نویسنده : محمّد علی سلطانی
جزیره العرب، سرزمین بی آب و علف و خشکی بود که تا چشم کار می کرد، شن های سوزان و ماسه های بادی را فرارویت می دیدی. اگر در این صحرای تفتیده، تک درختی در دور دست ها شتر سواری را به سوی خود می کشید, درختی بود خشن و پرتیغ که با تلاش, خودش را با محیط، هم آهنگ کرده بود.
در این سرزمین سوزان, انسان هایی زندگی می کردند به خشونت و سخت جانی همان تک درختان بیابان, به دور از تمدّن و فرهنگ و نا آشنا با دانش و هنر؛ مردمی که از دانش, تنها شمشیرسازی را یاد داشتند و از هنر, شعری در تفاخرات پوچ و بی معنا برای پدران و اجدادشان و یا در وصف شتران سرخ مو و شمشیرهای برنده شان!
در این سرزمین شگفت که همه همّ و غم بزرگان آن به شعر, شمشیر و شیر شتر معطوف بود, ناگهان فریاد مردی طنین افکن شد که در نخستین فریادش, دعوت به «خواندن» می کرد. پیامبری که معجزه اش نه شکافتن دریا و یا تبدیل چوب دستی به اژدها و نه شفا دادن مریض و بینا ساختن نابینا؛ که «خواندن» و «نوشتن» و «شنیدن» و «فهمیدن» بود. سخن از قلم بود و نوشتن, خواندن و اندیشیدن و گفتگو! سخن از اصلی ترین و ضروری ترین ابزار تمدن!
محمّد(ص) که از کوه برمی گشت, بار سنگین بنیان گذاری تمدنی بزرگ را بر شانه های خود حس می کرد و در پژواک بانگ فرشته ای که به او می گفت: «بخوان ...!», رسالت گرفتن شمشیر از دست انسان بی سواد و جاهل جزیره العرب و سپردن قلم و کتاب به او را به روشنی می شنید. مردمی که از حکمت و کتاب بی بهره بودند، اکنون به وسیله او باید آموزش می دیدند. «خداوند بر مؤمنانْ منّت نهاد [که] پیامبری از [جنس] خودشان در میان آنان برانگیخت تا ایات خود را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد, قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».1
آری، رسالت و وظیفه او پیرایش و آموزش حکمت و کتاب بود و این همان چیزی است که قرآن در ایات بسیاری, صراحتاً بر آن تأکید می کند: «همان طور که در میان شما, فرستاده ای از خودتان روانه کردیم, [که] ایات ما را بر شما می خواند, و شما را پاک می گرداند و به شما کتاب و حکمت می آموزد و آنچه را نمی دانستید، به شما یاد می دهد».2
و چنین بود که وقتی در جنگ بدر، شمشیر را از دست قریشیان گرفت, به آنان آموخت که راه درستِ زندگی، در خواندن و فهمیدن است و دستور داد هر اسیر باسوادی که به ده تن از مسلمانان، خواندن و نوشتن یاد بدهد, آزاد است!
محمّد(ص) پیامبر آگاهی و دانش بود و از ناآگاهی و جهل, نفرت داشت و به شدت با آن در ستیز بود. او از آن همه بی توجّهی و بی اندیشگی جماعت اطراف خود در حیرت بود, از این که چرا مردم، در شب های کویری جزیره العرب، به آسمان پرستاره نمی نگریستند و در آن نمی اندیشیدند، از این که چرا از کنار کوه های سر به فلک کشیده حجاز، به راحتی می گذشتند و یا در گستره صحرا، بی اندیشه سفر می کردند و حتّی درباره شتری که از شیر آن می نوشیدند و بر پشت آن می نشستند و چون گرمای طاقت سوز کویر آزارشان می داد، در سایه آن آرامش می گرفتند, نمی اندیشیدند. 3
محمّد(ص) در شگفت بود! این همه نشانه و دلیل راه و این جمع کور و بی سواد، همواره در بی راهه! درد بی فکری مردم, محمّد (ص) را رنج می داد و او همه گرفتاری آنان را در نادانی شان می دید و کمر همّت بسته بود تا آتش در خرمن نادانی و بی سوادی و بی اندیشگی بزند. و اینک او همان برگزیده ای بود که باید امّت ابراهیم را بپیراید و به آنان کتاب و حکمت آموزش دهد. 4
آری آنان به اینها نمی نگریستند و بر آن نبودند که چیزی بدانند؛ زیرا دانستنی، هنوز در فرهنگ زندگی شان راهی نگشوده بود و همین، محمّد(ص) را رنج می داد. او می خواست مردم بیندیشند و بفهمند و راه به سوی درستی بیابند و خداوند که این همه دغدغه و دلمشغولی محمّد(ص) را درباره ناآگاهی مردم می دید, به او یادآوری می کرد که بیش از این، خویش را در رنج نیفکند. 5
برای دستیابی به مبانی پیامبر اکرم(ص) در آموزش و تعلیم جامعه و نیز شیوه های آموزشی ایشان, بهترین دلیل و راهنما می تواند «قرآن کریم» باشد؛ چرا که قرآن (به اعتراف و تأکید دوست و دشمن), استوارترین و دست نخورده ترین سند از زندگی و فعالیت ها, پیام ها و آموزه های پیامبر اکرم(ص) است. در ایه ای که پیش تر نقل کردیم (بقره / 151)، خداوند تأکید می کند, پیامبری را فرستاده ایم که ایات ما را بر شما می خواند, شما را پاک می کند و به شما کتاب و حکمت می آموزد و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد. این، روند کار پیامبر(ص) در جامعه آن روز بود: آمیزه ای از پرورش, آموزش و آگاهی بخشی.
