فرض کنید در کشوری زندگی می کنید که ساختار ناکارآمد اقتصاد منجر به بحران شده است. دولت بیشتر از آنچه دارد خرج می کند. هزینه بالای دولت برای پرداخت حقوق کارمندانش، یارانه به کالاهای اساسی، و هزینه برنامه های رفاهی منجر به کسری بودجه شدید و استقراض دائم گشته است. این بحران بدهی انباشته راهی جز انتشار روزافزون پول و نتیجتا ابرتورم ندارد. هر روز که از خواب برمیخیزید نمی دانید ارزش حقوق تان چقدر است. قیمت ها دیگر معنایی ندارند. و اینها همه عواقب وخیمی برای فقرا و همینطور کارایی اقتصادی دارد.
وقتی مردم تورم شدید کنونی را ببینند، تورم در آینده را نیز انتظار می کشند بنابراین اقدام به خرید پیش پیش کالاها می کنند تا بعدا مجبور به پرداخت قیمت بالاتر نشوند. اما این افزایش تقاضا باعث تشدید تورم شده، درعین حال فشار دولت بر تجار برای کنترل قیمت، به کمبود کالاها در بازار و فروشگاه ها می انجامد. تورم باعث سقوط ارزش پس اندازهای مردم می شود که در این جریان افراد پیرتر بیشترین آسیب را میبینند.
در چنین شرایطی اداره مملکت ممکن نیست . کشور در بن بست سیاسی، اقتصادی و فساد اقتصاد برنامه ریزی شده گرفتار شده است. وضعیت مشابه این است که بیماری بشدت مریض دارید که درحال مرگ است. یا باید غده سرطانی را جراحی کرده و بیرون آورید، یا جلوی گسترش عفونت را بگیرید. بنابراین اصلاحات باید درست و یکباره اجرا شوند چون بعد از هر شکست هزینه سیاسی اجتماعی اصلاحات بسیار بالا می رود زیرا اعتماد عمومی فرسوده شده است. اگر سیاست گذار نتواند به وعده های خود مثلا در کنترل کسری بودجه و کاهش نقدینگی در جهت کنترل تورم عمل کند، مردم در مراحل بعدی نیز به او اعتماد نکرده و امکان پشتیبانی سیاسی از هرگونه برنامه اصلاحی از بین می رود.
آلمان: الهام بخش
پس از جنگ دوم جهانی، تا سال 1948 آلمان سال ها دارای سیستم کنترل قیمت ها بود که منجر به کمبود و جیره بندی مواد غذایی گشته بود. لودویگ ارهارد، طراح معجزه اقتصادی آلمان، در این میان دست به اقدامات جسورانه ای زد. او بطور ناگهان به آشوب پولی کشور پایان داد بشکلی که حجم نقدینگی بیش از 90% کاهش یافت. او در مدت یک هفته کلیه مقررات کنترل قیمت ها را حذف نمود و نتیجتا کمبود شدید اجناس پایان یافت. در عرض 10 سال تولید صنعتی در آلمان چهار برابر شد.
شیلی: سوسیالیسم، دیکتاتوری، و اصلاح اقتصادی
در سپتامبر 1973 و میان ناآرامی های شدید اجتماعی و اختلافات سیاسی بین دولت سوسیالیست آلنده و مخالفان، در حالیکه نرخ تورم به بیش از 350% رسیده بود، دولت توسط ارتش و نیروهای امنیتی سرنگون و ژنرال پینوشه به قدرت رسید. در این زمان بعضی اقتصاددانان عموما تحصیل کرده دانشگاه شیکاگو و شاگردان اقتصاددان شهیر میلتون فریدمن به عنوان مشاوران اقتصادی دولت درآمدند و سیاست هایی را دنبال کردند که به نئولیبرال شهرت داشتند. نئولیبرالیسم نه یک طرح سیاسی بلکه برنامه جامع اقتصادی مبتنی بر توسعه تجارت، ادغام در بازار جهانی، و آزادسازی اقتصادی است.
نتیجه اینکه تورم تا 1978 به 40% کاهش یافت. رشد اقتصادی هم از 1975 تا کنون عموما روند افزایشی داشته است. شاخص آزادی اقتصادی موسسه فریزر شامل کیفیت و ارزش پول ملی، مقررات محدود کننده اقتصادی، آزادی تجارت، کیفیت دستگاه قضا، و اندازه دولت از 1975 تاکنون مرتبا رو به بهبودی بوده است. به گزارش بانک جهانی، شیلی رقابتی ترین کشور آمریکای لاتین در 2014 بود و شاخص فقر از 1987 تا 1992 حدود 60% کاهش داشت.
بولیوی: الگو
در میانه دهه 1980 وقتی کشور بولیوی دچار مشکل ابرتورم بود از جفری ساکس (استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد) درخواست کمک نمود. او برنامه ای جامع با پیشنهاد مجموعه ای از اقدامات نسبتا شدید برای پایان دادن به ابرتورم و اصلاح اقتصادی ارائه نمود. این فرآیند بعدا توسط برخی "شوک درمانی" خوانده شد. مراحل شوک درمانی عموما شامل آزادسازی قیمت ها و رفع کنترل آنها، قطع سوبسیدهای دولتی، خصوصی سازی (فروش صنایع دولتی به بخش خصوصی به امید تاثیر انگیزه در بهبود کارایی و کاهش هزینه)، سیاست های مالی سختگیرانه تر (افزایش مالیات و کاهش هزینه کرد دولتی با هدف کاهش کسری بودجه و کنترل تورم) است.
بولیوی اولین دموکراسی بود که با ابرتورم مقابله می کرد و این سیاست ها آنچنان موفق بود که تورم تا زیر 20% کاهش یافت. سپس یک برنامه 15 ساله تغییرات نهادی، کنترل تورم، و اصلاحات مالی پیگیری شد. قیمت سوخت با هدف کاهش کسری بودجه دولت افزایش یافت، و سازو کارهای قانونی برای توسعه تجارت بین الملل و جذب سرمایه گذاری خصوصی دنبال گشت. موفقیت بولیوی بعدا بعنوان الگویی برای سایر کشورها با مشکلات مشابه مطرح گردید.
لهستان: رهایی از کمونیسم، بازگشت به دامن اروپا
در لهستان 1979-1981 سیستم اقتصادی سقوط کرد و کشور وارد بحران شدید مالی، تورم لجام گسیخته، کمبود کالا، و ناارامی های اجتماعی شد. ساکس از لهستان دیدن کرد. پیشنهاد او اقدامات عاجل و پیشدستانه (و نه تدریجی) برای برقراری اقتصاد بازاری بود. هدف اصلی تبدیل لهستان به یک اقتصاد نرمال اروپایی بود.
کشورهایی کمونیستی بلوک شرق عموما درگیر سه بحران مهم بودند: اول، بحران "سیستماتیک" برای تغییر از سیستم دولتی به سیستم بازاری. دوم ،"بحران مالی" از جمله ورشکستگی دولت، بدهی های سنگین خارجی، افت درآمد مالیاتی دولت در عین افزایش نیازهای جامعه، و دوراهی بین تورم بیشتر یا ورشکستگی دولت، و بحران سوم، با درازمدت ترین اثر، مشکل "ساختاری" مثل سرمایه گذاری های عظیم دولت های کمونیستی در صنایع سنگین و نظامی به قیمت تضعیف صنایع مصرفی و خدماتی.
از ژانویه 1990 سیاست های اصلاحی اجرایی شدند و تورم از 1266% در 1989 به 70% در 1991 رسید و معضل کمبود کالا هم حل شد. تا 1995 رشد اقتصادی لهستان به رقم شگفت انگیز حدود 7% رسید. شوک درمانی در لهستان با توجه به پیشرفت های آتی و ادغام با اقتصاد جهانی موفق ارزیابی می شود، خصوصا که این کشور حتی در جریان بحران 2008 نیز آسیب چندانی ندید.
