من از سال ۸۶ که با دنیای تکنولوژی آشنا شده بودم ، رفتم سمت گنو/لینوکس و با لاگ آشنا شدم. لاگهای تهران ، اصفهان و مشهد رو میدیدم که چقدر خوب پیش میره و این فرهنگی که بین بچهها بود، خیلی واسم جذاب بود.?
همیشه تو این فکر بودم که چرا تو یزد این جور کامیونیتی نداریم ?
اون موقعها وقتی به وبسایت لاگها سر میزدم، همه دامین هایی داشتن که org بود و منم رفتم دامین yazdlug.org رو ثبت کردم به امید اینکه یه روز بتونم این کامیونیتی رو تو یزد راه بندازم.
خب اون موقع کم سن و سال بودم، دانش هم نداشتم و کسی هم نمیشناختم. یه کم سرچ کردم دیدم چند تا دورهمی تو یزد قبلا برگزار شده بود و دیگه خبری نبود. گذشت و رفتم دانشگاه. اون جا بود که توی نت با جادی و رادیوگیک آشنا شدم و سایتهای نارنجی و نردبان (یادشون سبز) هم خیلی باعث شد به این فضا علاقهمند بشم.
سال ۹۵ اولین استارتآپ خودم (Eris) رو تو پارک علم و فناوری یزد راهانداختم و اونجا با مهندس فرهنگنیا آشنا شدم. درباره لاگ و کامیونتی حرف میزدم و اینکه افراد Developer در شرکت های مستقر در پارک علم و فناوری به اینجور چیزی نیاز دارن، صحبت میکردیم. بازهم دیدم الان من نمیتونم کاری کنم.
یه روز یه نفر بهم زنگ زد که تو دامین yazdlug.org رو داری و ما لاگ رو راه انداختیم و اگه میشه دامین رو بهمون بده. منم خوشحال از اینکه بلاخره قراره توی یزد، لاگ برگزار بشه، رفتم به جلسهشون که توی دانشگاه یزد بود. متاسفانه داخل جلسه متوجه شدم که اینها میخان با یکسری بروکراسی لاگ برگزار کنند، یکی شده بود ریئس و یکی هم صاحب لاگ ??♂️.
من توی این جلسه چیزایی که از نحوه برگزاری لاگ و فرهنگ اون قبلا دیده بودم و فهمیده بودم رو با چیزایی که قرار بود اینها انجام بدند، مقایسه میکردم و متاسفانه متوجه شدم که اون چیزی نیست که من بخوام جزئی ازش باشم، پس بیخیالش شدم. اون لاگ هم دو سه تا دوره بیشتر برگزار نشد و تموم شد.
اوایل سال ۱۴۰۰ که دوباره استارتاپ خودم (شرکت نویان ایساتیس + نویان کالج) رو راه انداخته بودم، دوباره داشتم به لاگ فکر میکردم?.
یه روز تو دفتر مهندس فرهنگنیا، توی ساختمان پردیس فناوری و اطلاعات یزد بودیم و داشتیم حرف میزدیم و من دوباره دغدغه برگزاری لاگ رو مطرح کردم.
مهندس فرهنگ نیا بهم گفت : اینقدر که چند ساله میخای این کار رو انجام بدی، پس برو جلو دیگه، وقتشه!? و ما (یعنی پارک علم و فناوری) هزینه ها رو پرداخت میکنیم وهمراهتیم.
منم خوشحال، برگشتم شرکت و به بچهها گفتم بیاید لاگ یزد رو راه بندازیم?.
همه بچههای تیم موافق بودن. ولی خب از کجا باید شروع میکردیم!!!؟ هیچی از نحوه برگزاری و استارت لاگ نمیدونستیم.
❤️ بچه های لاگ، باعث برگزاری همایش شدن❤️
خب ما نمیدونستیم از کجا باید شروع کنیم و چالش اینو داشتیم که یه کاری بکنیم که ادامهدار باشه.
گفتیم چی بهتر از اینکه از بچههای لاگ شهرهای دیگه بپرسیم. گروه تلگ*رام کاربران لاگ اراک و شیراز رو داشتم و پیام دادم و با خانم غلامی از لاگ اراک آشنا شدم، گفتم میخوایم یزدلاگ رو راه بندازیم چیکار کنیم؟! واقعا ممنونیم از خانم غلامی❤️، کلی وقت گذاشت، صحبت کردیم و از کارای خودشون گفت.
