تا حالا شده خواب خونتونو ببینید؟ تو هر سنی که باشید وقتی خونه شروع می کنه تو رویاتون بال و پر گرفتن اولین تصویری که در ذهنتان ساخته می شود خانه کودکیتان است.لااقل من اینجوریم.! همیشه برمی گردم به خانه کودکی با همان کوچه پس کوچه هایش . سوپر سر کوچه اش و پارکی که دو تا بلوک اونورتر بود. انگار زمان متوقف می شه و من رو می بره به اون روزها. انگار توی رویام انتظار دارم کودکی ام زنده شود. ولی خبری از اون آدما نیست. از شور و شوق بچگی.! انگار توی زمان گم شدم! نمی دونم کجام. تنها چیزی که می شناسم محلمون توی اهوازه. من سالهاست توی تهران زندگی می کنم و توی رویاهام از کوچه پس کوچه ها و حتی راه آهن اهواز یه هو سر از کوچه ای از تهران در میارم و جالب اینجاست که در رویاهام تهران برای من ناشناس است و در عالم بیداری از هر شهری بهتر می شناسمش. مسیرها رو نمی شناسم. خانه ام کجاست؟؟؟ گاهی خانه ام شبیه خانه مادر بزرگم است .گاهی خانه کودکیم ولی هرگز خانه ام شبیه خانه ای نیست که در آن زندگی می کنم. نمی دانم به کدام سمت بروم. کوچه ها را نمی شناسم. گاهی گذرم به بازار می افتد. بازار خوابهای من شبیه میدان امام اصفهان است . اصفهان شهری که 10 سال در آنجا زندگی کردم. راسته پشت راسته و مغازه از هر صنفی و انواع صداها. می خواهم خرید کنم ولی پولی در کیفم نیست. به جایی مثل مسجد می روم ولی کفشهایم را گم می کنم و کیفم را هم. در ادامه خواب به دنبال کیف و کفش گم شده ام می گردم. سالهاست این خوابها با تصاویر مختلف و محتوای یکسان تکرار می شود. من کجای زندگی ام گم شده ام؟! خانه من کجاست؟؟ چرا تمام دلبستگی هایم به خاطرات کودکی ام برمی گردد؟ خیلی دلم می خواست معنی اینها را می فهمیدم. خیلی دلم می خواست یک بار هم که شده در خوابم شهر محل زندگیم ترکیبی از تمامی شهر هایی که در آن زندگی کردم نبود و می دانستم خانه ام کجاست. کاش یکبار درخواب پول کافی برای خرید داشتم و کیف و کفشم را گم نمی کردم. دوست دارم نظر شما رو درباره داستان من و رویاهام و ربطشون به هم بدونم. شاید سرنخی شد و از گم شدن رها شدم.
#گالری_کلبه
#باسلام
#باشگاه_نویسندگان_باسلام