داشتم فکر میکردم که هم خودم و هم اطرافیانم به یک حالت عجیبی دچار شدیم و آن این است که دیگر مثل قبل وقت نداریم. انگار که مفهوم زمان در دوران قبل و بعد از کرونا تغییر کرده است. اگر تمام فعل و انفعالات روزانهی ما انسانها را قبل از وجود کرونا در نظر بگیرید. پر از تنش بود و حتا میزان کارایی ما در زمان مشخصی تقریبا یکسان بود. مثلا ما میدانستیم که میانگین روزانه میتوانیم چند ساعت کار کنیم و چند ساعت بخوابیم و چه زمانی را به غذا خوردن و فراغت مشغول باشیم. بعد از کرونا و بحث قرنطینهی عمومی بیشتر مردم دنیا خانه نشین شدند. خانه نشینی یعنی به هم ریختن برنامه زندگی. فرض کنید خواب شما برای شرایط خاصی به هم میریزد. بر اثر این بیخوابی بسیاری از کارهای روی روال شما به هم میریزد و حتا شاید به برخی از آنها همنرسید. دوران پسا کرونا و وجود قرنطینه هم چنین تداخلی را در شما بوجود آورده است. بی تحرکی بعد از دوران کرونا بدون هیچ پیش بینی باعث بههم ریختن ساعت هایی شده است که برای کار خاصی تنظیمکرده اید. حالا اگر تحرک را در یک نسبت با بازهی زمانی مشخصی اندازه گیری کنید. به دلیل تحرک کمتر بعد از اتفاق کرونا باز هم به خیلی از کارهایتان نمیرسید. چیزی شبیه به همان اختلال بیخوابی اما در مقیاس بزرگ تر است. مثلا به این فکر میکنم که قبل از کرونا دوست داشتم در زمان خاصی بتوانم کاری را انجام بدهم و حالا که زمانش را هم پیدا کردم قادر به انجام آن نیستم. حالا یا به خاطر کم تحرکی است و یا انجام امور واجب تر. اینطور است که روند پیش روی زمان نسبت به قبل از کرونا تغییر کرده است و باز با همان مسئلهی معروف نسبی بودن زمان میرسیم. اینکه زمانی وجود دارد که نسبتش دقیقاً با تحرک جمعی در ارتباط است. این اتفاق ملموس نبوده مگر با وجود فضای مجازی و مسئله جهانی شدن. چون تمام دنیا از رسانههای مشترک استفاده میکنند و دیتاهای همین رسانه ها بر روی اشخاص تاثیر گذاشته و منجر به یک انقلاب جدید به اسم قرنطینهی جهانی شده است. و با همین فرضیه قرنطینه جهانی و تغییر تحرک در بازهی زمانی مشخص میشود نسبی بودن و تغییر آن نسبت به گذشته را گفت و شاید هم باید کم کم به زمان جدید عادت کنیم و وقتی مفهوم زمان تعییر میکند. بی شک بر رفتار ها و کنش هایما هم تاثیر خواهد داشت.
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