نقد و نظر
از چالش های شوک درمانی افزایش شدید بیکاری و در نتیجه نابرابری و مشکلات اجتماعی نام برده می شود. مثلا در مورد بولیوی، بیکاری به رقم 21% در 1986 رسید. همچنین تولید ناخالص داخلی لهستان در پی شوک درمانی 7% در سال 1990 کاهش یافت. اما لازم به ذکر است که تمام نمونه های موفق شوک درمانی دچار آثار کوتاه مدت کاهش تولید ناخالص داخلی و درامد، و رکود بودند ولی در دوره ای چند ساله به رشد مجدد بازگشتند.
ایراد وارده دیگر به شوک درمانی شکست آن در کشورهایی چون روسیه است زیرا خصوصی سازی ها با فساد گسترده و واگذاری اموال به افراد و گروه های خاص همراه شد. آماده نبودن کشور از نظر ضعف دستگاه قضایی و زیرساخت های قانونی منجر به تقسیم ثروت بین افراد مرتبط به قدرت و ایجاد الیگارشی گردید.
نقد دیگر به شوک درمانی اشاره به چین است، کشوری که از اصلاحات تدریجی و حرکت آرام بسمت سیستم بازاری در یک دوره سی ساله سود برده، بدون متحمل شدن رنج های شوک درمانی. اما اولا چین با بحران مالی مشابه کشورهایی چون لهستان مواجه نبود بنابراین نیازی به روش هایی چون کاهش شدید بودجه یا سخت گیری در سیاست های مالی نداشت. ثانیا سیستم اقتصادی چین قبل از اصلاحات هم غیرمتمرکزتر و با استقلال محلی بیشتر بود. در 1978 بیش از 70 درصد نیروی کار چین در بخش کشاورزی و تنها 18% در شرکت های دولتی اشتغال داشتند. اما این ارقام مثلا برای روسیه 12% و 88% بود. در چین مساله تنها انتقال نیروی کار کم بازده کشاورزی بسمت صنایع بود. اما این فرایند در روسیه شامل خصوصی سازی و بستن درب کارخانجات ضررده و اخراج میلیون ها نفر بود که طبیعتا با مقاومت مردم و همینطور گروه های ذی نفع همراه گشت.
شوک درمانی در رسانه
بدلیل ماهیت نسبتا پیچیده مباحث اقتصادی و عدم آشنایی افکار عمومی، شوک درمانی در رسانه ها و کلام سیاستمداران گاها بشکلی غیرتخصصی و همراه با داستان سرایی مطرح شده است. از جمله کتاب دکترین شوک از نائومی کلاین (ایشان تخصصی در اقتصاد ندارند) با مخلوط کردن بریده هایی از روانشناسی، سیاست و تاریخ تلاش میکند سیاست های اقتصادی مانند شوک درمانی را در راستای تئوری توطئه ای عوام پسند تصویر کند. ازین منظر وضعیت اضطراری کشورهایی که در نهایت به شوک درمانی روی آوردند، و موفقیت و شکست شان در سایه تعصبات و ناآگاهی نویسنده بشکل ادعاهای کاملا ساختگی و بازی با آمار به خوانندگان ارائه شده است و پیچیدگی ها و مشکلات پیش روی توسعه با توجه به علم اقتصاد کاملا ندیده گرفته شد.
شوک درمانی قرار است بستر لازم برای بهبود آرام رشد اقتصادی و استاندارد زندگی را در طول دهه های بعدی امکان پذیر کند. بنابراین عبارت شوک درمانی از این جهت گمراه کننده است زیرا عملا هیچ راهی برای رونق اقتصادی سریع و شوک آمیز یک کشور وجود ندارد. این صرفا شانسی به بیمار برای آغازی دوباره است. سیاست های اصلاحی نمی توانند به سرعت استاندارد زندگی در کشور را افزایش دهند بلکه این امر نیازمند تولد و توسعه میلیون ها بیزینس و سرمایه گذاری های جدید در طول سالیان سال است. طبیعتا موفقیت سیاست های اقتصادی مشابه در نهایت به نحوه اجرا و پیگیری آن در طی سالیان بعدی وابسته خواهد بود.