کیارش کوپال
کیارش کوپال
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

اُفُقَت را خَم کُن!

چندی پیش(پیش از کرونا) همراه دو تن از دوستان به خزانه جواهرات ملّی رفتیم. بازدید جالبی بود. فقط چند ساعت از روز اجازۀ دیدن جواهرات و «اشیاء» ارزشمند به شهروندان و توریستها داده می‌شود. پس از مدتی انتظار و تهیه بلیط خزانه باز شد و ما به همراه حدود هفت یا هشت نفر دیگه دومین یا سومین گروهی بودیم که همراه راهنما وارد خزانه شدیم.

در ابتدا رنگها و درخشش سنگها و ... چشمم را گرفت، طلایی، سُرخ، صورتی و سفید. تاجها، نگین‌ها، شمشیرها، لباسهای زرّین و ... . دقیق یادم نیست دریای نور یا کوه نور نیز در یکی از باکس‌های شیشه‌ای بود و بزرگترین لَعل دنیا(به حق که لب یار را به درستی به لعل تشبیه می‌کنند: لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من) نیز حَیّ و حاضر خودنمایی می‌کرد.یکی دیگر از بخش‌های جالب طُرّه‌هایی بر روی پارچه‌ها و پرچم‌ها بود که از مروارید ساخته شده بودند.

در واقع هیچ با خود نمی‌بریم.

پس از بازدید اما به فکر فرو رفتم. همین کوه نور یا آن لعل چه بسا منجر به اختلافاتی و درگیری‌هایی شده و یا افرادی بوده‌اند که خود را «مالک» آنها می‌دانسته‌اند و حال خود در خاک هستند. این فکر خیلی دید من رو نسبت به همه چیز عوض کرد. به طبیعت، به انسانها به زمین. اینکه اگر الان یک زمینی، بَنایی، شئ‌ای در اختیار داریم پس از مرگ هیچ مالکیتی بر آن نداریم و در واقع هیچ با خود نمی‌بریم. این فکر، برای من، باعث نوعی رهایی و آسودگی شد. یعنی فردی که فقیر بوده و یا پادشاه در 200 سال پیش، به هر حال در خاک اند و از دنیا هیچ نبرده‌اند چه تاج زرّین و چه یک کوزه سفالی. البته اینها را نگفتم که از تلاش برای داشتن اشیا صرف نظر کنیم ولی به یاد داشته باشیم پس از طی کردن عمر عملاً مالکیتی بر آنها نداریم و آن مالکیت پس از ما به ورثه یا افراد ناآشنای دیگری انتقال می‌یابد.

حال چرا افقمان را خم کنیم؟

این عبارت را از یکی از فضانوردان قرض گرفته‌ام. در مصاحبه‌ای، یکی از آنها اشاره می‌کرد که ما بر روی زمین مدام یک افق صاف و مستقیم را می‌بینیم کمااینکه پیشینیان ما می‌دیده‌اند و گمان می‌بردند که احتمالاً زمینی که بر آن می‌زیسته‌اند و ما زیست می‌کنیم تَخت است(هستند کسانی که همچنان اینگونه فکر می‌کنند(flat-earth) فارغ از شواهد علمی به دست آمده). هنگامی که شما در یک فضاپیما قرار می‌گیرید و صعود آغاز می‌شود در چند ثانیه اول همچنان افق، خطّی‌ست مستقیم اما پس از چند ثانیه شروع به خم شدن می‌کند چرا که شما از زمین فاصله می‌گیرید و از آن دور می‌شوید و «کُرۀ زمین» خود را نشان می‌دهد.

برای من رفتن به آن موزه و البته موزه‌های دیگر مانند ایران باستان، دقیقا مانند سوارشدن بر یک فضاپیما و دور شدن از زمین بود. اُفُقَم خَم شد! دیگر زمین(دیدگاهم نسبت به زندگی و دنیا) برایم تخت نبود. یک پرسش لزوماً یک جواب قطعی نداشت و از چند منظر می‌شد به آن نزدیک شد. شاید این بهترین دستاورد برایم از بازدید از آن موزه بود و شاید یکی از هدفهای خواندن تاریخ همین باشد؛ خَم کردن افق دید و فکرمان!

دیدگاهفضازندگیموزه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید