نوشتهی کیاوش انوری (آبان ۹۸)
آواز در مقامِ عنصري مهم در موسیقی، از دیرباز نقشِ برجستهاي در داشتههای موسیقاییِ اقوام و مللِ گوناگون ایفا کرده است. آنچه از ادوارِ گذشته در غالبِ نوشتار به دستِ ما رسیده حاکی از این است که در اکثرِ فرهنگها، آواز مهمترین عنصر در شکلگیری و اجرای قطعاتِ موسیقی بوده است. درجهانِ غرب تا پیش از دورهی باروک، موسیقی در سطحِ کلان «آوازْمحور» بود و سازها به طورِ کلی در خدمتِ آواز بودند. یعنی موسیقیِ آوازی (Vocal) برتر از موسیقیِ سازی (Instrumental) محسوب میشد. اما از آغازِ دورانِ باروک (حدودِ ۱۶۰۰) موسیقیِ سازی در همارزی با موسیقیِ آوازی قرار گرفت و از دورهی کلاسیک ( حدوداً از ۱۷۵۰) به بعد، سلطهی موسیقیِ آوازی پایان یافت. دیگر این موسیقیِ سازی بود که نقشِ مهمتر را ایفا میکرد. با اینوجود در موسیقیِ بسیاری از فرهنگها نظیرِ ایران همچنان آواز است که دستِ بالا را دارد. برای بیشترِ مردم، موسیقی معنا و ماهیتِ خود را در آواز مییابد. حتا بسیاری از مردم هنوز به اشتباه، آهنگِ موردِ علاقهشان را به نامِ خواننده میشناسند و از آهنگِ موردِ نظرشان با نامِ خواننده یاد میکنند، مثلاً: فلان آهنگِ فرهاد، داریوش و ... . در حوزهی موسیقیِ پاپ [موسیقیِ عامهپسند] نیز نه تنها در ایران بلکه در سراسرِ جهان، هر آهنگِ پرطرفدار همچنان نامِ خواننده را یدک میکشد. در این نوشتار اصطلاحِ پاپ (Popular)- که به هرنوع موسیقیِ مردمیِ پرطرفدار اطلاق میشود- اشاره به سبکهایي دارد که حدوداً از سالِ ۱۹۳۰ سر-و-کلهشان پیدا شد. این نوع موسیقی نیز در سطحِ کلان، موسیقییي ست آوازمحور. اکثرِ مردم بهویژه نسلِ جوان، همواره موسیقیِ خوب را در صدایِ خواننده جستهاند.
از زماني که سرمایهگذارانِ موسیقیِ تجاری، برای فروشِ بیشترِ محصولات، دست به تولیدِ آلبومهای عوامپسند در حیطهی موسیقیِ سبُک زدند و هنرِ جدی تقریباً به حاشیه رانده شد، هر خوانندهاي که صدایِ خوبي داشت با اتّکا بر چند ترانهی سبُک و بندِتنبانی، موفق به کسبِ شهرت و موفقیت در حیطهی فعالیتِ خود میشد. معیارهایِ سنجشِ صدایِ خوب نیز برای طرفدارانِ اینتیپ موسیقیها همواره بهطورِ کلی تابعِ مُد بوده است. در دههی اخیر، بهطورِ خاص برای نسلِ جوانِ ایران، صداهای نازک مد شده است و هوادارانِ بسیاری برای آن غش میکنند. تا زماني نهچندان دور، در اکثرِ فرهنگها خوانندهی خوب و کسي بود که جدا از صدایِ خوش، فنون و شگردهای خوانندگی را نیز با خود داشت. در ادامه اما در پیِ فرآیندِ واپسروی در شنیدن، به واسطهی ظهورِ تکنولوژیهای مدرن در حیطهی ادوات و تجهیزاتِ استودیویی، تکنیکها و فنونِ خوانندگی (به ویژه در حوزهی موسیقیِ عامهپسند) اهمیتِ خود را از دست دادند. دیگر خوانندهی پاپ احتیاجي به تمرین هم نداشت. فقط دارا بودنِ صدایِ بهاصطلاح خوش کافی بود تا هر کسي با تکیه بر تجهیزاتِ الکترونیکی برایِ خود مجوزِ خوانندگی صادر کند. آدورنو فیلسوفِ مشهورِ سدهی بیستم، زماني در واکنشِ انتقادی به بتوارگیِ(Fetishism) موسیقایی به طعنه گفته بود؛ «[دیگر] صدا داشتن و خواننده بودن دو اصطلاحِ مترادفاند*» [...] در دورانِ پیشین، از ستارگانِ آواز انتظار میرفت دستِکم به لحاظِ تکنیکی چیرهدست باشند. امروزه [حوالیِ سالِ ۱۹۳۸ میلادی] ماتریالِ فینفسه، عاری از هر نوع نقشي، گرامی داشته میشود. دیگر به هیچوجه لازم نیست در قابلیتِ اجرای موسیقی چند-و-چون شود. به واقع، دیگر حتا انتظارِ ساماندهیِ مکانیکیِ ابزار نیز نمیرود. کافیست صدا به ویژه بم یا زیر باشد تا به آوازهی صاحباش مشروعیت بخشد.**
در جهانِ کنونی اما گویی میبایست از صدای خوش هم صرفِنظر کرد! خوانندهی امروز، نه تنها اعتقادي به تمرین و آموزش ندارد بلکه دیگر از دارا بودنِ صدای خوش نیز بینیاز شده است. فقط کافیست که خوشقیافه و خوشتیپ باشد تا هر ترانهی پوک و مبتذلي را به کجسلیقانهترین حالتِ ممکن بزک کرده و با ترکیبي چندشآور منتشر کند. شوربختانه بازهم در اینجا مُد است که تصمیم میگیرد چهکسي را خوشقیافه/تیپ، یا زشت /بدترکیب بشناساند. مُدي که از تهوعانگیزترین سلیقهها دستور میگیرد و دستوراتي که از وقیحترین مراکزِ پولسازی صادر میشوند. اما قسمتِ بدترِ ماجرا اینجاست که حیاتِ بهاصطلاح هنریِ اینتیپ خوانندهها در رسانهها تداوم مییابد. اکثرِ رسانهها برای جلبِ توجه و جذبِ مخاطبینِ بیشتر دستبهدامانِ همین خوانندههای پوشالی میشوند که در نادانی و بیسوادی کمر به نابودیِ قوای عقلانی و عاطفیِ نسلِ جوان بستهاند. وقتی پایِ هر از-ننه-قهر-کرده-اي-که-خواننده-شده به تلویزیون و رادیو باز میشود، دیگر نمیتوان از مردم انتظار داشت که قابلیتِ تشخیصِ موسیقیِ خوب از بد را داشته باشند و هنرمندانِ حقیقی نیز مجالي برای غلبه بر انزوا نخواهند یافت. از نسلي که «محکم نبند درُ» یا «تکون بده» را در کانونِ تمرکز و توجهِ خود قرار داده، نمیتوان انتظار داشت که برای آیندهاي بهتر بیاندیشد.
پینوشت:
*آدورنو، تئودور. ۱۳۹۷. فتیشیسم در موسیقی و واپسروی در شنیدن، ترجمهی سارا اباذری، تهران: ماهی.
** همان