هر روز جوری رفتار میکنم که به خودم ثابت کنم، «درست فکر میکنی!»، دنیا اونجوری که به نظر اکثریت میرسه نیست.
برای همین است که صبحها در مترو، به جای زل زدن به صفحهی موبایل، به صورتها نگاه میکنم. نه برای فضولی، بلکه برای دیدن نقابها و ترکهای روی آن. میبینم مردی که با لباس گرانقیمت ادعای موفقیت میکند، ناخنهایش را از استرس میجود. میبینم زنی که با آرایش غلیظ سعی در پنهان کردن غمی دارد، در یک لحظهی کوتاه که فکر میکند کسی نگاهش نمیکند، تمام اندوه عالم در چشمهایش جمع میشود. میبینم زوج جوانی را که در ظاهر عاشقانه در گوش هم پچپچ میکنند، اما دستهایشان که در هم قفل شده، از فرط فشار سفید شده است.
اینها لحظههایی هستند که به من پاداش میدهند. پاداش درست فکر کردن. اکثریت، نمایشنامه را میبیند؛ نمایشنامهی موفقیت، خوشبختی و عشق بیپایان. اما من به پشت صحنه نگاه میکنم، جایی که بازیگرها نفسنفس میزنند، دیالوگهایشان را فراموش میکنند و از گریمهای ماسیده شدهشان کلافهاند.
البته این نوع نگاه هزینه هم دارد. هزینهاش تنهایی است. وقتی همه به یک شوخی بیمزه میخندند و تو دلیل واقعی خندهشان را میدانی – که از سر ترس یا تاییدطلبی است – دیگر نمیتوانی با آنها بخندی. وقتی همه از یک فیلم سطحی به وجد میآیند و تو فقط رشتههای نخنمای کلیشهها را میبینی که داستان را به هم وصل کرده، دیگر نمیتوانی در هیجانشان شریک شوی. تو از جمع جدا میشوی، نه به این خاطر که خودت را برتر میدانی، بلکه چون دیگر زبان مشترکی با آنها نداری.
آنها به «واقعیت» توافق کردهاند. واقعیتی که در آن خرید کردن، تفریح است؛ شهرت، ارزش است و سکوت، نشانهی ضعف. و من هر روز با کارهای کوچکم این توافق را نقض میکنم. در کافه، به جای سفارش دادن سریع، با آن کارگر خستهای که پشت پیشخوان است یک کلمهی اضافه حرف میزنم و خستگی واقعیاش را از پشت لبخند مشتریمدارانهاش بیرون میکشم. در خیابان، مسیری را انتخاب میکنم که از کوچههای خلوت و فراموششده بگذرد، نه از ویترینهای پر زرق و برق.
پس هر روز به این بازی ادامه میدهم. بازیِ پیدا کردن حقیقت در میان انبوهی از واقعیتهای ساختگی. و هر شب، قبل از خواب، مثل یک دانشمند که فرضیهاش تایید شده، به خودم میگویم: «دیدی؟ حق با تو بود. دنیا یک راز بزرگ و غمگین است که بیشتر آدمها جسارت کشف کردنش را ندارند.»
موخره:
به سی و هشت روش سامورایی تلاش مذبوحانه من قدیم فیس بوک و نوشتههای پراکنده، من جدید و جمنای است برای شروع دوباره خلق مجموعهای تقریبا داستانی از ۳۸ متن در ژانرهای مختلف.
پ.ن: روشها به مرور آپدیت میشوند.