اسپارنزا نمونه یک دختر عزیزدردانه است که هر چیزی بخواهد، برایش فراهم میکنند. پدرش ملاک است و مادرش خانهدار. مادربزرگ که در داستان به او ابولیتا میگویند هم با آنها زندگی میکند. سه هفته دیگر بعد از تمام شدن فصل چینش انگورها، تولد ۱۳ سالگی اسپرانزاست. در اوایل کتاب کمی از میزان لوسی و دردانه بودن اسپرانزا آزردهخاطر میشوی و با خودت میگویی این همه عزیز دل بابا بودن هم چیز خوبی نیست. اما در فصلهای بعدی، بهقدری زندگی اسپرانزا تغییر میکند که از حرفهایت پشیمان میشوی.
در پشت جلد کتاب میخوانید: «اسپرانزا خیال میکرد زندگی همیشه همینقدر فوقالعاده خواهد بود.» متأسفانه زندگی همیشه بین خوف و رجاست. نمیدانید کدام یک قرار است در سرنوشت تو بشیند. حتی اگر زور و زردار هم باشی، ممکن است روزی خوف دامنگیرت شود و به این زودیها، چنگالش را باز نکند. «ناگهان دنیایش فرو میریزد...» دیگر خبری از مرتعهای زیبا و جشن تولدهای پرشکوه بعد از فصل انگورچینی نیست. اسپرانزا و خانوادهاش راهی جزء فرار ندارند. باید از مکزیک به کالیفرنیا بروند. در آمریکا، حتی شهروند درجهدو هم بهحساب نمیآیند.
پم مونیوس رایان از همه چیز در کتاب «از سرزمینهای انگور» گفته است. از جفای حق طبقه کارگر، تبعیض نژادی بین آمریکاییها و مکزیکیها، اوضاع نامناسب اردوگاههای کارگران تا فرهنگ مردمان مکزیکی، امید، آرزو، تلاش و محکم ایستادن در برابر سختیها، پذیرفتن تغییر هرچقدر هم که سخت باشد و نترسیدن از شروع دوباره. با اینکه رده سنی این کتاب را کودکان و نوجوانان بالای ۱۲ سال در نظر گرفتهاند، حتی خواننده بزرگسال هم میتواند از خواندنش لذت ببرد و در انتها، به اسپرانزا و بزرگ شدنش افتخار کند.
رایان شما را با داستان تخیلی از یک دوره تاریخی واقعی، شگفتزده میکند. این رمان اثر محبوبی در کشور آمریکاست و تاکنون تئاتر آن را بارها در این کشور اجرا کردهاند. فیلمی با همین نام، در سال ۱۹۹۹ با اقتباس از ماجراجوییهای اسپرانزا نیز ساخته و اکران شده است. اگر میخواهید به فرزندان نوجوانتان، بهخصوص دختران، یاد بدهید که از شروع دوباره نترسند، تغییرها را بپذیرند، در مواجه با سختیها باید قوی و سازگار باشند، داستان اسپرانزا را بخوانید.
برای خرید کتاب «از سرزمینهای انگور»، از این لینک کمک بگیرید.