سلام به معنای شروع تسلیمانه دوستیه و عادت کردم همه جا در شروع نوشته هام سلام بنویسم ولی همینجا میزارم کنار این عادتو چون نوشتن دوست همیشگی منه و شروعش از خیلی وقت پیشه:)
این نوشته رو دارم تو راه بره سر مینویسم امشب مهمان یکی از دوستان همسرم هستیم .قبل از عزیمت به اینجا به خونه ی مادرش برای گرفتن کمی وسایل رفتیم
آشنایی متفاوتی بود هزاران آدم متفاوت رو از رسانه ها فقط دیده بودم اما این واقعی و نزدیک بود .
هرچقدر که از روزای زندگیم میگذره میفهمم زندگی منو به سمت خودش تغییر میده مثل درختی که یهویی از یه جا شاخش متمایل به زاویه ی دیگر میشه حالا زندگی منم همینه و منم اون درخت....
همیشه با خودم فکر می کردم روزگار نسبت به من بخیله که امکان یه جشن عروسی خوب رو ازم میگیره اما الان میتونم بگم زندگی یه ورق میده و یه ورق میگیره و بازیشو خوب بلده
زمانی در دوران کودکی و نوجوانی همیشه به مهاجرت فکر میکردم و در جستجوی کشف دنیای جدید بودم اما تغییرات زندگی منو به چیزی تبدیل کرده که الان همون رویای دوران کودکی و نوجوانی برام ترس و اضطرابه بیشتر تا کشف دنیای جدید
مفهوم انتزاعی_عاطفی که این روزا باهاش درگیرم دلتنگیه و وقتی بهش فکر میکنم ناخودآگاه بغضم میگیره و اشکام جاری میشه
من کارشناسی رشته ی نقشه برداری رو در شهری دیگر از شهر خودم خوندم ۴ سال دور از شهرم زندگی کردم و بازگشت های کوتاه داشتم تجربه ی خوبی از دلتنگی و غلبه بهش دارم ولی الان اون به من غلبه کرده
همسرم میگه مطالعه و شناخت کشور مقصد کمک زیادی در کمتر کردن چالش های مهاجرت میکنه اما من نمیدونم چالش دلتنگی و اضطراب و ترس قبلشو چکار کنم
تا اینجا مقدمه و تخلیه فکر بود حالا میپردازم به منطقه ی بی طرفی که هیچ جای دنیا نیست.
خوب و بد همیشه هست ،خیر و شر همیشه هست ، دوست و دشمن همیشه هست مفاهیم متضاد در ساختار اجتماعی و فکری آدما مکمل اجباری هم اند و بدون هم معنا ندارند .
در سریال وایکینگ ها فلوکی کشتی ساز و جنگجو در بعد از کشف وغارت سرزمین های جدید و متنوع از کشت و کشتار و دشمنی ها خسته شده بود اما یه سرزمین جدید رو هم کشف کرده بود پس سعی کرد آدمای خودشو جمع کنه و برن سرزمین جدید
به خیال خودش زندگی در سرزمین بکر در صلح و آرامش خواهد بود اما زهی خیال باطل که دشمنی ها ودوستی ها شکل گرفتند و مجددا کشت و کشتار ....
بله منطقه ی بی طرفی نیست نگرد گشتم نیست!