لباسهایی که ما میپوشیم اکثراً از نخ بافته (تشکیل) شدهاند. توی این نوشته میخواهیم ببینیم چجوری :)
اول از همه باید دید که جنس لباس یا منسوج مورد نظر چیه؛ میتونه پنبهای، پشمی و یا حتی پلیاستری باشه. الیافِ گوناگونی برای تولید نخ و در نتیجه لباس استفاده میشن که هر کدوم ویژگی گرمایی و راحتی منحصر به خودشون رو دارند. مثلاً برای لباس زیر معمولاً از الیاف پنبه بیشتر استفاده میشه تا پشم.
بعد از انتخاب جنس لباس(الیاف) باید اونا رو به نخ تبدیل کنیم. البته در برخی مواقع بدون تبدیل لیف به نخ و مستقیماً به منسوج مورد نظر، یک منسوج تولید میشه مثلاً دستمال کاغذی یا موکت ولی احتمالاً موافقید که اونا رو به عنوان لباس نمیشه پوشید :) به اون نوع منسوجات «بیبافت» گفته میشه. جلوتر متوجه میشیم که بافتدار و بیبافت چه فرقی دارن.
به عملیات تبدیل الیاف به نخ «ریسندگی» یا "spinning" گفته میشه. روشهای مختلفی داره و کیفیتهای مختلف ولی فرآیند معمولاً یکسانه: تمیزکردن الیاف، موازی و دریکراستاکردن اونها و در نهایت کشش (یا بهتره بگیم کاهش جِرمِخطی یا چگالی خطی) و تابیدن. این کشش که برای هر نخ میتونه متفاوت باشه، «نمرۀ» نخ رو میسازه چیزی که شاید به عنوان ضخامت بشناسیم.
نمرۀ نخ به ما نشون میده که نخ به ازای طول مشخص چه جرمی داره(حالت مستقیم) یا اینکه به ازای جرم مشخص چه طولی داره(حالت غیر مستقیم). Tex و denier از رایجترین نمرات مستقیم نخ هستند. تِکس یعنی جرمی که یک کیلومتر نخ داره و دنیر جرمِ 9 کیلومتر نخ. چرا مستقیم چون هر چی این نمرات بالاتر برن نخ ضخیم تره. نمرات متریک و Ne (خوانده شود: اِنِ E) غیر مستقیم هستند. متریک یعنی طولی که یک گرم نخ داره و Ne که معمولاً برای پنبه بیشتر کاربرد داره یعنی یک پوند (453.5 گرم) نخ چند کلاف 840 یاردی(770 متری) هستش. در هردو نمرۀ غیرمستقیم هرچه نمره بیشتر بشه نخ ظریفتر یا نازکتر میشه(دلیل اینکه بهش میگیم غیرمستقیم).
خب حالا که نخ رو تولید کردیم باید ببینیم چجوری ببافیمش(در هم رفته کنیمش) تا به شکل پارچه دربیاد و بعد بتونیم بدوزیمش که بشه لباس. دو جور بافتن داریم: یکی weave که درهم رفتن نخها به صورت تار و پود هست(مثلاً شلوار جین یا شلوارِ کت و شلوار اینجوری هستن) یکی هم knit که یه جورایی شبیه همون قلاببافیه ولی خب میتونه پیچیده تر هم باشه(مثلاً تی-شِرتها و زیرپیراهنها اینجوری بافته میشن).
در weave یه سری نخِ «تار» داریم که روی غلتکی به اسم چِلّه پیچیده میشن(به طول زیاد) اینجوری که مثلاً هر چله دارای چندصد سرنخه(هر سرنخ به طول مثلاً 500 متر). ماشین بافندگی که دیگه الان میدونیم منظور weaving هست میاد به کمک قطعهای به اسم«میل میلک» این نخها رو بالا پایین میکنه و دهنهای ایجاد میکنه تا دستۀ دیگۀ نخها یعنی «پودها» ازشون عبور کنن. پودها دیگه چلّه ندارن و مستقیماً از روی بستۀ نخ که بهش میگیم «بوبین» باز میشن. بعد از هر «پودگذاری» یه شونه پود رو به پارچه(که الان حاصل در هم رفتگی تار و پوده) میکوبه تا نخها، متراکم، کنار هم قرار بگیرن. طرحهای بافت گوناگونی توی این روش هست مثلاً تافته که سادهترینشونه( روی ملحفه میبینیم معمولاً) و یا سرژه(روی شلوار جین میبینیم).البته این نوع بافندگی حالات مختلفی برای پودگذاری و تشکیل دهنه داره که توی یک پُست دیگه شرح میدم.
knitting دو نوع داره تاری(warp) و پودی(weft). تو پودی یک سر نخ مدام بافت میره و حلقه ایجاد میکنه و پارچه رو تشکیل میده. مکانیزم تشکیل حلقهاش رو میتونید تو اینترنت سرچ کنید(weft knitting machine) چون شنیدن کی بُوَد مانند دیدن(البته حوصلۀ شرحش رو نداشتن هم مزید بر علّته :) )_ نوع دیگهاش تاریه که اینجا چله داریم برای هر سرنخ و هر سر نخ ایجاد حلقه میکنه البته حلقههایی که که به بغلیهاشون متصل هستن چون در غیر این صورت پارچهای تشکیل نمیشه.
بعد از تولید پارچه باید تکمیل بشه (finish) تا ثُبات پیدا کنه همچنین میشه روی پارچه چاپ زد یا حتی رنگش کرد. بعد از همۀ این مراحل پارچه میره برای دوخت و سپس استفادۀ من و شما.
خب تا اینجا مطالب بالا رو به عنوان مقدمۀ اَلبَسهای که میپوشیم داشته باشید تا بعداً در مورد انواع الیاف، نخ، روشهای بافت و شاید تکمیلشون اطلاع پیدا کنیم.