رقابت همه جا هست و همهمون یه زمانی فشارش رو حس کردیم. اما آیا واقعاً به ما کمک میکنه یا بدون اینکه بفهمیم جلوی پیشرفتمون رو میگیره؟ به نظرتون رقابت خوبه یا بد؟ بنظرتون رقابتهای محلی چرا انقدر داغ و مهم هستند؟
راستش، رقابت باعث میشه بهترین نسخه خودمون رو فعال کنیم و یه نیروی محرک برای رشد و پیشرفتمون باشه. ولی یه شرط داره: نباید به خاطر رقبا، رویکردها و استراتژیهای خودمون رو تغییر بدیم. اگه این کار رو کنیم، دیگه رقابت نمیکنیم؛ از گود رقابت خارج میشیم و در واقع انتخاب میکنیم که رقیبمون الگوی ما بشه، بدون اینکه از جزئیات پشت پردهاش خبر داشته باشیم. درست مثل بچههایی که ستارههای سینما رو الگوی خودشون میکنن، بدون اینکه بدونن واقعیت زندگی اونا چیه.
وقتی کورکورانه از رقبا تقلید میکنیم، در واقع داریم توی سایه اونا حرکت میکنیم، یعنی پشت سرشون. درست زمانی که ما نگران پیشرفت رقبا و مشغول دویدن پشت سرشون هستیم، اونا روی اهداف خودشون تمرکز میکنن و جلو میرن.
شاید در نگاه اول فکر کنیم ثابت موندن و تقلید نکردن کار سادهایه، ولی نوبت عمل که میرسه، میفهمیم که چقدر میتونه سخت باشه. احساسات منفی ممکنه به سراغمون بیان و وسوسه بشیم که ادای بقیه رو دربیاریم. دقیقاً تو همین لحظه است که باید خونسرد باشیم و روی اهداف خودمون تمرکز کنیم.
رقابت یه شمشیر دو لبه است. هم میتونه کمکمون کنه و هم میتونه زمینمون بزنه. برای همین، باید با برنامه وارد رقابت بشیم و رقبا رو هوشمندانه انتخاب کنیم. رقابت با کسی که پایینتر از سطح ماست، فایدهای نداره؛ مثل نوشیدن آب وقتی تشنه نیستیم. از طرفی، رقابت با کسی که خیلی از ما جلوتره، بازم مثل آبه ولی ایندفعه سرابه که فقط سردرگممون میکنه. پس باید حواسمون به انتخاب رقبا و نحوه رقابتمون باشه.
حالا برسیم به سوال آخر، تا حالا فکر کردین چرا رقابتهای داخلی و محلی انقدر جذاباند؟، مثلاً مسابقهی بین دو تا تیم فوتبال یه شهر چرا انقدر هیجانانگیزه؟؟
دلیلش برمیگرده به زمانی که محدوده جغرافیایی همهچیز رو تعیین میکرد. خبری از تورنمنتهای جهانی یا شبکههای اجتماعی برای اطلاعرسانی نبود. طبیعتا در چنین شرایطی افراد با محیط نزدیک خودشون وارد رقابت میشدند.
اما در دنیای امروز، ادامه این رویکرد منطقیه؟ شاید بهتر باشه بعضی وقت ها با زیرکی جای رقابت رو با اتحاد عوض کنیم و با تشکیل تیم قدرتمند تر برای رقبای بزرگ تر آماده بشیم.