بعضی وقتا از خودم میپرسم من کیم؟
چرا عوض شدم؟
خیلی دلتنگم ولی دلتنگ کی؟دلتنگ چی؟
من که کسی و ندارم که دلم براش تنگ شه
کلا یجوریم،شاید همون طور که همه میگن بخاطر سن نوجوانی باشه
خیلی ساکت بودم بخاطر ساکت بودنم بین نوه ها محبوب بودم،هیچ وقت گریه نمیکردم یا مثل بچه های دیگه نمیگفتم اینو میخوام اونو میخوام ولی عجیب بودم.
ولی خواهر بزرگترم یجوری محبوبیت داره که یه پلنگ بین پسرا نداره واقعا نمیفهمم چراااااااااااا؟
با کسی کاری نداشتم کسی و اذیت نمی کردم ولی باز خواهرم با اون سن کمش که مخاطبش من بودم میگفت فروشش کنید خیلی به اونروزا فکر میکنم که چیکارش کردم که اینو میگفت چرا منو باید بفروشن؟
حتی الانم خیلی بی ادبانه بهم میگه تو اضافه ای داداشم میخوای؟
همیشه خدا تو اتاقشم تا باهاش حرف بزنم و شوخی کنیم ولی اون شوخیا بدون هیچ شکی به دعوا تبدیل میشد.
از من بدش میاد ،نفرت خاصی نسبت به من داره.
چیه همش میگن بچه های کوچک و بیشتر دوست دارند الان خواهر من به پدرم دستور میده تازه نوه اولم هست.
توقع دیگه ای ازم نداشته باشید که درباره خواهرم خوب بگم، والا.