ویرگول
ورودثبت نام
کیارش پورتارم
کیارش پورتارم
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

چی شد که من از باشگاه محتوا سردرآوردم

چی شد که من از باشگاه محتوا سردرآوردم
چی شد که من از باشگاه محتوا سردرآوردم

می‌خوام از باشگاه محتوا بنویسم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم نوشتن در مورد باشگاه محتوا تا این حد سخت باشه ولی باید بتونم به این سختی غلبه کنم و براتون از باشگاهی بگم که تونست زندگی من رو تغییر بده.

امروز یازدهمین و آخرین مشقِ عشق باشگاه محتوا رو هم فرستادیم و تقریباً می‌شه گفت ماراتن سه‌ماهۀ ما که در آن کلی اشتباه کردیم، خندیدیم و نق زدیم ولی به جاش یاد گرفتیم داره تمام می‌شه. به همین دلیل می‌خوام در این مقاله تجربه خودم رو به‌صورت خلاصه از روند باشگاه محتوا بگم و مطمئنم می‌تونه برای شما که می‌خواید تولید محتوا رو یاد بگیرید مفید باشه پس تا آخر این مقاله با من همراه باشید.

روز اول آشناییمون

راستش از وقتی که یادم می‌آد دوست داشتم کارم چیزی باشه که به‌ آن علاقه دارم؛ دلم نمی‌خواست جایی کار کنم که هر روز صبح تا شب یه چشم‌ام به ساعت باشه و یه چشم‌ام به کار تا وقتِ کاری تمام بشه و بزنم بیرون. متاسفانه تا الان این اتفاق برام نیفتاده بود و من هربار بنا به دلیلی از چیزی که می‌خواستم باشم دور می‌شدم.

زمستان پارسال بود که من واقعاً حالم خوب نبود و دیگه نمی‌خواستم کاری رو ادامه بدم که دوستش نداشتم برای همین دل و دماغی هم برای کار کردن نداشتم. مثل یه ربات شده بودم که هر روز صبح پا می‌شه یه سری کارهای تکراری رو تا شب انجام می‌ده و بعدش می‌خوابه؛ این کل برنامه زندگی من در آن روزها بود...

اواخر بهمن 99 بود که یه شب وقتی اینستاگرام رو باز کردم، به‌صورت تصادفی استوریِ پیج آقای یاور مشیرفر رو دیدم که در آن، باشگاه محتوا رو معرفی کرده بود.

من تا اون موقع کم و بیش به لطف پیج‌هایی که در اینستاگرام دنبال می‌کردم با محتوا آشنایی داشتم و می‌دونستم که بخش بزرگی از محتوا نوشتنه. و خب نوشتن همان کاری بود که من همیشه به آن علاقه داشتم و خیلی وقت‌ها برای خودم می‌نوشتم اما هیچ‌وقت بهش به عنوان یک شغل نگاه نکرده بودم و به صورت اصولی به دنبال یادگیری آن نرفته بودم.

دودل بودم که در این دوره ثبت‌نام کنم یا نه، رفتم به سایت باشگاه شرایط رو خوندم و فهمیدم که ثبت‌نام به این راحتی نیست؛ من اول باید یک متن می‌فرستادم و اگر متن‌ام تایید می‌شد اون‌وقت می‌تونستم ثبت‌نام کنم.

دقیقه نود!

این در شرایطی بود که من کلاً یه روز فرصت داشتم که متن‌ام رو بنویسم و اصلاً نمی‌دونستم در مورد چی باید بنویسم ولی به هر حال متن رو با عجله در روز و ساعت‌های آخرِ مهلتِ مشخص‌شده فرستادم حالا بماند که از شانس من مهلت ارسال هم دو سه روزی تمدید شد ولی کارِ من دیگه تمام شده بود و من باید منتظر می‌موندم تا ببینم نتیجه چی می‌شه، آیا پذیرفته می‌شم یا نه؟

سد دیگه‌ای به نام مصاحبه

چند روز بعد، از باشگاه بهم پیام دادن و گفتن که بین 50 نفر اولم؛ قرار گرفتن بین 50 نفر اول از بین حدوداً 180 شرکت کننده خیلی حس خوبی داشت. ولی یه مرحله دیگه هم پیش روم داشتم که همان مصاحبه بود. من تا روز مصاحبه به این فکر می‌کردم که می‌تونم قبول بشم یا نه، که حتی باعث شد موقع مصاحبه هم یه‌ذره استرس داشته باشم.

روز مصاحبه بود که با آقای داریان و خانم قویمی آشنا شدم و حس خوبی که هردوی آن‎ها بهم منتقل کردن انگیزه من رو برای بودن بین یاران باشگاه بیشتر کرد و بالاخره چند روز بعدش از باشگاه محتوا بهم پیام دادن که به‌عنوان نفر دهم پذیرفته شده‌ام.

شروع داستان من و باشگاه محتوا

حدوداً یک ماه بعد، سفر سه ماهه من و باشگاه محتوا شروع شد. برنامه اینطوری بود که هر هفته روزهای شنبه، درس‌ها در کانال آپلود می‌شد و ما تا آخر هفته فرصت داشتیم تا مشق‌ِ عشق‌هامون رو تحویل بدیم و این روال تا دوازده هفته ادامه داشت.

هفته اول زیاد سخت نبود تونستم راحت مشق‌ها رو برسونم ولی از هفته دوم مباحثِ سخت‌تر شروع شد، مباحثی که من اصلاً شناختی از آن‌ها نداشتم، و احساس می‌کردم که دارم بین اقیانوسی از اطلاعات تازه دست‌و‌پا می‌زنم تا غرق نشم.

رستگاری در ادامه دادنه

با اینکه از قبل می‌دونستم روزهای سختی در انتظارمه اما باز هم یه جاهایی در طول این یازده هفته‌ای که تا الان داشتیم کم می‌آوردم؛ از طرفی مشغله‌های کاری و برنامه‌ریزی برای انجام دادنِ به موقع مشق‌ها و از طرفی هم یادگیری مباحثی که هیچ شناختی از آن‌ها نداشتم سختیِ این مسیر رو برام دوچندان می‌کرد.

به‌طوری که باعث شد من یه جاهایی واقعاً کم بیارم تا جایی که می‌خواستم دیگه ادامه ندم ولی این بار به خودم اجازه ندادم سختی مسیر مانع از رسیدن من به هدفم بشه و تونستم ادامه بدم و به ایستگاه یازدهم برسم.

الان که به آن روزها فکر می‌کنم خوشحالم از اینکه ادامه دادم و تسلیم نشدم تا به اینجایی که هستم برسم. باید بهتون بگم که موفقیت در باشگاه محتوا شبیه داستانِ فیلم رستگاری در شاوشنگه؛ باید همیشه امید داشته باشی و ادامه بدی.

بدون کمک امکان نداشت

من عادتمه زیاد سوال می‌پرسم؛ مخصوصاً اگه در مسیری باشم که شناخت زیادی هم ازش ندارم، مثل همین اتفاقی که تو باشگاه محتوا برام افتاد. یه جاهایی نیاز داشتم که کسی به انبوه سوالات من جواب بده و راهنمایی‌ام کنه تا مسیر برام روشن‌تر بشه که خوشبختانه داشتن کمک مربیِ مهربونی مثل «فرشته آرامش» که همیشه با حوصله به سوالاتم جواب می‌داد این مشکلِ من رو حل کرد.

ساختار باشگاه محتوا طوریه که علاوه بر مربی اصلی و مربی‌های مهمان که هر فصل اضافه می‌شند، کمک‌مربی‌ها هم در طول فصل به بچه‌ها کمک می‌کنند و به نظرم این یکی از کارهای خوب و از نقاط قوت باشگاه محتوا است.

نمره نگیر؛ یاد بگیر

اگه می‌خوای باشگاه محتوا برات مفید باشه و از ادامه مسیر خسته و دلسرد نشی باید بعضی چیزها رو آسان بگیری و بعضی چیزها رو سخت.

نمره یکی از اون چیزهایی است که نباید زیاد درگیرش بشی چون نمره فقط معیاری است که بتونی باهاش خودِ الانت رو با خودِ هفته قبلت مقایسه کنی نه با بقیه و همین کافیه.

رابطه مهم‌تره

باشگاه محتوا این امکان رو به شما می‌ده که بتونید با متخصص‌های این حوزه و اعضای باشگاه رابطه و تعامل داشته باشید که این مسئله هم در روابط کاری شما در آینده نقش مهمی خواهد داشت و هم لذتِ بودن در یک جمع دوستانه و یادگیری همزمان رو به شما می‌ده.

آقا یه توت ما را نجات داد!

می‌خوام از شما یه سوال بپرسم؛ فیلم طعم گیلاس آقای کیارستمی رو دیدید؟ اگه کسی این فیلم رو ندیده توصیه می‌کنم که حتماً ببینه.

در این فیلم آقای مسنی که می‌خواست آقای ربیعی رو از خودکشی منصرف کنه خاطره خودکشی خودش رو تعریف می‌کنه که چجوری رفته به یه باغ تا خودکشی کنه اما دستش به توت خورده و نشسته توت خورده تا اینکه هوا روشن شده و دیگه نتونسته خودکشی کنه. آقای ربیعی هم در جوابِ این خاطره بهش می‌گه: توت رو خوردی و همه چی خوب شد؟!

که مرد مسن جواب می‌ده: نه، خوب نشد فکرم عوض شد!

خلاصه که در زندگی بعضی اتفاق‌ها میفته که باعث می‌شه فکرِ ما کاملاً عوض بشه. من شاید قبل از عضویت در باشگاه محتوا نمی‌دونستم چه‌کاری می‌خوام بکنم اما الان با گذشت حدوداً سه ماه از آن، احساس خوبی نسبت به تصمیمی که گرفتم دارم. حالا من خوشحال‌تر از آن روزها هستم و دقیقاً می‌دونم که می‌خوام چیکار بکنم؛ من می‌خوام کاری رو انجام بدم که همیشه دوستش داشتم ولی دنبالش نرفته بودم؛ یعنی نوشتن.

قطعاً اینجایی که هستم خیلی فرق داره با جایی که شروع کرده بودم شاید آن‌موقع من سردرگم بودم و اطلاعاتم کم بود ولی باشگاه محتوا باعث شد که من راهم رو پیدا کنم و حرفه‌ای‌تر مسیری رو که همیشه دلم می‌خواست ادامه بدم.

در آخر باید بگم که اگه قلم خوبی دارید و به دنبال یادگیری تولید محتوا هستید و می‌خواید که در آینده از این راه کسب درآمد کنید باشگاه محتوا می‌تونه پلی باشه بین شما و هدفتان. پس منتظر چی هستید؟ شاید فصل بعدیِ باشگاه محتوا شما این سفر ماجراجویانه رو ادامه دادید.

باشگاه محتوابازاریابی محتواییتولید محتوا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید