بهترین راه برای این روزها که به طور اجبار در خانه هستیم و حوصله مان سر می رود، بازی های خانوادگی است. برای این کار لازم است چند بازی خوب جمعی انتخاب کرده و بقیه را هم سرگرم کنید. اگر کسانی که با شما بازی میکنند مانند شما ذوق داشته باشند، هیجان و شادی ناشی از این بازیها چند برابر میشود. برای همین ما برایتان فهرستی از بازیهای جذاب و جمعی تهیه کردهایم.
در این مقاله سعی شده است بازی های گروهی معرفی شود که تمام سنین بتوانند در آن شرکت کنند، با ما همراه شوید.
۱: بازی های مخصوص کودکان ۱ ساله و پیش دبستانی:
بازی هایی که به برقراری رابطه و تقویت ارتباط والدین-کودک و افزایش توجه، تمیز شنیداری کمک می کنند:
اَتل مَتل توتوله شعر و بازی است به زبان فارسی و کودکانه. این بازی موزیکال را کودکان ایرانی در هنگام کودکی میخوانند و بازی می کردند.
بازی به این صورت است که کودکان کنار هم مینشینند و پاهای خود را دراز میکنند. بعد یکی شعر میخواند و به ترتیب به پاهای بچهها اشاره میکند. شعر هرجا تمام شد، در آن لحظه دست خواننده شعر به هر پا رسید، آن کودک باید آن پا را جمع کند. این کار را آنقدر ادامه میدهند تا پای همه جمع شود.
متن شعر
اَتل َمتل توتوله
گاو حسن چه جوره؟
نه شیر داره نه پستون
گاوشو بردن هندستون
یک زن گرجی بستون
اسمشو بذار عم قزی
دور کلاش قرمزی
هاچینو واچین
یه پا تو ور چین
تاپ تاپ خمیر نام یکی از بازیهای بومی است که بر خلاف امروز در گذشته رونق زیادی داشته و در تمام گروههای سنی انجام میشده است.
در بازی تاپ تاپ خمیر یک نفر که او را اوستا مینامند چشمان یکی از بچهها را که به حالت سجده روی زمین افتاده است را با پارچه میبندد، سپس دست یکی از بچهها را بالا میبرد و در حالی که آرام آرام به پشت کمر او می زند، این شعر را می خواند: «تاپ تاپ خمیر شیشه، پُر پنیر، دست کی بالا؟»
در این موقع بازیکن باید حدس بزند اسم شخصی که دستش بالا برده شده است، چیست، اگر درست بگوید برنده است و یک امتیاز میگیرد و شخصی که دستش بالا برده شده بود، باید جای او را بگوید اما اگر اشتباه بگوید، یک امتیاز منفی می گیرد و باید خودش بازی را تکرار کند.
این بازی هم چنان ادامه دارد تا زمانی که بازیکن درست حدس بزند و در پایان، امتیاز شماری میکنند و امتیاز هرکس بیشتر بود، برنده است.
در برخی مناطق بخش پایانی بازی جور دیگری انجام میگیرد. اگر شخص اشتباه حدس بزند باید تنبیه شود و اوستا نوع تنبیه را از خود او میپرسد: سوزن یا قیچی؟ اگر انتخاب فرد سوزن باشد اوستا با یک انگشت مانند سوزن پشت شخص ضربه میزند و اگر انتخاب او قیچی باشد اوستا پشت او را نیشگون میگیرد.
یک بزرگتر که نقش اوستا را به عهده میگیرد، بچهها را دور خود جمع میکند. بعد انگشت نشانه خود را روی زمین میگذارد . بچهها هم مثل او انگشت نشانه خود را روی زمین میگذارند.آن وقت اوستا همزمان با بلند کردن انگشت خود میگوید «کلاغ پر». بچهها هم انگشتان خود را بلند میکنند و با هم میگویند «کلاغ پر».
بازی همینطور ادامه پیدا میکند و هر بار اوستا نام پرندهای را میبرد. اما بعضی وقتها هم برای اینکه حواس و دقت بچهها را امتحان کند، شیء یا حیوانی را که پرنده نیست ، نام میبرد، مثلاً میگوید «میز پر». اگر بچهها حواسشان جمع باشد با هم میگویند «میز که پر ندارد»، ولی آن عده از بچهها که متوجه نشدند و دست خود را بلند کردند، بازنده میشوند و از بازی بیرون میروند. اوستا بازی را با بقیه ادامه میدهد تا یک نفر برنده شود.