خانم غلامی پیشنهاد داد که اگه همایش برگزار کنی خیلی واسه شروع لاگ یزد خوبه! گفتم ما اصلا تاحالا همایش برگزار نکردیم و واقعا کسی هم نمیشناسیم که بتونه بهمون کمک کنه! گفت نگران نباش بچههای لاگ همه پایه هستن و خودشون میان!? هی با خودم میگفتم چرا باید بیان آخه؟ کسی اصلا ما رو نمیشناسه!
گفت رامین فیاضزاده از بچههای لاگ تهران هست و خیلی تجربه داره و خیلی حمایت میکنه و باهاش تماس بگیر و مطمئن باش که کمکت میکنه!
زنگ رامین زدم چقدر صمیمی و چقدر همراه بود❤️
بهش ماجرا رو گفتم، گفت آره بابا همایش بزار بهتره! گفتم من تو کامیونیتی کسی رو نمیشناسم آخه؟!
گفت یه فراخوان میدی بچه ها میان!
گفتم کسی نمیاد آخه! گفت میخوای من دانیال بهزادی رو بیارم؟! من متعجب!
گفتم دانیال بهزادی میاد؟!
گفت آره بچهها خیلی پایه هستن! و میخوای لینکت کنم؟
گفتم اگه بشه که خیلی خوبه!?
با دانیال صحبت کردم و گفت آره من میام جادی هم میاد?
من واقعا از این فرهنگ و همراهی متعجب بودم، دمشون گرم بدون هیچ توقعی دارن کمک میکنن.
همون روز به بچههای شرکت گفتم که قرار شده همایش بزاریم!!!
بچه ها گفتن بابا ما سه نفریم، چه جوری همایش بزاریم!
گفتم که تاحالا که رفتیم جلو، بقیش هم میریم دیگه!
ما فقط باید کارای اجرایی بکنیم و هزینه های برگزاری رو دیگه پارک علم و فناوری یزد میده!?
گفتیم بریم پس، اوکیه!
اون موقع (۱۸ فروردین۱۴۰۰) من بودم و علیرضا و حامد.
از اون روز دیگه هرروز تماس میگیرفتم با رامین و دانیال که چیکار کنم؟ کی بیاد صحبت کنه؟ سخنران نداریم و این جور چیزا.
رامین گفت سخت نگیر یه فراخوان بزن بچه ها میان! یه فراخوان زدیم که حدود دو هزار نفر دیدن.
مصطفی افزونی، ایمیل زد که من میام،
خب من خوشحال که داره جور میشه!
بعد محمد مسلمی تلگرام پیام داد که میام، و بعدش هم حسین نوح پیشه پیام داد که میام.
همه چیز داشت خوب پیش میرفت.?
خب یک هفته گذشت و ما چهار نفر رو به عنوان سخنران داشتیم فقط!?و یک ماه مونده بود به روز همایش
زنگ رامین زدم که کسی دیگه درخواست نداده و سخنران کم داریم! گفت نگران نباش من تو کامیونتی میزارم و اوکی میشه! تو برو دنبال بقیه کارا.
رفتم دانشگاه آزاد و گفتم که میخوایم همایش بزاریم رئیس دانشگاه، دکتر محمد رضا دهقانی و دکتر لسان استقبال کردند و رفتیم روابط عمومی و درخواست سالن دادیم و واسه ۲۹ اردیبهشت و تایید کردن. خب سالن هم اوکی شد.
رامین و دانیال هم فراخوان رو همه جا گذاشته بودند بچه ها کم کم جمع شدن.✌️
سه هفته مونده بود به همایش و ما هیچی دیگه نداشتیم??♂️
صادق زارع که یکی از دوستای قدیمیم بود❤️ اومد پیشمون
و دید که درحال انجام کارهای مقدماتی برگزاری همایش هستیم، گفت من هستم و بهتون کمک میکنم.
دمش گرم از وقتی صادق اومد، روال همه چیز عوض شد!?
من خیلی بیپروا و صادق خیلی اهل برنامهریزی و محتاط!
علیرضا تصمیم گرفت درست وسط این داستان ها از شرکت جدا بشه و دیگه همراهمون نبود. بازم سه نفر بودیم.
به پیشنهاد صادق ، یه چک لیست و تایملاین دقیق از کارها آماده کردیم. که میزارم اینجا که اگه کسی خواست همایش بزاره، بتونه وقتش رو بهتر مدیریت کنه و تسک های لازم قبل از برگزاری همایش رو بدونه.
دو هفته قبل از همایش، هزینهها رو بردیم پارک علم و فناوری یزد،
مهندس فرهنگنیا گفت مدیران پارک عوض شدن و خود مهندس هم اومده بود پردیس علوم انسانی،
مهندس فرهنگ گفت که مدیران جدید به من گفتن این همایش دیگه مربوط به پردیس علوم انسانی نیمشه و شما کاری نکنید!??♂️?
من رفتم پیش مدیر پردیس فناوری اطلاعات و بهش پروپزال رو دادم، گفت فردا بهت خبر میدم.
من مونده بودم و ۱۱ نفر که قرار بود بیان واسه سخرانی همایش و...
رفتیم چند تا از شرکتهای یزد و فقط امن پردازان حاضر شد به عنوان اسپانسر بیاد و همین!?
گفتیم هر جوری شده برگزار میکنیم!?
دوباره رفتیم پیش مهندس فرهنگنیا، گفتیم اینجوری شده، گفت من میتونم از حمایت های شرکت خودتون پول بهتون بدم!
گفتم اوکیه و ما ادامه میدیم.✌️
من و صادق باهم شروع کردیم به تدوین یک رودمپ از صفر تا صد برای اینستاگرام،
و حامد شروع کرد به تولید محتوا برای اون ، و طبق تایملاینی که داشتیم محتوا را تولید و منتشر میکرد.
چهارشنبه هفته قبل همایش حدود ۵۰۰ نفر برای همایش ثبت نام کرده بودن?
رفتم دانشگاه آزاد که اطلاع بدم بهشون که چه همایش بزرگی داریم داخل دانشگاهشون برگزار میکنیم.
وقتی گزارش خودم رو از آمار ثبتنام دادم!
یکی از اساتید رفت توی گروه آموزشی که بگه چه اتفاق بزرگی داره میافته. بعد نیم ساعت برگشت
دیگه این اتفاق (توی روزهایی که از ۹صبح تا ۳ بامداد داشتیم کارهای همایش رو انجام میدادیم) خیلی زیاد بود واسمون !!!!!!?
گفتم اینجور چیزی رو من باید اتفاقی متوجه بشم؟!?
مگه شما خودتون از قبل نمیدونستید کنکور دارید، پس چرا سالن به ما دادید؟؟
اگه نیومده بودم، تا ۲روز قبل همایش متوجه این اتفاق نمیشدیم و اونموقع چیکار باید میکردیم؟! ?
دیدم فایده نداره اومدم بیرون.
رفتم پیش مهندس فرهنگنیا گفتم اینجوری شده و من یه هفته مونده به همایش چیکار کنم؟!
گفت فعلا برو خونه ناهارتو بخور!?
گفتم این همه آدم منتظرن، من که نمیتونم بیخیال بشم! گفت حالا فردا ببین چی میشه!
رفتم شرکت و به صادق که گفتم اینجوری شده، نزدیک بود سکته کنه. قرار شد شروع کنیم به سرچ کردن سالنهای مناسب از نظر تعداد صندلی و سیستم صوتی و... و باید خیلی زود یه سالن جدید گیر پیدا میکردیم.
۲روز هرچی سالن توی یزد بود رو رفتم، از سالن هلال احمر، تربیت معلم و ... همه پر بودن!??♂️??♂️??♂️
واقعا داشتیم نا امید میشدیم و خیلی خیلی فشار رومون بود.
یه فکری به ذهنم رسید،
با دکتر لطیف، رئیس دانشکده کامپیوتر دانشگاه یزد، تماس گرفتم و گفتم ما اینجور همایشی داریم و خیلی خوشحال میشیم اگه تو دانشگاه یزد برگزار بشه!? فقط دلهره اینو داشتم که اونجا هم بخاطر کنکور، نتونیم برگزار کنیم. قرار شد حضوری برم پیششون.
رفتم دیدن دکتر لطیف توی دانشگاه یزد و واقعا این مرد چقدر باشخصیت و دلسوز بود❤️
گفت من همراهتم و به چندتا از دانشجوها هم میگم بیان کمک❤️
خیالم راحت شد و رفتیم دنبال بقیه کارها!?
چند روز قبل همایش یه جو بدی درباره همایش در توییتر رخ داد!?
خانم ها شاکی از اینکه چرا همه سخنرانان مرد هستن!!!!
درست دو روز قبل از این رفته بودم پیش مهندس فرهنگنیا که همه سخنرانان مرد هستن و خیلی دوس دارم که خانومها هم مشارکت داشته باشن. مهندس چند نفر رو معرفی کرد، زنگ زدم و هیچکدوم نتونستن بیان! رفتم دانشگاه آزاد با چند نفر صحبت کردم و هیچکس نیومد!
و دقیقا دو روز بعد داخل توییتر اینجور موجی راه افتاد!!!! ?
خیلی ها از طریق اولین فراخوان ما به جمع سخنرانان پیوسته بودند و ما محدودیتی برای مرد یا زن بودن سخنرانان قرار نداده بودیم،
ما واقعا خیلی تلاش کردیم که سخنران خانم داشته باشیم ولی این اتفاق نیوفتاد.
و اینکه ما اصلا هیچکدوم از سخنرانان رو دعوت نکرده بودیم و همراهی خودشون بود که ما تونستیم میزبانشون باشیم.
ما وقتی به این چالش برخوردیم توی گروه تلگرام مطرح کردیم و محمد مسلمی که واقعا دمشگرم❤️ با طرز فکر جالبی که داشت، بهمون پیشنهاد داد پوستر رو عوض کنید و جای یک خانوم رو نمادین خالی بزارید. ساعت یک شب بهم پیام داد و همون موقع پوستر رو عوض کردیم و منتشرش کردیم.
بعد هم جادی که توی توییتر منتشر کرد خانم الهام حصارکی (الی باگی) و خانم ثنایی مقدم اومدن و یه نفس راحت کشیدیم.
همچنین ممنون از هانیه عزیز که حاضر شد از آلمان مجازی ارائه بده اما در زمان حوادث آبادان بودیم و اوضاع اینترنت اصلا خوب نبود و نتونستیم داشته باشیمش.❤️
سه شنبه رفتیم دانشگاه یزد که زیر ساخت رو تست کنیم!?
چه اتفاقی افتاده باشه خوبه؟
ویدیو پروژکتور خراب بود!!!???
زنگ این ور اون ور زدیم و به این نتیجه رسیدیم که باید ویدیو وال بگیریم، دیگه با کلی پیگیری چهارشنبه شب ویدیو وال نصب شد.
ناهار رو به قیمت ۶۵ هزار تومن، باتوجه به قیمتی که از رستوران گرفته بودیم فروختیم
و چون اینجا ایرانه تو یک هفته قیمت شد ۸۰ تومن??
مجبور شدیم مابالتفاوت رو خودمون بدیم!.
سه شنبه پیش مهندس فرهنگنیا بودیم و واسه افتتاحیه دنبال سخنران میگشتیم،
مهندس پیشنهاد دادن که دکتر اختیاری رو که نماینده مجلس و عضو هیئت قانونگذاری دانش بنیان و یکی از موسسین پارک علم و فناوری یزد!?رو دعوت کنیم.
گفتم میان؟!
مهندس گفت تماس که میتونیم بگیریم! تماس گرفتیم و خوشبختانه قبول کردن که بیان!?
مریم شهبازی که روزهای آخر اومده بود واسه کمک به ما، پیشنهاد داد که زنگ بزنیم به شرکتکننده ها و آمار افرادی که قراره حتما بیان رو بدست بیاریم!
ما سه نفر بودیم و همایش حداقل ۱۰ نفر نیروی اجرایی نیاز داشت، بچه های دانشگاه یزد و آزاد، اومدن کمک.
از تک تک شما دوستان تشکر میکنیم❤️
یک هفته قبل از همایش، دنبال یک مجری حرفه ای و بنام بودیم ولی هزینه مجریگری بسیار بالایی میخواستند همه.
قرار شد که یک فرد متخصص در حوزه گنو/لینوکس پیدا کنیم که به موضوعات همایش مسلط باشه.
چند روزی گذشت و نتونستیم کسی رو پیدا کنیم?
ساعت ۲ بامداد پنجشنبه (روز همایش) صادق یکی از شرکتکننده ها رو که هم فنبیان خوبی داشت و هم مسلط به موضوع همایش بود رو پیدا کرد و توی دایرکت بهش پیام داد،
محمد عابدینی عزیز داشت از تهران به یزد میومد که توی همایش بعنوان شرکتکننده حضور داشته باشه و توی مسیر به دایرکت ما جواب داد و قبول زحمت کرد که بعنوان مجری همایش، در کنارمون باشه.
از ساعت ۶ صبح، صادق با همکاری بچه های اجرایی مشغول ایجاد لاین ورود برای افرادی که ثبتنام کرده بودند شدند و سعی کردند سیستمی ایجاد کنند که افراد هنگام ورود معطل نشن و ضمن اینکه ثبتنامشون رو چک میکردند، پکیج هدیه و کارت ورود رو هم به شرکتکنندگان میدادند،
از اونطرف ، من رفته بودم برای استقبال از بچههای سخنران که باهم بیایم به سالن همایش،
نکته جالب اینکه که خودم هم جزء سخنرانان بودم، و زمانی که رفته بودم دنبال بچهها، یهو صادق باهام تماس گرفت و بهم گفت تو رو از لیست سخنرانان حذف کردم? بخاطر اینکه زمانبندی کلی همایش بهم نریزه،
صادق، مسئولیت مدیریت صحنه رو به عهده گرفت و مواظب بود که تایم سخنرانی ها و آنتراکها و... با زمانبندی کلی همایش که باهم برنامهریزیش کرده بودیم بهم نریزه ، از محتوایی که داخل ویدئو وال پخش میشد تا هماهنگی با مجری و کل اتفاقاتی که داشت روی صحنه پیش میرفت رو صادق مدیریتش میکرد.
لیست هزینه های همایش:
ما برای همایش تونستیم از حمایت مالی ۳ مجموعه، استفاده کنیم :
وقتی فهمیدم که باید کل هزینه همایش رو خودمون بدیم، نشستیم با بچههای تیم و لیست شرکتهایی که مناسب بودن رو آماده کردیم. رفتیم پیش مهندس فرهنگنیا و با توجه به رابطهای که داشت با مدیراشون تماس گرفتیم. خب زمان کمی مونده بود برای رویداد و بین تمام شرکتهایی که تماس گرفتیم امن پردازان کویر بود که استقبال کرد و اوکی شد.
سه روز مانده به همایش، از منابع انسانی اسنپ اکسپرس تماس گرفتن و اعلام آمادگی کردن واسه اسپانسری و واقعا هم چه مجموعهی منظم و با فرهنگ سازمانی عالی، با این که زمان کم بود حمایت کردن.
یک هفته مونده بود به همایش و هزینهها داشت همینجور بالا میرفت من قبلا توی مجموعه ای بودم که مدیر با پرستیژ و با معرفتی داشت. رفتم پیش مهندس میرحسینی عزیز و داستان رو تعریف کردم، گفتم مهندس تا اینجا اومدیم و باید ادامه بدیم و گفت من کمک میکنم❤️. دمش گرم نه پرسید چیه؟! نه گفت ما چی میخوایم؟! و بدون هیچ چشمداشتی حمایت کرد.
اگه میخواید همایشی برگزار کنید حتما پلنتون آماده باشه و یک ماه قبلش برنامه ریزی کنید.
و با هرمجموعهای اوکی شد درخواستها رو شفاف مکتوب کنید.
و چند خط هم مهندس فرهنگنیا قبول زحمت کردن و برای ما نوشتند :
من ، صادق و حامد علاوه بر ۲هفتهی قبل از همایش که از ساعت ۸صبح تا ۲بامداد هر روز درگیر کارها و برنامه ریزی و هماهنگیها و... بودیم، روز همایش هم تقریبا ۱۶ ساعت بشدت پر استرس و پرفعالیتی رو تجربه کردیم،
و خوشحالیم که تونستیم کل برنامه رو تقریبا با کیفیتی که دوست داشتیم جلو ببریم.
هیچ ارگان دولتی ، هیچگونه حمایت مالی یا معنوی از این مراسم، که اولین همایش لاگ یزد بود و رویدادی بزرگ برای اکوسیستم فنی استان یزد بود، انجام نداد.
امیدواریم در آینده شاهد همکاری بیشتر اُرگانهای مربوطه، مخصوصا پارک علم و فناوری یزد باشیم.
همچنین تشکر ویژه از آقای دکتر لطیف و مهندس فرهنگنیا که راهنما و حامی ما بودند و از هیچ کمکی برای برگزاری هرچه بهتر، دریغ نکردند.
پایان.
۱۲/تیر/۱۴۰۱