میگن وقتی میخواین چیزی بنویسین,اول مقدمه نویسی کنید...ولی بزارین من از همون اول قسمتِ "نتیجه گیری" رو براتون بگم...
آره!زندگیه بقیه به ما ربطی نداره,زندگی ما به بقیه ربطی نداره!!!
اطرافمون پر شده از آدمهای "فضول"!به طوری که این آدما اونقدر که تو کارای ما دخالت میکنن,من تو کارای خودم اینقدر دخالت نکردم!این آدما اونقدر تو کارای ما دخالت میکنن,که وقتی برای دخالت کردن تو زندگی خودشونو ندارن!!!احتمالا منتظرن یکی مثل خودشون بیاد و تو زندگی اونا دخالت کنه!
دلم میخواد بگم:اخه عزیزِ من!خدا اون سر رو بهت داده تا رو گردنت باشه,نه تو زندگی مردم!!!
ولی خودمم میدونم که نمیتونم اینو بگم چون...
1_اونا میتونن در مورد تو هر چیزی بگن,ولی اگه تو چیزی بگی میشی یه آدم بی ادب و بی احترام!(یجورایی قانونه فک کنم...قانون برتری فضول ها!!!)
2_من هیچوقت فردی نبودم که بتونه نظراتشو و افکارشو به راحتی بگه!من کسیم که حتی تو یه "سلام و احوال پرسی ساده" جوگیر میشه!اینطوریم دیگه!ولی سعی میکنم درستش کنم...
ولی آیا جوری که من سعی میکنم رفتارامو درست کنم,اونا هم سعی میکنن رفتاراشونو درست کنن؟آیا میدونن که کاری که میکنن اشتباهه؟
نه!البته که نمیدونن!حتی به جای اینکه اشتباهشونو قبول کنن,میان مارو مقصر میدونن و جوری رفتار میکنن که انگار دخالت کردن تو زندگی من حقشونه و یه چیز کاملا عادیه و مردم باید هم تو زندگی همدیگه دخالت کنن!!!
خداییش فازشونو نفهمیدم و نمیفهمم و نخواهم فهمیددددد!
+چرا موهاتو ایجوری کردی؟چرا از فلان کس پول قرض گرفتی؟چرا اینجوری لباس پوشیدی؟چرا اینجوری حرف میزنی؟چرا ساعت نمیدونم چند تو نمیدونم کجا نمیدونم چیکار رو میکردی؟
+عه!بی ادب!یعنی چی که به تو چه؟یعنی فکر میکنی که لباسایی که میپوشی عادین؟!
_آخه عزیزِ دلم!!!عادی بودن و نبودنش به تو ربطی داره؟!تو چرا تو کارایی که به تو ربطی نداره دخالت میکنی؟آخه میتونی کاری جز حرف زدن انجام بدی؟؟؟
+.......
و این مکالمه ای هست که هیچگاه صورت نگرفت چون باعث میشد ما آخرِ قضیه فردی باشیم که اشتباه کرده!!!
ولی بیاین از این به بعد اینطوری نباشیم!(یه جورایی تغییر رو از خودمون شروع کنیم!ما قضاوت/دخالت نکنیم,و جلوی قضاوت ها و دخالت ها رو بگیریم!)
با من تکرار کنید....!
قبل از قضاوت کردن,مطمئن شو که خودت بی نقصی!(: