتل روی آورد و قاتل شد. شاید بهترین بخش که این مقاومت و درهم شکستنش را نشان داد بخشی بود که با جسد ایموگیری در طبقه 202 محبوس بود (و جمله معنا دار ایموگری از مسیح بسیار با سکانس موزون بود: و آن کس که از گوشت و خون تن من بخورد و بیاشامد جاودان خواهد شد" - دیگه بسطش نمیدم).
همه اینها به ما نشون میده که انسان حاصل شرایط هست و اگر " اوضاع به حد کافی بغرنج بشه این مردم به ظاهر متمدن همدیگه رو خواهند خورد "
When the chips are down, these... these civilized people, they'll eat each other.
- Nolan & Goyer
در مسیر فیلم با گورن همزاد پنداری کردیم و سعی کردیم با اون به دنبال راه حلی بگردیم و همانند او احتمالا خیلی از ما دوست داشتیم که قهرمان دست به طغیان بزنه و نظم رو جاری کنه. همین هم شد ما در آخر میبینیم که گورن با یار وفادارش تا پای جان برای ایدئولوژی خودشون دست به اقدام میزنند تا نظم رو جاری کنند و به همه غذا برسونند در حالی که اگر گورن کاری نمیکرد تا ماه آینده آزاد میشد. اما آیا موفق شدند!!؟ و نتیجه چه بود؟
در طول تاریخ بنام خدایان و برای رسیدن به صلح جان آدم های بیشتری گرفته شده. ایده گورن که در ابتدا تری ماگاسی هم به او گفت "کمونیست" و نتیجه اش هم همچوم کمونیست فاجعه ایی بیش نبود رو میشه در قتل عام زندانیان برای نجات زندانیان دید، و این اشاره به فقدان نتیجه بخش بودن نظامهای سوسیالیستی میکنه که خود کارگردان هم در مصاحبه ش بهش اشاره میکنه. گورن این انسان خوش قلب که قصد برقراری نظم را دارد شروع به برقراری یکپارچگی یا همان برابری دربین زندانیان میکند، اما ذات انسانی چنین نمیپذیرد و زندانیان با او همکاری نمیکنند پس وی برای ایجاد نظم دست به خشونت (مجازات) میزند که نتیجه اش حتی به مرگ بیشتری می انجامد. شاید صحنه جالب دیگه جایی ست که دو هم سلولی در کمال دوستی و آرامش بر روی تشک آبی نشستند اما به محض آنکه گورن چیزی برای خوردن (تنها بخشی از پوست هندوانه) را برایشان می اندازد تفرقه و دشمنی را بینشان رقم میزند.
گورن و بهارات در میانه راه مبارزه به مرد خردمند بر میخورند (که نامش برامبانگ - Brambang به معنی نوعی پیازچه یا موسیر است)، مردی که بهارات اون را مثل خدایی (یا پیامبری) میپرستد و کلامش همچون کلام مقدس برایش لازم الاجرا ست. برامبانگ اول به اونها از پیام میگه که پیامی رو باید به دیگران انتقال بدید تا نتیجه تلاشتون بر دیگران هویدا بشه اما درنهایت منظورش از دیگران کارمندان و مجریان گودال بود. من برخلاف دیگران که گمان میکنند هدف برامبانگ انتقال پیام برای نجات و یا چاره اندیشی مجریان بوده گمان میکنم بیشتر هدفش اعتراضی در قالب مقاومت بوده.
آنجا که گفت: "فقط تصور کن صورتشون رو وقتی ببینن گودال چیزی رو بر گردونده" بیشتر از حاکی از وحدتی در اعتراض یا شکایت و مقاومتی بود تا پیام مددخواهی. و شاید به اعتراض های عقیم مردم در گوشه و کنار دنیا دلالت دارد که نه برای بهبود بلکه فقط فریاد خشمی فروخورده از سر نارضایتی ست و یا مشابه آخرین فریاد له شده ایی در زیر پاها که در طغیانی بر می آید: من هستم.
پاناکوتا که نامی ایتالیایی می باشد و به معنی "boiled cream" خامه جوشیده ست و به عنوان دسری اشتها آور در پلتفرم محسوب شده، که نیاز به اراده بیشتری برای صرف نظر کردن دارد همچنین دسری ست بسیار خالص که میتواند نماد خلوص پیام هم باشد، پس با برگردوندنش قدرت اراده و اتحاد که پایه های تمامی گروه های مقاومت هست رو به نمایش درآوردن.
اما حتی اگر موفق هم میشدند باز بی معنی بود، پیامی که باید درگوش زندانیان نجوا میکرد و به همبستگی خودجوش ختم میشد تنها به دروغی خشونت بار ختم شد و باز نمود آن را میتوان جایی دید که نشان از پوچی و عبثی تاثیر و پیام مبارزشان دارد جایی که پسرک استثنایی (46 کروموزومی) بیان میکند که به محض ترک آنها طرف دیگر را میکشد تا از باقی مانده غذای در معده اش تغذیه کند و بعد هم جسدش را بخورد. پس پیام پاناکوتا همچون تلاش برای نجات زندانیان پیامی عبث و دروغین بود.
احتمالا گمان میکنید که بچه میهو تاثیری بوجود خواهد آورد. بگذارید آب پاکی را به روی دستتان بریزم: خیر.
در واقع کارگردان در مصاحبه ایی گفته از دید اون گورن هرگز به طبقه آخر نمیرسد و میمیرد و همچنین تمام اتفاقات طبقه آخر تفسیر ذهنش از آنچه که اتفاق افتاده هست، که از دید من هم منطقیش همین بود (در بخش بعد اشاره میکنم چرا).
و اینجسات که میرسیم به نظریه ایی که بالاتر قولش رو داده بودم. نام گورن به معنی "سرخ شده" ست. اگر دقت کرده باشید در آخر فیلم تقریبا یکی از آخرین طبقات گودال میبینیم که دونفر تازه سوختند و یا سرخ شدند و دود از بدن سرخ شده آنها بلند میشود، بله به نظر من این دو گورن و بهارات هستند. تنها حالتی که ممکنه کسی در جایی سرخ شده باشه اینه که کسی غذایی را از روی پلتفرم بردارد و بعد از اینکه پلتفرم طبقه رو ترک کرد آنها یا یخ خواهند زد یا خواهند سوخت. میدونیم که پلتفرم روزی یکبار حرکت میکنه. و میدونیم که هیچ غذایی از طبقه 100 یا نهایتا بر اساس تجربه تری ماگاسی 132 به پایین به کسی نمیرسه پس قطعا جایی بین 250 تا 333 غذایی موجود نخواهد بود و علاوه بر اینها این دونفر تازه سوخته شده بودند و هنوز دود از آنها بلند میشد، تنها اتفاق ممکن این هست که گورن و بهارات از ضعف بیهوش و از روی پلتفرم به طبقه ایی افتادند و پاناکوتا که در دستشون بوده باعث فعال شدن مکانیسم مجازاتی حرارتی شده و سبب سرخ شدنشون شده. از همین رو نام او به سرخ شده دلالت داره و نام پاناکوتا هم باز به جوشیدن و پختن دلالت داره (البته نظریه ست شاید درست نباشه). پس با توجه در نهایت پیشبینی تری ماگاسی که به گورن گفته بود "در طبقات بالا ذهنش تاب نمیاره و سقوط میکنه" به حقیقت میپیونده (به جنون کشیده میشه و به نوعی خودکشی دست میزنه) اقدام به کاری عبث میکند ، نزولی که به مرگش می انجامد، سقوط میکند.
اینکه نماد مالی دختر میهو در فیلم چه هست احتمالا تصور و امید گورن به نسل آینده رو نشون میده که اونها معصوم هستند و اگر درست تربیت بشوند راه حلی خواهند یافت و شرایط بهتری را مهیا خواهند کرد و از همینرو با او به بالا نمیرود چرا که خود را ناپاک میداند - بخاطر قتل هایش و خوردن گوشت انسان - که شاید به این دلالت دارد که با تربیت نسل گذشته که مجبور به ارتکاب جنایات بودند و ناپاک هستند نسل آینده نمیتواند بهتر بار بیاید. اما همه اینها در تصورات گورن هست. و متوجه نشدم چرا در رویاش ایموگیری به اسم رمسس دوم انقدر اشاره میکنه و چه منظوری داره (وقت نکردم درموردش تحقیق کنم. هرزمان فرصت شد و به نتیجه ایی رسیدم اطلاع خواهم داد).
هر کسی در زندان میتونه یک چیز رو با خودش بیاره، گورن یک کتاب میاره. چرا!!؟ اما مهمتر اینه که بپرسیم چرا کتاب دون کیشوت. دون کیشوت که برای رهایی مردم از ظلم و ستم حاکمان و کسب افتخارات در رویاهاش میجنگه و در رویاهاش خودش رو یک شوالیه پیروز میبینه، ولی در عالم واقع یک بازنده است که تلاش نبردهاش اگر عبث نباشد فقط مسائل را بدتر کرده. مبارزه گورن دوست داشتنی هیجان انگیز و به نظر علیه ظلم تبدیل به ظلم و قتل مردم میشه. گورن که حتی چهره مدل مو و ریشش کاملا شبیه دون کیشوت است، همانند او در توهمه (در رویاهاش با مرده ها حرف میزنه و از اونها الهام میگیره)، به زن نسبتا زمختی علاقه مند است و او را در رویاهایش زیبا میبیند و آنجا با او ارتباط دارد، و سانچوی وفادارش بهارات که تا پایان راه او را همراهی میکند (البته شخصیت بهارات بسیار با سانچو متفاوت است).
پیروز پنداشتن گورن همانند پیروز پنداشتن دون کیشون در جنگ با آسیابان هاست. او آماده برای کسب افتخار، خود خواسته و داوطلبانه به جایی پا گذاشته که دیگران تبعید میشوند. او در رویایش خود را شوالیه میبیند و پیروزمند، گمان میکند که صلح و برابری ایجاد کرده و با همین رویا دنیا را ترک میکند. اما در عالم واقع برعکس هست. پس نماد گورن جامعه دون کیشوت مانندی ست که از روی خوش قلبی و برای کمک به مردم دست به اقدامات سرسرانه ایی میزنند که به پیامد هایش توجه کافی نکرده اند و فقط شرایط را بدتر میکنند.
اولین چیزی که توجه خیلی ها رو در انتهای فیلم جلب میکنه 333 طبقه ست و گفته میشه 666 زندانی که نشان از پلیدی داره اما باید توجه کرد 666 تخت و 665 زندانی ست، در طبقه آخر فقط کودک حضور داره و اثری از زندانی دیگه ایی که حتی به نحوی مرده باشد نیست. اما با توجه به اینکه کارگردان بیان کرده گورن میمیره و اتفاقات طبقه آخر تفسیر ها و توهمات ذهنیش قبل از مرگ هستند میتونیم بگیم که دلیل 333 و همون 666 بیشتر از توهمات تئوری توطئه در ذهن گورن نشات گرفته و احتمالا معنی خاص دیگه ایی نداشته باشه.
اکثر نام ها اندونزایی انتخاب شدند. حتی شاید اشاره تری ماگاسی نسبت به مسلمانان در بالا (برای باقی ماندن شراب) اشاره به اکثریت جامعه مسلمان در اندونزی داشته باشد که تندروهایی هم دارند وجالبه که بدونید در 12 اکتبر سال 2002 حمله تروریستی در جزیره بالی اندونزی منجر به کشته شدن 202 نفر شد (بله 202 که شماره طبقه گورن با جسد ایموگیری ست) و اعداد هم در این فیلم بی دلیل انتخاب نشدند اما جمع و ضرب آنها را به استاد رائفی پور میسپاریم ?
هنوز خودم به چرایی رفرنس های اندونزایی اطمینانی کافی ندارم ولی نظریه هایی رو باهاتون درمیان میگذارم.
جایی خوندم کسی گفته بود احتمالا اشاره به ظلم پل پوت در کمبوج داره که در یک انقلاب با کودتایی به قدرت میرسه و در دوره حکومت کمونیستیش در سالهای 1975 تا سال 1979 سبب مرگ 2.52 میلیون نفر میشه که تعداد 300 هزار نفر از گرسنگی جانشون رو از دست میدن (اما واقعیت من خودم خیلی تناسبی بین کمبوج با اندونزی ندیدم نه زبان مشترک نه دین مشترک).
اتفاق تاریخی دیگه ایی که ازش مطلع هستم ولی درجایی ندیدم کسی اشاره کرده باشه مربوط به دوره حکومت ظالمانه ژاپن در اندوزی است (اون زمان هنوز اندونزی اعلام استقلال نکرده بود) که ابتدا با بیرون کردن و پایان دادن به استثمار 400 ساله هلند شروع میکنند و بعد خودشون که عامل رهایی بودند سبب جنایات بسیاری و در نهایت قحطی بزرگ 1944 - 1945 شدند که جان 2.4 میلیون جاوایی رو گرفت.
جالبه بدونید در بسیاری از سورس ها یکی از بزرگترین قحطی های دوران رو قحطی ایران میدونن که گفته میشه تا 10 میلیون نفر در سالهای 1917 تا 1918 جانشون رو بخاطر سیاست های انگلیس، عامل قحطی از دست دادن، لطفا دفعه بعد که خواستید فیلم بی سروته 1917 رو که هیچ سند تاریخی هم ازش موجود نیست تشویقش کنید یا به کسی پیشنهاد بدید یادتون باشه که در همون سالها انگلیس عامل قحطی ایران نتنها سبب زجر ملتمون و مرگ 10 میلیون نفر شد، بلکه در جنگ جهانی اول و پس از پیروزی به همراه متحدینش مجددا به آلمان، ایتالیا، ژاپن، اتریش و بسیاری از دیگر کشورها منجمله مستعمره هایشان ظلمهای بی شماری کردند - نمونه آن را در قبل تر و دوره استثمار هند هم میتوان دید که سبب قحطی دیگری و مرگ بسیاری شدند که این سیاست برای تحت فشار قرار دادن ملتها و مطیع ساختن آنها هست.
باز هم جالبه بدونید بسیاری تاریخ دانان در پیدایش نازیسم و هیتلر، عامل رو تحمیل غرامت های سنگین و تحقیر آمیز از جانب انگلیس و متحدانش به دولت های شکست خورده همانند آلمان میدانند.
(و بله درجریان هستم که در فیلم 1917 اسناد تاریخی مبنی بر وجود جنگ جهانی اول وجود داره ? و در جنگ جهانی اول هم عملیاتی به نام آلبریش وجود داشته)
اتفاق تاریخی دیگه ایی که ربطش محتمل تر هست دومین رئیس جمهور اندونزی "سوهارتو" که با کودتایی کشور را در دست میگرد است، غالبا به عنوان فردی دیکتاتور از وی یاد میشود و در قتل عام های سال ها 1965 و 1966 که ضد کمونیست ها را پاکسازی (purge) میکردند دست داشته و سی آی ای اظهار کرده که وحشتناک ترین قتل عام قرن 20ام بوده است.(بسیار داستان پیچیده ایی دارند ایشون که از حوصله خارج هست)
البته در اخبار هم خوندم متاسفانه در چند سال اخیر تلفات کودکان مالزیایی از گرسنگی رو داشتیم و 2018 غریب به 120 کودک مالزیایی از گرسنگی تلف شدند، ولی بعید میدونم مرتبط باشه.
بلی داستان تلخ اما واقعی به ما میگه که دنیایست ظالمانه و نظامیست ناعادلانه اما چه گزینه بهتری هست!؟ کارگردان هوشمندانه به جای آنکه مانند اغلب دیگر کارگردانان نسخه ایی بپیچد و بخواهد در ذهن مخاطب فرو کند، مخاطب را به فکر کردن و تلاش و تکاپویی در رسیدن به جواب ها رها میکند واین بهترین کار است. امید به اینکه مخاطب فیلم دست به مطالعه ای در این پیرامون بزند، آگاهی عمومی رشد کند و نسل آینده بتواند انتخابهایی بهتری انجام دهند، هرچند که این امید به نسل آینده همانند "مالی" رویایی بیش نباشد.
A great man who is vicious, would be a great example of vice,
and a rich man who is not generous, would be a merely miserly beggar,
for the possessor of wealth is not made happy by possessing it,
but by spending it, and not by spending it as he pleases,
but by knowing how to spend it well.
What do you want?