روزهای هفته هرکدام شکل و رنگ و بوی خودشان را دارند.
شنبه بدترکیب و تلخ و موذی و شبیه به ترشی است: دراز، لاغر، با چشمهای ریز بدجنس.
یکشنبه ساده و خر است و برای خودش الکی آن وسط می چرخد.
دوشنبه شکل آقای حشمت الممالک است: متین، موقر، باکت شلوار خاکستری و عصا.
سه شنبه خجالتی و آرام است و رنگش سبز روشن یا زرد لیمویی است. چهارشنبه خل است. چاق و چله و بگو بخند است. بوی عدس پلوی خوشمزه حسن آقا را میدهد.
پنجشنبه بهشت است.
و جمعه دو قسمت دارد: صبح تا ظهرش زنده و پر جنب و جوش است؛ مثل پدر، پر از کار و ورزش و پول و سلامتی. رو به غروب، سنگین و دلگیر میشود، پر از دلهره های پراکنده و غصه های بی دلیل و یکجور احساس گناه و دل درد از پرخوری ظهر و نوشتن مشق های لعنتی و گوش دادن به دلی دلی غم انگیز آوازی که از رادیو پخش میشود و دقیقه شماری برای برگشتن مادر از مهمانی و همه جا قهوه ای تیره، حتی آسمان و درختها و هوا
از کتاب خاطرههای پراکنده
پ.ن:
همیشه یک شنبهای باید وجود داشته باشد که کارهایمان را شروع کنیم؛ امروز شنبه شروع ویرگول برای من است...