فرزندان شما، فرزندان شما نیستند.
آن ها پسران و دختران اشتیاق زندگی اند.
آن ها از کوچه ی وجود شما گذر میکنند,اما از شما نیستند!
و اگر چه آن ها با شما هستند، متعلق به شما نیستند.
شما می توانید عشق خود را به ایشان بدهید، ولی افکارتان را نه.
زیرا آن ها افکار خودشان را دارند.
شما می توانید تن ایشان را در پناه خود سکنی دهید، ولی روح شان را نه.
زیرا روح ایشان در "خانه فردا" ساکن است، خانه ای که شما نمی توانید آن را ببینید.
خانه ای که شما حتی در رویاهایتان قادر به دیدن آن نیستید.
شما می توانید تلاش کنید که مثل آن ها شوید، ولی هیچ گاه سعی نکنید آن ها را مثل خودتان سازید!!!
زیرا زندگی نه به عقب باز می گردد و نه در دیروز درنگ می کند.
شما کمانی هستید که فرزندانتان تیرهای زنده آن هستند و به جلو پرتاب می شوند.
کماندار نشانه را در مسیر نامتناهی می بیند و شما را چنان با قدرت خویش خم می کند که تیر به دورترین حد ممکن پرواز کند.
اجازه دهید خم شدن تان در دست های کماندار سرشار از شادی باشد.
زیرا به همان اندازه ای که او تیری که به پرواز در آمده است را دوست دارد. کمانی که ثابت است را هم دوست می دارد...