نمیدانم ایدهی این درونگرایی از چه زمانی با من همراه است. از مدت ها پیش یا پس از قرنطینه جمعی و یا بعد از آن. شاید واقعا مستعد این حجم از ابزورد بودن را با خودم بر دوش میکشیدم و حالا در دوران پسا کرونا بلفعل شده. مدت ها بر روی یک کار انفرادی تمرکز میکنم که هیچ نمود خارجی ندارد. مثلا باغبانی و سرو کله زدن با گیاهان. دیروز به عطاری رفتم و تخم چند سبزی پرمصرف را خریدم، با یک گلدان و یک کیسه خاک. حالا هر روز چندین بار نگاهش میکنم و از ذوق رویش آن بیتاب هستم. چیزی که بعد از چندین ساعت فقط در حد چند کلمه دربارهی آن فقط نوشتم. درون گرایی ظاهرا اتفاقی نیست که بسیار بزرگ باشد و به چشم بیاید. میتوان در جمع و مطابق روح جمعی حرکت کرد و در عین حال منطقهی امنِ غیرقابل ظهور و نمایشی داشت و روزانه بیشتر وقت را با آن سپری کرد. در تنهایی و سکوت و بدون وجود سوژه ای دیگر. البته از اول هم من بدم نمیآمد از چنین سبک زندگی! اینکه نمود کنش های من صرفاٌ با کانالی به نام نوشتن به جامعه متصل باشد. یک کانال یک طرفه از نوشتن در بارهی هر روایتی که در زندگی واقعی و دور از چشم اجتماع(در اینجا اجتماع به معنی دوست، آشنا و خانواده است) داشته باشم. گاه میتوان از ابزار عکاسی به عنوان کانال ارتباطی استفاده کرد. و گاه فیلم و نوشتن! این ارتباط و کنش رو در رو حتا اگر هم اتفاق بیوفتد به معنی اتصال و برقراری نیست. چراکه واجد انرژی و پتانسیل لازم برای درک عمیق دو سویه است.