پیچیدگی دنیای مدرن باعث میشود ندانیم چه موضوعاتی ارزش توجه کردن دارند، کدامها بیجا در نظر ما بزرگ شدهاند و کدام ها سزاوار توجه بیشترند. بدتر اینکه جهتگیریهای سیاسی رسانهها و همچنین گیر کردن ما درون حباب شبکههای اجتماعی باعث شده که نتوانیم به صحت اطلاعاتی که دریافت میکنیم اعتماد کنیم.
در میانه این وضعیتِ عدم قطعیت، تایلر کوئن، اقتصاددان دانشگاه جورج میسون، با کتابش دلبستگیهای لجوجانه استدلال میکند که یک هدف است که باید بیش از همه مورد توجه قرار گیرد: حداکثرسازی رشد اقتصادی پایدار. البته هیچ ایرادی ندارد اگر شما تمایل دارید به سایر معضلات اجتماعی توجه کنید، اما تا آنجا که به رفاه نوع بشر مربوط میشود هیچ راه بهتری وجود ندارد.
ثروت بهترین چیزی است که بشر تاکنون بوجود آورده است. اگر از اینکه دچار گرسنگی و تشنگی نمیشوید خوشحالید، یا اینکه مجبور نیستید لباسهای تان را با دست بشوئید، و از داشتن سیستم تهویه مطبوع و وقت آزاد برای مطالعه این مقاله لذت میبرید، آنگاه این یعنی مدیون ثروت هستید، یا به بیان بهتر مدیون ایدهها، و انسانها و نهادهایی که آنها را تولید میکنند. البته شکوفایی انسانی فراتر از فقط ثروت است زیرا ما به مسائلی همچون عدالت، حقوق بشر، و ارضای احساسی نیز اهمیت میدهیم، اما حتی این ارزشهای ظاهرا بی ارتباط به ثروت هم عملا به آن وابستهاند. چنانکه آمار نشان میدهد تولید ناخالص ملی یا جیدیپی همبستگی مستقیمی با تمام شاخصهای شکوفایی انسانی دارد از جمله طول عمر، سلامتی، تغذیه، صلح، آزادی، حقوق بشر، رواداری، و حتی احساس خوشبختی.
حال بیایید تصور کنیم یک صفحه شطرنج داریم و 2 دلار در خانه اول آن قرار میدهیم، و 4 دلار در خانه دوم، و 8 دلار در خانه سوم. اگر این فرایند را ادامه دهیم مقدار پولی که در خانه آخر قرار میگیرد از تعداد علفهای روی کره زمین هم بیشتر خواهد بود. این قدرت رشد نمایی است. حال بیاید بجای هر خانه شطرنج یک سال را در نظر بگیریم و بجای پول از شاخص ثروت (شامل جیدیپی، وقت استراحت، محیط زیست) استفاده کنیم، خواهیم دید که ثروت هم میتواند با همان سرعت شگفت انگیز رشد کند.
البته برخلاف مثال صفحه شطرنج، رشد اقتصادی جهانی بنا به تصمیمات و سیاستهای اتخاذ شده سال به سال تغییر میکند. یک درصد رشد کمتر یا بیشتر در سال ممکن است در کوتاه مدت اهمیت چندانی نداشته باشد اما در درازمدت بدلیل رشد نمایی تاثیر عظیمی خواهد داشت. مثلا اگر آمریکا از 1870 به بعد رشد اقتصادی سالانه یک درصد کمتر میداشت آنگاه در سال 1990 وضعیت ثروتیاش مشابه مکزیک میبود. این یعنی صدها میلیون نفر که باید ساعات بیشتری کار کنند و استاندارد زندگی پایینتری داشته باشند. از طرف دیگر اما یک درصد رشد اقتصادی بالاتر میتوانست آمریکائیان را در وضعیت ثروتی بمراتب بالاتری از امروز قرار دهد.
اما نکته نهایی کوئن نگرانی عمیق در مورد آینده است، اینکه ما نباید برای جان انسانهایی که در آینده بدنیا میآیند ارزش کمتری قائل باشیم. وقتی صحبت از پول باشد ما برای آینده ارزش کمتری از امروز قائلیم. این یعنی داشتن یک دلار امروز برای من ارزشمندتر از یک دلار در سال آینده است. اما اگر با اخلاق هم مانند امور مالی برخورد کنیم و مثلا نرخ بهره 1.4% در نظر بگیریم آنگاه جان یک انسان امروز معادل جان یکهزار نفر در سال 2518 خواهد بود. نتیجه چنین سناریویی این است که انگار شما در سن 25 سالگی در اثر سرطان جان خود را از دست بدهید فقط چون کلئوپاترا (ملکه مصر در یک قرن پیش از میلاد مسیح) دوست داشت یک دسر اضافه میل کند.
اینکه به طبعیت از کوئن بپذیریم که جان یک انسان در آینده ارزشی معادل جان یک انسان امروزی دارد و اینکه ثروت بالاترین محرک سعادت انسانی بوده آنگاه به این نتیجه خواهیم رسید که مهمترین کاری که میتوانیم انجام دهیم حداکثرسازی شد پایدار است تا بیشترین تعداد نوع بشر یعنی آنهایی که هنوز بدنیا نیامدهاند ثروت بیشتری داشته باشند.
البته درحالیکه برای بسیاری صحبت از تمرکز بر رشد اقتصادی القاگر تصویری بیروح از جهنم کاپیتالیستی است که با نیروی کار مانند ماشین رفتار میشود، کوئن یک شرط مهم را در مرکز فلسفه خود قرار میدهد: حقوق بشر، که تحت هیچ شرایطی نباید قربانی هدف حداکثر سازی رشد شود. اما غیر از این یک شرط هیچ چیز دیگری نباید مانع ما شود.
البته شاید هنوز ما ایده کوئن را سرد و ناراحت کننده بیابیم، اما دلیل این موضوع ساختار روانی میمونوار ما در میانه زندگی مدرن ا ست. افکار ما در مورد خوب و بد در جنگل تکامل یافتند و عجیب نیست که دستگاه اخلاقی ما با زندگی واقعی عصر مدرن سازگار نشده است.
از طرفی بعضی نگرانند که بیشتر منافع رشد نصیب ثروتمندان میشود. از سال 1980 تاکنون، سهم درآمد ثروتمندان آمریکایی رشد عظیمی کرده است و اگر رشد اقتصادی آینده نیز نصیب آنها شود آنگاه این تمرکز بر رشد اشتباه است، بلکه باید توجهها به نابرابری و بازتوزیع ثروت کنونی جلب شود. اما کوئن این استدلال را با چند دلیل رد میکند. اول اینکه افزایش ثروت در بالای جامعه عملا به سطوح پایینتر هم میرسد، که اگر اینطور نبود فقر در کشورهای ثروتمند باید مشابه کشورهای فقیر میبود زیرا ثروت طبقه بالا هرگز به پایین راهی نمیافت. اما ما شاهدیم که مثلا تقریبا تمام افراد زیر خط فقر در آمریکا صاحب تلویزیون رنگی بوده و بیش از 80 درصد آنها از تهویه مطبوع و تلفن همراه بهره میبرند. وضعیت برای فقرای کشورهای فقیر اما بسیار متفاوت است. همچنین وقتی ثروت را با کالاها و خدماتی که مردم میخرند مقایسه کنیم و نه صرفا درآمد حاصل از شغلشان، آنگاه شاهدیم که تعداد فقرا در آمریکا از 1960 تاکنون 90 درصد کاهش یافته است.
اما این حرکت ثروت از بالا بسمت پایین پدیده جهانی هم هست. طبق آمار بانک جهانی، فقر مطلق جهانی از 36 درصد در سال 1990 به 10 درصد در 2015 کاهش یافت که یعنی خروج یک میلیارد نفر از فقر مطلق. این معجزه اقتصادی محصول کمکهای بشردوستانه خیریهها و بازتوزیع ثروت از غنی به فقیر نبوده، بلکه حاصل گسترش بازار در کشورهای درحال توسعه بود. دقیقا یکی از دلایل افزایش نابرابری درآمدی درون کشورهای توسعه یافته افزایش رقابت جهانی بوده که به کاهش نابرابری درآمدی مردم کشورهای درحال توسعه و توسعه یافته انجامید. پس آن ادعا که منافع رشد نصیب فوق ثروتمندان میشود صحیح نیست.
همچنین سیاستهای بازتوزیعی که به تصور بعضی راه حل مشکل فقر هستند در واقع آثار ناخواستهای دارند که میتوانند به نفع یک گروه فقرا ولی به ضرر گروه دیگر تمام شوند. مثلا افزایش اندازه دولت رفاه در آمریکا موجب میشود مردم این کشور تصور کنند که مهاجران از سیستم آنها سواستفاده میکنند بنابراین به سیاستهای ضد جذب مهاجر رای داده و مانع میشوند بسیاری از این مهاجران با آمدن به آمریکا بتوانند استاندارد زندگی خود را افزایش دهند. همچنین اگر یک برنامه بازتویعی و رفاهی تاثیر منفی بر رشد اقتصادی بگذارد در عمل این یعنی اولویت دادن به فقرای امروز بر فقرای فردا. زیرا رشد اقتصادی کمتر امروز به معنای ثروت بسیار کمتر در آینده، یعنی میلیاردها نفر بسیار فقیرتر خواهند بود. البته این به معنی بد بودن بازتوزیع نیست بلکه سیاستهای بازتوزیعی باید مورد حمایت قرار گیرند که به رشد کمک کنند مثل تامین مسکن و خوراک برای فقرا.
کتاب کوئن برای همه گروههای سیاسی و ایدئولوژیک چیزی دارد. محافظهکاران عاشق توجه کوئن به نظم و پایداری خواهند بود ولی از نگرانی او در مورد تغییرات اقلیمی به خشم خواهند آمد. لیبرتارینها تمرکز او بر بازار را دوست خواهند داشت ولی از دفاعش از دولت رفاه متنفر خواهند بود. چپها از موضع کوئن در مورد تغییرات اقلیمی و حقوق بشر خوشحال خواهند شد ولی از این ایده او که کاپیتالیسم بزرگترین برنامه ضد فقر جهان است دوری خواهند کرد. پذیرش ایده کتاب برای فعالین سیاسی به معنی تغییری رادیکال خواهد بود. به نظر کوئن ما باید از سیاستهای کوتاه مدت دوری کنیم زیرا نه تنها کسی اثر واقعی آنها را نمیداند بلکه همچنین تاثیر آنها بر سعادت بشری ناچیز است. اما حداکثر سازی رشد هدفی اخلاقی است که هیچ مشاجره سیاسی قادر به فرار از آن نیست.
منبع: https://bit.ly/2QRiSpb