ویرگول
ورودثبت نام
دختر خنده های دروغین 🫀
دختر خنده های دروغین 🫀من می نویسم تا از غم هایم بکاهم
دختر خنده های دروغین 🫀
دختر خنده های دروغین 🫀
خواندن ۱ دقیقه·۲۳ روز پیش

از چشم هایم بخوان

🕯 داستانک –روایتِ آرام

من «آرامم»، پانزده سالمه.

می‌گن اسمم قشنگه، می‌گن به دلم می‌شینه.

ولی نمی‌دونن “آرام” فقط یه اسمه...

من سال‌هاست درونم هیچ آرامی ندارم.

همیشه لبخند می‌زنم. نه از شادی... از عادت.

از ترسِ سؤال‌های تکراری مثل «چته؟» یا «خوبی؟»

چون یاد گرفتم اگه بگی "نه، خوب نیستم"،

همه فقط یه لحظه ساکت می‌شن، بعد می‌رن سر حرف خودشون.

هیچ‌کس واقعاً گوش نمی‌ده.

یه روز، زنگ تفریح، کنار پنجره نشسته بودم.

صدای خنده‌ی بچه‌ها توی حیاط پخش شده بود.

دلم خواست منم بخندم...

ولی انگار گلوی من برای خنده ساخته نشده.

یه بغض لعنتی مثل سنگ، تهِ گلوم نشسته بود.

دفترم رو باز کردم. همون دفتر خاکی که جلدش ترک خورده،

همونی که توش با خودم حرف می‌زنم.

با خودکار آبی نوشتم:

«آرام یعنی ساکت، نه بی‌درد.

کاش یه‌نفر فقط از چشم‌هام بفهمه چقدر خستم...»

اشک افتاد روی کلمه‌ی “خستم”

و لکه‌ی کوچکی ساخت شبیهِ قلب.

خندیدم... همون خنده‌ی همیشگی، مصنوعی و خسته.

ولی تهِ دلم گفتم:

"شاید یه روز، کسی این دفتر رو پیدا کنه…

و بفهمه من هیچ‌وقت واقعاً آرام نبودم."

#دختر_لبخندهای_دروغین 🖤

داستانکغمگیناحساسی
۱
۰
دختر خنده های دروغین 🫀
دختر خنده های دروغین 🫀
من می نویسم تا از غم هایم بکاهم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید