او کودک نبود؛ دختری ۹ساله بود و در ابتدای دورهی نوجوانی! کتابی که نامش قصههای شاهنامه بود را برای من میخواند. من هم لذّت میبردم از اینهمه علاقهای که به این داستانها و افسانهها دارد. ناگهان پرسیدم به نظرت دیوها واقعاً وجود دارند؟ او با اطمینان پاسخ داد بله!
منتظر پاسخ دیگری بودم. سعی کردم تعجبم را مخفی کنم. پرسیدم کسی تابهحال آنها را دیده است؟ کمی نگاهم کرد و بعد گفت: فکر نمیکنم کسی آنها را دیده باشد. گفتم: پس از کجا مطمئنی وجود دارند؟ گفت: در تلویزیون دیدهام.
دنیای بچهها لبریز از خیال و رؤیاست. هرجا میخواهیم از خلّاقیت و تخیّل صحبت کنیم، معمولاً بچهها را مثال میزنیم. اما چرا آنها تااینحد در دنیای تخیّل هستند؟
یکی از مهمترین عواملی که باعث تفاوت انسانها میشود نوع شناخت آنها از دنیا و تجربههایی است که به دست آوردهاند. کودکان در ابتدای مسیر ناشناختهی زندگی، لحظهبهلحظه درحال بررسی و شناسایی دنیای اطرافشان هستند. آنها هر چیزی را که میبینند باور میکنند. برایشان فرقی نمیکند کجا و چطور میبینند؛ کتاب باشد یا تلویزیون؛ عکس باشد یا فیلمی در اینترنت. از نظر آنها، این اطلاعات جدید کاملکنندهی دنیای ناشناختهی آنهاست. برای آنها همهچیز واقعی است؛ چون تجربهی آنها در همین حد است.
“کمک کنید تا کودک در حد سنوسال خودش با روش ساخت برنامههای کارتونی آشنا شود.”
حالا به نظر شما، فرزندتان چقدر از اطلاعاتش را از طریق مشاهدهی دنیای واقعی به دست میآورد؟ چقدر از تلویزیون و فیلمها و انیمیشنها؟
دنیای انیمیشن و فیلم پر از شخصیتهای خیالی مانند دیوها، پریها و موجودات عجیبوغریب است. اتفاقاً همین نکته است که انیمیشنهای خیالی را برای کودکان و نوجوانان جذّاب میکند. چون همراستا و همگام با مرحلهی رشد آنهاست. همان مرحلهی کشف حقیقتِ جهان از طریق تکمیلکردن پازلهای اطلاعات. انیمیشنها با موجودات خیالیشان دست کودک را میگیرند و به دنیایی میبرند که متعلّق به خود آنهاست.
جذّابیت اکثر رسانهها از همین نقطه شروع میشود. میتوان با آن هر چیزی را آفرید. هر شخصیتی با هر شکل و رفتاری که در تصوّر ما باشد میتواند در قالب یک داستان خیالانگیز ما را سرگرم کند. شخصیتهایی که گاهی دوستداشتنی هستند و گاهی نفرتانگیز. اما نکتهی مهم آن است که آنها میتوانند اصلاً در زندگی واقعی ما حضور بیرونی نداشته باشند؛ مانند دیوها، غولها، پریها و… .
احتمالاً شما هم شخصیتهای داستانی زیادی را به خاطر میآورید که در کارتونها دیدهاید، اما واقعاً وجود ندارند. از آن غول سبز «شرک» گرفته تا انیمیشنی مانند کارخانهی هیولاها یا هتل ترانسیلوانیا که مملو از شخصیتهایی است که بچهها گاهی خودشان را در نقش آنها تصوّر میکنند و حتی ادای آنها را درمیآورند. چیزی که گاهی والدین را نگران میکند.
تحقیقات نشان میدهد که اثری که انیمیشنها و تلویزیون روی نگرشها و رفتارهای کودکان دارد بیشتر به درک آنها از میزان واقعیبودن تصاویر بستگی دارد. قدرت تمایز کودکان و نوجوانان بین خیال و واقعیت میتواند نگرانی والدین را تا حد زیادی کاهش دهد. اما این موضوع تا حد زیادی به سن کودک ارتباط دارد.
از نظر عددی، تقریباً تا هشتسالگی طول خواهد کشید که کودک با تکمیلکردن تجربیاتش، میان خیال و واقعیت، شناخت کافی پیدا کند. اما اگر قبل از این سن راهنماییهای لازم را به او ندهید میتواند به یک منبع ترس و احتمالاً کابوسهای شبانه برای او تبدیل شود.
بیشتر کودکانِ بین ۳ تا ۸سال از تاریکی، موجودات غیرعادی، شخصیتهای زشتصورت، هیولاها و جادوگرها و تقریباً چیزهایی که ظاهری عجیب و متفاوت داشته باشند یا ناگهانی حرکت کنند میترسند. این ترس باعث میشود در آنها حس تنفّر شکل بگیرد و ازآنطرف، مشتاقانه بخواهند شخصیت خوب داستان که مثلاً پری، فرشته یا ملکهی روشنایی است پیروز شود.
همین حس تنفّر و اشتیاق است که صنعت رسانه از آن برای میخکوبکردن کودکان جلوی تلویزیون استفاده میکند. البته نوجوانان ۹ تا ۱۲سال کمتر با مشاهدهی موجودات غیرعادی میترسند. آسیبدیدن، صدمهی جسمی و مرگ بستگان درتقابل دیوها و فرشتهها گاهی میتواند آنها را متأثّر و غمگین کند یا حس ترس از جدایی از والدین و نزدیکان را در آنها به وجود بیاورد.
«نترس! اینها که واقعی نیست!» اینها جملاتی است که زیاد از والدین میشنویم. وقتی از آنها در جلسات مشاوره یا کلاسهای آموزشی میپرسم که چطور به ترس و تخیّل فرزندانشان واکنش میدهند، معمولاً پاسخشان چنین چیزی است. اما متأسفانه این جملات کمکی به بهترشدن اوضاع نمیکند.
وقتی به فرزندتان میگویید تو نباید بترسی! فقط از او دور خواهید شد. چون واقعاً کودک شما ترسیده یا آن شخصیت را باور کرده است. اگر احساس او را انکار کنید، فکر میکند حتماً مشکلی دارد که درست متوجه نمیشود و اعتمادبهنفسش افت خواهد کرد. بنابراین دست از انکار احساسات و شخصیتهای فیلم بهصورت مستقیم بردارید.