هیچ کدام از این سه حوزه (پرورش, آموزش و آگاهی بخشی)، به تنهایی نتیجه بخش نیست و پرورش بدون آموزش و آگاهی بخشی، به هیچ وجه ممکن نخواهد بود و اگر هم مقدور باشد, موجودی خواهد بود که هر لحظه، در خطر سقوط و آلودگی ناآگاهانه است. آن که خوب و بد را نمی شناسد, نادانسته، به پندار خوبی در کام بدی می غلطد و آن که آموزش می بیند، ولی پرورش نمی یابد و آگاهی ندارد, به تعبیر قرآن، گرچه کتاب خوان هم باشد, باز بی سواد است. 6
پیامبر خاتم(ص) را بی تردید باید پیامبر علم, دانش و آگاهی شمرد و کتاب او را که معجزه جاودانه اش است, کتاب فهم, شعور و بینایی دانست و رمز خاتمیت او را باید در همین نکته دید که دانایی, خردورزی و دانشوری, شاه کلید رسالت او و شاه بیت کتاب مقدّس اوست. دلیل روشن این مدّعا، این که ایات کتاب او همواره با این تعبیرها پایان می یابد که: چرا خردورزی نمی کنید؟, بدان امید که خردورزی کنید, چرا نمی فهمید؟, چرا نمی دانید؟, بدان امید که بیندیشید, بدان امید که بفهمید, بدان امید که بدانید! و تعبیرهایی از این دست، که بر محور فهم, شعور, عقل و دانایی دور می زند. 7
راستی، پیامبری را که در کتاب مقدّس خود چنین بر خردورزی تأکید می کند و به پیروان خود، سفارش آموزش و تعلیم مداوم می دهد و غفلت و ناآگاهی را بر ایشان بر نمی تابد، می توان جز پیامبر دانایی و علم و آگاهی نام نهاد؟ وقتی پیامبری، جامعه بشری را از دنیای قصه و افسانه بیرون می کشد و آن را به عرصه اندیشیدن، فهمیدن و برنامه ریزی کردن وارد می کند به طوری که تا قرن ها دانش و حکمت مسلمانان, یکّه تاز میدان های علم اندوزی و خرد پروری در سراسر دنیا می شود. در واقع، کار سترگ پیامبری را انجام داده است؛ زیرا کار پیامبری، کنار زدن خار و خاشاک جهل و خرافه، از سیمای خرد و اندیشه است.
آری، او پیامبر فهم, دانش و اندیشیدن بود و سخن او با خردمندان بود و امید و آرزویش این بود که همه خردمند گردند و بیندیشند و دانا و آگاه شوند.
پیامبری که در آغاز رسالت خود از قلم, نوشتن, خواندن و آموختن سخن می گوید و در پایان زندگی اش، باز، قلم و کاغذی می خواهد تا چیزی بنگارد که امّتش پس از او به گمراهی نیفتد،8 جز آن است که او را باید پیامبر قلم, کتاب و آموزش نام نهاد؟
محمّد(ص) درگذشت؛ نگران از این که فرجام امّتش چه خواهد گشت و مسرور از این که جرقّه تمدنی را زده است که قرن ها قافله سالار تمدّن های بشری خواهد بود؛ شادمان از آن که قلم و کتاب را در بین ملّتی به میراث نهاده که جز شمشیر و شعر و شتر, چیزی در قاموس زندگی شان نبود و اکنون با مأنوس کردن این ملّت با قلم و کتاب, بنیان کاخی از دانش و علم را نهاده است که هنوز هم بشر، بر خوانِ گسترده آن نشسته و جان و خرد خود را از آن بهره مند می سازد.
آری، او پیام آور دانش و آگاهی بود, او رسول فهم و خرد بود, او معلّم انسانیت بود ودر یک کلام: او محمّد(ص) بود, اصل و ریشه خرد.
1. سوره آل عمران، ایه 164.
2. سوره بقره، ایه 151.
3. «ایا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟ و به کوه ها که چگونه برپا داشته شده؟ و به زمین که چگونه گسترده شده است؟» (سوره الغاشیه، ایه 17).
4. سوره بقره، ایه 129.
5. «تذکر بده که تو تنها تذکر دهنده ای, بر آنان تسلّطی نداری» (سوره غاشیه، ایه 21).
6. «مَثَل خری است که کتاب هایی را بر پشت می کشد...». (سوره جمعه، ایه 5).
7. در این زمینه، ر.ک: سوره ص، ایه 29؛ سوره حدید، ایه 17؛ سوره نور، ایه 61.
8. ر.ک: بحارالأنوار، ج 22، ص 468.
موفق باشید
به امید خدا