بیست و چهار ساعت میشود که از اینستاگرام بیرون آمده ام. حس خوبی دارم. البته نه به اون صورت که برنگردم اما برای مدتی میخواهم نفس بکشم. یک نفس راحت به دور از تمام دغدغه های اطرافیانم و یا خبر های مزخرفی که هر روز میبینم. حالم خوب است اما این همه ی ماجرا نیست. خسته ام! به یک حالت محافظه کارانه ای نمی توانم خیلی از حرف هایم را بنویسم. و من در صورتی حالم بهتر می شود که حرف بزنم و بنویسم. فکر می کردم این خودسانسوی تا حدی خوب بشود وقتی از آن ماتم کده ی احمقانه بیرون بیایم اما نه. انگار هنوز هم چیزایی مونده. این روز ها نمی رسم زیاد کتاب بخوانم و این بزرگ ترین مشکل زندگی من است. من بدون خواندن کتاب شب ها خوابم نمی برد و باید حتما روزی دو یا سه ساعت حداقل صفحه ورق بزنم اما با تمرکز! دلم میخواهدمثل قدیم که می گفتیم از شنبه. از این شنبه به روح خودم بیشتر برسم! برای خودم وقت بذارم و احساس می کنم مدت هاست که به خودم اهمیت ندادم! من آدمی نیستم که به خودم اهمیت ندم و دوام بیارم!
حوصله نوشتن نداشتم اما باید نوشت. نه برای نوشتن این بار، بلکه برای آرام شدن!
koorosh-seyedi.blogfa.com