ستارهای که در شب می درخشد
زمان همچون طلوع و غروب خورشید
می گذرد می گذرد
ای دل غافل بیدار شو عمرت تباه شد
تباه شد
تو خفته ای عمر می گذرد
آنچه می گذرد باز نمی آید می گذرد
عمر چه با شتاب می گذرد
می گذرد
گذر عمر همین یک لحظه است
من در خیال بی خیالی بوم
عمر کوتاهم گذشت
سرگرم دنیا شدم نمی دانستم این طور می شود
زندگی می گذرد گاه با شادی گاهی با درد
می رسد روزی که فردا نباشیم
و این پایان عمر من است
زمان می گذرد
آن را در گذر عمر هدر ندهید
دمی بود باد رفت
انگار خواب بودم
عمر کوتاهم گذشت گوهر جوانی ام گذشت
یک جمله دارم. یک جمله
توشه ای جمع آوری کن
روزی بگیرد دست تو