قایمموشک، قایمباشک، یا چشمگیرک، یک بازی است که در آن چند تن پنهان میشوند تا کسی پیدایشان کند. این بازی بیشتر در یک میدان باز انجام میشود و میتواند هر اندازه بازیکن داشته باشد.
در آغاز، یکی از بازیکنها، با قرعهکشی، گرگ میشود. سپس او چشمهایش را میبندد و تا یک شماره (مانند صد یا پنجاه) میشمارد، که به این کار میگویند «چشم گذاشتن». در این میان، بازیکنهای دیگر خود را پنهان میکنند تا گرگ نتواند آنها را ببیند. پس از پایان شمارش، گرگ به دنبال دیگر بازیکنها میرود تا آنها را پیدا کند.
گرگ، اگر بازیکنی را بیابد، باید نام و پنهانگاه او را بلند بگوید تا آن بازیکن از پنهانگاهش بیرون بیاید. اگر نام و پنهانگاه درستی گفته شده باشد، گرگ باید خود را، پیش از بازیکن نامبرده، به جایگاه چشمگذاری برساند و بلند بگوید «سُکسُک» تا آن بازیکن را ببازاند. بازیکن نامبرده میتواند، زودتر از گرگ، خود را به جایگاه چشمگذاری برساند و با گفتن «سُکسُک، همه آزاد»، از باختن خود و بازیکنهای نامبرده و بازاندهٔ پیش از خود جلوگیری کند. اگر نام یا پنهانگاه نامبرده، نادرست باشد، بازیکن نامبرده نباید از پنهانگاهش بیرون بیاید و میتواند دنبالهٔ بازی را انجام دهد.
سرانجامِ بازی میتواند به دو گونه باشد. یک آن که گرگ بتواند همه را بیابد؛ که سپس نخستین بازیکنِ باخته، یا نخستین کسی که «آزاد» نشدهاست، گرگِ دورِ دیگرِ بازی میشود. دیگر آن که آخرین بازیکنِ پیدانشده بتواند با رسیدن به جایگاه چشمگذاری (پیش از گرگ) و گفتنِ «سُکسُک، همه آزاد»، همه را آزاد کند؛ که سپس گرگِ همان دور، گرگِ دورِ دیگر نیز میشود.
نام این بازی در ادبیات انگلیسی Hide-and-seek میباشد.
یادآوری: شخصی که چشمش را بسته است به جای شمارش از یک تا بیست می تواند از این شعر زیر نیز استفاده کند:
«ده، بیست، سی، چهل، پنجاه، شصت، هفتاد، هشتاد، نود، صد، حالا که رسید به صدتا، ما می گوییم سیصدتا، هاجر خانم حاضر باش من آمدم به کنکاش، دستمال آبی بردار، پر از گلابی آبدار.»
بازی هایی که به سرعت عمل، برقراری رابطه، تقویت ماهیچه ای مچ و انگشتان و ایجاد نشاط، افزایش تمرکز و توجه کمک می کنند:
يکی از بازيکنان دستهاى خود را جلو مىبرد، طورىکه کف آنها رو به بالا باشد. ديگرى کف دستهاى خود را روى کف دستهاى بازيکن اول قرار مىدهد. حال بازيکنى که دستش پایین است، بايد با سرعت و مهارت دستهاى خود را بيرون کشيده و روى دستديگرى بزند؛ بازيکن دوم هم بايد بهموقع دستهاى خود را کنار بکشد که مورد ضرب قرارنگيرند؛ در غير اينصورت، سوخته و جاى دستها عوض مىشود بازيکنان به هنگام بازى عبارت ‘نون بيار کباب ببر’ را مرتباً تکرارمىکنند.
افراد به دو گروه مساوی تقسیم میشوند. دو سرگروه شرایط بازی را از قبیل حد نصاب امتیاز و تعداد امتیازات، امتیاز درست حدس زدن و گرفتن گل را، مطرح میکنند. (به طور مثال درست حدس زدن و گرفتن گل ۲ امتیاز و حد نصاب برندهشدن هم ۲۱ باشد.)
برای شروع یکی از سرگروهها دکمه یا ساچمهای کوچک که در بازی (گل) نامیده میشود را برداشته و به سرگروه دیگر پیشنهاد میکند که گل را در مقابل چند امتیاز میخواهی (یعنی گل را میفروشد).
در نهایت یکی از گروهها،گل را بر میدارد و گروه دیگر امتیاز را انتخاب میکند (در اینجا برای پرهیز از اشتباه در درک شیوه بازی، گروهی را که گل انتخاب کرده گروه «یک» و گروهی که امتیاز را انتخاب کرده گروه «دو» مینامیم).
سرگروه صاحب گل«گروه ۱»، گل را به طور پنهانی به یکی از دستها میسپارد، سپس همه مشت گره کردهٔ خود را در مقابل دید گروه مقابل قرار میدهند. نفرات «گروه۲» با کنجکاوی و دقت و هوشیاری از حرکت دست سرگروه و نفرات، نگاهها و حالت چهرهها حدس میزنند و به سرگروه میگویند، سرگروه بنا بر حدس خود و یاران، دستهای مشکوک را یکی یکی با گفتن واژه (پوچ یا خالی) کنار میگذارد ومشتهای بسته باز میشود به این ترتیب به گل نزدیکتر میشوند، چنانچه «گروه۲» درست حدس زده و گل را پیدا کنند به همراه کسب امتیاز صاحب گل شده و در دور بعدی، آنها گل را مخفی خواهندکرد و چنانچه نتوانند، باز تیم مقابل «گروه۱» با کسب امتیاز گل را پیش خود نگهداشته و میان دستها پخش خواهند کرد.
نکتهها:
بازی هایی که به تقویت مهارت های حرکتی پایه (راه رفتن، نشستن، دیدن …)، تقویت سرعت عمل، تقویت مهارت های گفتاری در قالب شعر و آواز، تقویت مهارت های اجتماعی و حضور در گروه و تقویت توجه و تمرکز و تمایز شنیداری کمک می کنند:
بازی آسیاب بچرخ یکی از بازیهای محلی و قدیمی است. این بازی با تعداد زیادی از کودکان در فضای باز یا بسته قابل اجرا میباشد.
برای انجام این بازی به وسیلهی خاصی احتیاج نیست. هرچه تعداد بازیکنان بیشتر باشد، بازی هیجان انگیز تر خواهد شد. بازیکنان دستان هم را گرفته و به صورت دایره میایستند.
سرگروه بازی را شروع میکند و خطاب به بازیکنان میگوید: آسیاب بچرخ با گفتن این سخن بازیکنان شروع به چرخیدن دایرهوار میکنند و پاسخ میدهند: میچرخم.
سرگروه میخواند و کودکان پاسخ میدهند:
آسیاب بچرخ میچرخم
تندتر بچرخ میچرخم
آسیاب بشین میشینم
با گفتن این سخن بازیکنان به صورت چمباتمه مینشینند.
آسیاب پاشو پا نمیشم
جون بابا جون پا نمیشم
جون مامان جون پا نمیشم
جون خاله جون پا نمیشم
جون دایی جون پا نمیشم
جون چمدون یا پا نمیشم
جون خودتون یا پا نمیشم
جون خدا جون پا نمیشم
بازیکنان پس از گفتن این سخن برخاسته و میایستند سپس سرگروه از بچهها میخواهد کارهایی را بکنند یا شعرهای را بخوانند مثل آسیاب بخواب و بچهها هم طوری وانمود میکنند که به خواب رفتهاند. آسیاب بخند و بچهها همگی میخنند. آسیاب صندلی شود آسیاب سماور شود، آسیاب کتاب بخوان.
ابتدا دو نفر که تقریباً از لحاظ نیروی جسمانی و قد و وزن یکسان و قدری بزرگتر از بقیه باشند انتخاب میشوند. یکی به عنوان سرگروه و دیگری عمو زنجیرباف. این دو بازیکن به دو سر رشته و زنجیری که سایر بازیکنان با قلاب کردن دستهای یکدیگر درست کردهاند پیوسته و دایرهوار کمانی را تشکیل میدهند. ابتدا سرگروه، عمو زنجیرباف را مورد خطاب قرار داده و سؤال و جوابهایی را به صورت شعر رد و بدل میکنند. البته در اینجا بقیه بچه ها سرگروه را همراهی میکنند.
سرگروه:عموزنجیرباف…!
گروه : بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بعله…!
پشت کوه انداختی…؟ بعله…!
بابا اومده…! چی چی آورده…؟
نخود و کشمش…! بخور و بیا…!
با صدای چی…؟! با صدای گربه…! میو، میو، میو…
تا عمو زنجیرباف نام حیوانی را بر زبان آورد، سرگروه همراه با سایر بازیکنان، صدای حیوان مورد نظر را درآورده و به راه میافتند و از زیر دستهای به هم داده عمو زنجیرباف و نفر دوم میگذرند، به جز همان نفر دوم که به صورت کت بسته، پشت به بچهها قرار میگیرد. سرگروه دوباره شعر را شروع میکند و عمو زنجیرباف با نام حیوانی آن را تمام میکند و آنها از زیر دست به هم داده نفری که کت بسته پشت به بچهها ایستاده و نفر سوم عبور میکنند. در نتیجه نفر سوم نیز دستهایش پیچ خورده و پشت به بچهها قرار میگیرد. خلاصه این بازی را تا جایی انجام میدهند که همه بچهها غیر از سرگروه و عمو زنجیرباف، کت بسته و بهم زنجیر شوند! در اینجا سرگروه و عمو زنجیرباف گفتگو میکنند:
عموزنجیرباف…! بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بافته شد…!
محکمه یا که شُله…؟ بکش و ببین!
حال سرگروه از یک طرف و عمو زنجیرباف از طرف دیگر، با کشیدن بچهها سعی میکنند که زنجیر را پاره کنند اما بچهها با محکم گرفتن دستهای یکدیگر مقاومت میکنند… تا اینکه بالاخره زنجیر از یک جایی پاره میشود. دو بازیکن که دستهایشان از یکدیگر باز شده جریمه میشوند و بایستی هر کاری که از سوی سایر بازیکنان به آنها محول میشود، انجام دهند. مثلا یک دور حیاط مدرسه را بدوند.
نقشها:استاد، گربه، موش
بازیکنها بهیکی از روشهای یارگیری از میان خود یک نفر را به عنوان استاد و یک نفر را در نقش گربه و دیگری را در نقش موش انتخاب میکنند.
استاد بازیکنها را به ۴ گروه ۳ نفری تقسیم میکند هر گروه دستهای خود را به هم میدهند و به سمت بالا میگیرند و یک مثلث تشکیل میدهند در وسط هر مثلث یک موش میایستد.
گربه هم کمی دورتر میایستد.
برای شروع بازی استاد، دستهایش را به هم میکوبد و میگوید:” موش بدو، گربه میآید!”
با هر بار حرف استاد موشهای وسط مثلثها باید جاهای خود را با یکدیگر عوض کنند البته با دقت و سرعت زیاد که گربه فرصت پیدا نکند جای یکی از آنها را بگیرد.
اگر گربه بتواند جای یکی از موشها را بگیرد آن موش باید گربه بشود و بازی به همین شکل ادامه پیدا میکند.
در این بازی تعداد نفرات مهم نیست چون هر چه نفرات بیشتر باشد نشاط و شادابی آن بیشتر می شود. بازی به این صورت هست که تعداد بچه ها به صورت دایره و گرد رو به داخل می نشینند و یک نفر ایستاده در حالی که یک سنگ در دست دارد به دور آنها می چرخد و می خواند انگشترم انگشتر و بچه های که روی زمین نشسته اند جواب می دهند انگشتر کی هستی؟ و این سوال جوابها به این صورت ادامه پیدا می کند: انگشتر یک دختر ، اسمش چی اون دختر؟ ، اسم نداره او دختر ، پس چی داره اون دختر؟ ، فامیل داره او دختر ، فامیلش چی اون دختر؟ سپس او نفری که ایستاده است سنگ را در دست یکی از دختر های که نشسته اند قرار میدهد و از دست آن نفر فرار می کند، دختری که سنگ در دستش گذاشته شده است باید دختر که سنگ را در دستش گذاشته است، بگیرد، اگر موفق به گرفتن او شد دختر گرفته شده سوخته است و از دور بازی کنار می رود ولی اگر دختر فرار کرد و در جای قبلی دختر دیگر نشست در بازی باقی خواهد ماند و این کار ادامه پیدا می کند.