*آیا ما با قوانین حاکم برجامعه موافقیم یا برای تغییر این قوانین منسوخ و قدیمی تلاش میکنیم؟*
داستان در میدان روستایی کوچک اتفاق میافتد مردم در انتظار اتفاقی هستند که بنظر برای آن هیجان زده هم هستند اما تا انتهای داستان و ضربه ی نهایی آن مشخص نمیشود که این اتفاق یک حادثه ی تلخ و غیر منتظره است،البته شخصیت های داستان هم کمکی به این موضوع نمی کنند به جز پسر جوانی که از قرار معلوم پدرش را قبلا در این مراسم از دست داده است، نویسنده به خوبی خواننده را برای رسیدن به انتهای داستان جذب وغافلگیر میکند.نویسنده در داستان توجه خاصی به زنان دارد، زنانی که در جامعه ای کوچک وسنتی اجازه ای برای ایفای نقش های مهم (در اینجا شرکت در قرعه کشی) ندارند مگر اینکه همسر یا فرزندی نداشته باشند. آنجا که خانم هاچین سن دیر به مراسم میرسد و به همسرش میگوید اگر ظرفا رو نشسته توی دستشویی ول میکردم می اومدم هزار تا حرف بهم نمیزدی؟ جو؟ به خوبی به این نکته اشاره می کند که زن در نازل ترین جایگاه قرار دارد. صندوق سیاه و رنگ پریده استعاره ای از افکار پوسیده و قدیمی اهالی روستاست که به آن باور دارند و با همه ی تغییراتی که در مراسم بوجود آمده صندوق همچنان به قوت خود باقیست و مردم برای تغییر آن تلاشی نمی کنند. جایی از داستان صحبت از روستاییست که میخواهد قرعه کشی را ور بیاندازد اما پیرمرد داستان این کار را احمقانه میداند، این روستا استعاره ای از جوامع مدرن امروزی بوده که در نهایت این افکار را کنار می زنند.
برای من برخورد مردم قبل و بعد از مراسم عجیب بود تمام مهربانی ها و شوخی ها با خانم هاچین سن و همسرش با افتادن قرعه به نام او عوض شد، در نهایت خود او که برای این مراسم هیجان زده بود آن را غیر منصفانه خواند.
پی رنگ : خانم هاچین سن سنگسار شد چون قرعه به نام او افتاد.