فیستا کتابی دیگر از نویسنده ی نام آشنای آمریکایی است. فیستا یک جشن در پامپلونا ی اسپانیا است. این جشن هفت روز و شب ادامه دارد. این جشن از قرن ۱۸ میلادی تا کنون ادامه دارد. در این جشن نر گاو ها را وارد میدان می کنند و به گاو بازی می پردازند.
البته نام دیگر این رمان«خورشید همچنان می دمد» است. ولی در بیشتر کشور ها به نام فیستا شناخته می شود. ابتدای کتاب ما شاهد دیالوگ های بیهوده ای هستیم. و شخصیت همان کار های عادی خود را انجام می دهد. همین باعث می شود تا ابتدای رمان خسته کننده باشد.
این کتاب درمورد زندگی بی هدف است. ارنست همینگوی به خوبی نشان می دهد اگر امید هایمان و هدف هایمان را از ما بگیرند. مانند شخصیت های اصلی و محور داستان نمی دانیم چیکار کنیم.
شخصیت برت در این داستان نماینده ی مردم بی بند و بار و بی قیدی است. و رابرت کوهن نماینده ی مردم سر سخت است. و مایک و جیک و بیل نشان دهنده ی سکون و روزمرگی است. گرچه طی داستان بیشتر به درون سکون کشیده می شوند.
البته این کتاب نشان می دهد شخصیت ها برای این که از مشکلات و گذشته فرار کنند، به الکل اعتیاد بسیاری پیدا کرده اند. و در طول داستان شاهد مست کردن و نوشیدن شخصیت ها هستیم.
این کتاب از فضا سازی خوبی برخوردار است. و مناظر توی داستان به خوبی توصیف شده اند. ولی شاید عبور از جاده برای شما جذابیتی را در پی نخواهد داشت.
شاید تنها جای جذابیت کتاب برای شما انتهای کتاب باشد. که در جشن، گاو بازی هایی اتفاق می افتد. و صحنه ی و اتفاق های مسابقات در انتهای کتاب برای شما جذاب بود.
این کتاب از زاویه ی دید سوم شخص و از نظر جیک نقل می شود. اگر چه بیشتر جملات سوم شخص هستند. ولی راوی داستان نقش اندکی در آن دارد.
علیرضا دور اندیش ترجمه روانی را برای این کتاب ارائه کرده است. همین ترجمه موجب شده است تا متن روان و گیرا به نظر بیاید. و هچنین با ایجاد پاورقی های گوناگون در سراسر کتاب سعی کرده است تا مفهوم را به مخاطب برساند. مانند پاورقی صفحه ۱۸۹ کتاب.
فیستا ابتدا از نشریه پَن در لندن و با همین نام منتشر شد ولی بعد ها به خورشید همچنان می دمد تغییر یافت. ولی در بیشتر کشور ها نظیر اسپانیا و آمریکا و... به همین نام آن را می نشاسند. جالب از بدانید ترجمه این کتاب از نخسه ی اولیه آن با همان نام اولیه به ترجمه در آمده است.