مترجم / مصحح : محمدرضا عطایی
کتاب امیرالمؤمنین (ع) اسوه وحدت بخش چهارم فصل سی و سوم; آیا آنچه باید بشود، شد؟
علی (ع) دروازه شهر علم پیامبر (ص) است
پیامبر (ص) امت خود را از وجود مردی آگاه ساخت که داناترین فرد به علم پیامبر (ص) بود، و به امت اعلام کرد که هر گاه بخواهند به علم پیامبر خدا (ص) دسترسی پیدا کنند، باید از دست این شخص آگاه بگیرند. پس فرمود (این روایت را ابن عباس نقل کرده است) : «من شهر علمم و علی (ع) دروازه آن شهر است. پس هر کس علم[591]می خواهد باید از آن در وارد شود.»
و یا گفت: «بدانید هر کس آهنگ آن شهر را دارد پس باید از آن در وارد شود» و جابر بن عبد الله انصاری نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «منم شهر علم و علی (ع) دروازه آن شهر است، پس هر کس قصد علم دارد باید از آن در بیاید.» (1)و ما می بینیم که پیامبر (ص) در این بیان خود به مسلمانان دو چیز را اعلام فرموده است: نخست این که آن دانایی که امت نیازمند به اوست، وجود دارد، و علی بن ابی طالب (ع) همان داناست.دوم آن که اگر امت بخواهند با علمی که نزد پیامبر خدا (ص) ، شهر علم، وجود داشت آشنا شوند، راهی که آنان را به آن شهر برساند موجود است. و آن علی (ع) در آن شهر است. و طبیعی است که بر مسلمانان لازم است تا آهنگ رسیدن به آن شهر کنند. و درخواست دانش و راهنمایی از علی (ع) از واجبات ایشان بلکه مهمترین واجب است. برای این که علم، مقدم بر عمل است. و برای این که عمل مسلمانان، باید موافق با تعالیم پیامبر (ص) باشد. و از طرفی مطابق بودن عمل با تعالیم نبوی متوقف بر شناخت آنهاست. و احادیثی که دلالت دارند بر این که علی (ع) دروازه شهر علم است، تنها احادیثی نیستند که دلالت بر برتری علی (ع) در علم و دانش خود بر دیگر اصحاب دارند. بلکه جز آن، احادیث بسیاری وجود دارد که بعضی از آنها را در پیش نقل کردیم و تمامی آنها دلیل بر این مطلبند. و تنها حدیث ام سلمه همسر پیامبر (ص) از میان آن همه احادیث تو را کافی است، او گفت از پیامبر (ص) شنیدم، می فرمود: «علی (ع) با قرآن و قرآن با علی (ع) است. هرگز از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر به سوی من باز گردند» (2). و حاکم به سند خود از حسن و او از انس بن مالک نقل کرده است که پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: «پس از من تو برای امتم در هر موردی که اختلاف داشتند، بیانگری.» و او اضافه می کند که این حدیث، با همان قید و شرط بخاری و[592]مسلم، حدیثی صحیح است(3).
و ترمذی نیز در صحیح خود حدیثی را از علی (ع) نقل کرده است که در آن آمده است، پیامبر خدا (ص) فرمود: «خدا علی را مورد لطف خود قرار دهد. بار خدایا حق را هر جا که هست بر محور او بگردان» (4)و ابو نعیم به سند خود از ابن مسعود نقل کرده است که او گفت: «براستی که قرآن بر روی هفت حرف نازل شد، و در میان آنها حرفی نیست مگر این که ظاهری دارد و باطنی. هم علم ظاهر و هم علم باطن در نزد علی بن ابی طالب است» (5).
و امام احمد روایت کرده است که پیامبر (ص) به دخترش زهرا (ع) فرمود: «و آیا نمی خواهی که همسرت نخستین مسلمان از امتم و داناترین و شکیباترین ایشان باشد؟» (6)و حاکم به سند خود از قیس بن ابو حازم نقل کرده است که او از سعد بن ابی وقاص شنید به مردی از اهل شام که به علی دشنام می داد، گفت: «ای فلان!به چه علت علی را دشنام می دهی؟آیا او نخستین مردی نبود که اسلام آورد؟و آیا او اولین کسی نبود که با پیامبر خدا (ص) نماز گزارد؟آیا داناترین مردم نبود؟... سپس سعد گفت: بار خدایا این شخص ولیی از اولیای تو را دشنام داد. تا این گروه پراکنده نشده اند قدرت خود را بر آنها بنمایان. پس آن مرد شامی از پشت مرکبش روی سنگها افتاد و مغزش شکافت و مرد» (7). طبیعی است که کسی امکان دارد بگوید این احادیث، تنها دلالت بر این دارند که علی (ع) رهبر در امور شریعت و آشنای به کتاب خدا و سنتهای پیامبر (ص) است.
و لیکن دلیل بر رهبری سیاسی و حکومتی او نمی شوند در نتیجه به خلافت او دلالت ندارد.اما بی اساس بودن این اعتراض موقعی آشکار می شود که ثابت کنیم هدف [593] پیامبر (ص) از این گفتار، تنها هدایت امت و آشنا ساختن ایشان با راهی است که او ضامن استواری و پیروی آن از معانی اصلی قرآن و حقایق سنتهای نبوی است. پس امت هرگز نمی تواند از آن راه حرکت کند در صورتی که سرپرستی امور مسلمانان به دست غیر آن امامی باشد که پیامبر (ص) او را امین بر علم و شریعت خود دانسته و او را در هدایت مسلمانان قرار داده است.براستی که پیمودن مسلمانان این راه را متوقف بر توجه مثبت ایشان تنها به سمت آن کسی است که پیامبر (ص) امین شمرده است نه دیگران. و آنچه در تاریخ روی داد، گواه بر آن است. آنچه از علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) روایت کرده اند در مقایسه با آنچه از دیگر صحابه، یعنی کسانی که از نظر دانش و آگاهی قابل مقایسه با او نبودند، نقل کرده اند، بسیار بسیار اندک است!و ما به تفصیل در آن مورد به هنگام سخن از احادیث ثقلین صحبت خواهیم کرد علاوه بر آن که بیانات دیگری وجود دارد که بیشتر بر منظور ما دلالت دارند از آن جمله رویدادهای پیش از هجرت و رویدادهای پس از هجرت است که بیشتر آنها در پیرامون تبلیغ توده ها و متوجه به اجتماعاتی از مردم بوده است.
1 - حاکم آن را در ج 3 ص 127 مستدرک خود نقل کرده است و ابن جریر آن را روایت کرده و صحیح شمرده است (کنز العمال ج 15 ص 13 حدیث شماره 378 - 379) و این حدیث میان مسلمانان مشهور است.2 - المستدرک حاکم ج 3 ص 124.3 - المستدرک حاکم ج 3 ص 122.4 - ج 5 ص 297.5 - حلیة الاولیاء ج 1 ص 65 (فیروز آبادی نیز در فضائل الخمسة نقل کرده است) .6 - المسند ج 5 ص 26.7 - المستدرک ج 3 ص 499.
موفق باشید
به امید خدا