kosarzolfaghary
kosarzolfaghary
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

پدر

اولين باري كه دستم به سيب هاي سبزِ درختِ توي حياط رسيد، يادمه كه تو بودي كه بغلم كرده بودي.وايستاده بودي داشتي نگاه ميكردي ببيني چقدر ميتونم روي پام بلند شم كه آخرش دستم به سيبا برسه و آخرش دلت دووم نياورد و اومدي رو دستت بلندم كردي.بلندم كردي و تو تموم لحظه هاي زندگيم منو رو شونت نشوندي و راه رو نشونم دادي و شدي قهرمان زندگيم.

هميشه وقتي كسي اذيتم ميكرد دلم گرم اين بود كه مثل كوه پشتمي، كه تويي كه همه دنيا رو حريفي، كه تويي كه قوي ترين ادم كره زميني و تا ابد حواست بهم هست.

بابا دلم تنگ شده واسه ظهر هاي جمعه و كوه رفتن هامون، واسه خنده هامون؛ واسه اون روزايي كه اينقدر با دوچرخه افتادم و بلند كردي تا دوچرخه سواري ياد گرفتم.

بابا دلم براي روز هاي خوبمون تنگ شده، واسه اون روزايي كه دردونت بودم و با منو با خودت سر كار ميبردي و تخم ياكريم ها رو نشونم ميدادي؛ واسه وقتي كه جلوي تلوزيون خوابم ميبرد و بغلم ميكردي و منو ميذاشتي تو تختم.

كاش هنوز هم مث همون روزا وقتايي كه دلم ميلرزه بياي و نذاري دنيا بيشتر اذيتم كنه.كاش هنوزم وقتي ميخورم زمين بياي بلندم كني و زخم هامو ببندي و بوسش كني كه زود خوب شه.

بابا دلم پر از غُصه است، دلم از زمين و زمان گرفته و تموم تن و روحم پر از زخمه؛ كاش ميشد بازم ميومدي و بغلم ميكردي و ميگفتي نميذارم هيچكي اذيتت كنه دختر قشنگم....

يه معلم شيمي كه فيزيك درس ميده و المپياد زيست ولي به نجوم و اختر فيزيك علاقه داره و داره واسه كسي كه ميخواد بشه هر روز بيشتر از قبل تلاش ميكنه:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید