از جمله روشهایی که ممکن است در مباحث تاریخی مورد استفاده قرار گیرد، نگفتن و ننوشتن برخی نکات و واقعیتهاست. گاهی ناگفتهها و نانوشتههای تاریخی از آنچه گفته و نوشته میشود، اعتبار و اهمیت بیشتری دارد.
تجزیهطلبان از آنجا که در جستجوها و مطالعات تاریخی، برای دفاع از اندیشهی خود، دستمایهای درخور نمییابند، ناچار به جعل و تحریف و دروغ و بزرگنمایی و کوچکنمایی و نادیدهانگاری و تفسیرهای مندرآوردی و عوامفریبی روی میآورند، شاید بتوانند به هر قیمت و با هر وسیله، تصویری خودخواسته از تاریخ بسازند و عدهای را فریب دهند و با خود همراه کنند.
در این باره نکته و نمونه بسیار است و مفصل.
به عنوان مثال و به اجمال، به چند مورد اشاره میکنم.
یک) تجزیهطلبان نگاهی بسته، محدود و یکبعدی به جامعه و تاریخ ایران دارند و از اینرو درکی واقعی و عمیق از پیچیدگیها و ظرافتهای اجتماعی و تاریخی و فرهنگی جامعه و اقوام گوناگون ایران ندارند. آنها درنمییابند که مردم ایران از هر قوم و با هر زبان و لهجه و در هر منطقه، در عین توجه به ویژگیها و اصالتهای قومی و منطقهای خود، همزمان مشترکات قابل توجهی در چارچوب تاریخ و فرهنگ ایران دارند و به موازات آن بر باورها و اعتقادات دینی خود پای میفشارند و میان این سه تضاد و تقابلی نمیبینند.
دو) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که دستکم در پانصد سال اخیر، ایلات و طوایف و بزرگان اقوام و مناطق گوناگون ایران، از جمله کردستان، جدیترین مدافعان مرزها و تمامیت ارضی ایران بودهاند.
شیخعلیخان زنگنه، صدراعظم دورهی شاهسلیمان صفوی، محمدخان زنگنه، چراغعلیخان زنگنه، عزیزخان مُکری معروف به سردارکل و فرماندهی نیروهای مسلح ایران در بخشی از دورهی ناصرالدینشاه قاجار، امیرنظام گروسی، کردهای خراسان، کردهای دُنبُلی در آذربایجان و امروز هم امیردریادار شهرام ایرانی فرماندهی نیروی دریایی ارتش.
سه) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که اگر دفاع جانانهی اقوام گوناگون ایران، از جمله کردها، از مرزهای ایران نبود، امروز خراسان و مشهد هم بخشی از ایران نبود و جدا شده بود.
چهار) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که منطقهای که امروزه به نام جمهوری آذربایجان خوانده میشود، هرگز در اسناد تاریخی به عنوان آذربایجان از آن یاد نشده و نام آن قفقاز و ارّان بوده و در زمان شوروی سابق و با اهدافی خاص این تحریف تاریخی صورت گرفت و آن را آذربایجان نام نهادند.
پنج) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که در جداشدن افغانستان از ایران، دولت انگلیس چه نقش پررنگی داشت و تجزیهی خراسان نیز به صورتی جدی در دستور کار انگلستان قرار داشت و با درایت و مدیریت امیرکبیر و نقشآفرینی اقوام مختلف ایرانی از جمله کردهای زنگنه و کُرمانج خراسان و ایل زعفرانلو توطئهی تجزیهی خراسان شکست خورد.
شش) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که شیخعبیدالله شمزینی که از او به عنوان یکی از سردمداران حرکتهای جداییخواهانه و استقلالطلبانه در جامعهی کرد نام میبرند، با مردم کرد و شهرهای کردنشین چه رفتاری کرد و لشکر او از جمله در مهاباد چه غارت و کشتاری به راه انداخت.
هفت) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که برای نمونه دو تن از بزرگترین شاعران معاصر که نام و آثارشان در عرصهی شعر و ادب فارسی درخشان و جاودان است، پروین و شهریار، برخاسته از خطهی آذربایجاناند.
اگر هم بگویند، با تفسیرهای عجیب و غریب و بیپایه، تصویر دلخواه خویش را به مخاطب عرضه میکنند.
هشت) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که مردم تبریز و آذربایجان و مهاباد، حتی در زمان حکومت فرقهی پیشهوری و قاضیمحمد که با پشتیبانی آشکار شوروی تشکیل شده بود، با جداییخواهان همراهی نکردند و آنها را ناکام گذاشتند.
نُه) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که کومله که این روزها ریاکارانه و عوامفریبانه شعار دفاع از کردستان سر میدهد، بیش از هر دشمن بیرونی به مردم و جامعهی کرد ضربه زده و یکی از بزرگترین آزمونهای مدنی و مردمسالاری جامعهی کرد، یعنی تشکیل شورای شهر سنندج در سال ۱۳۵۸ را به شکست کشانده و هرگز جز با زبان گلوله و تفنگ با دیگران سخن نگفته است.
این هم از طنزهای تلخ و تناقضهای تاریخی این جماعت است که شعار آزادی و استقلال مردم کرد را سر میدهند و همزمان همین مردم را غارت و کشتار میکنند.
ده) تجزیهطلبان به مخاطب خود نمیگویند که اسرائیل از تجزیهی ایران چه سودی میبرد و اصلاً چرا به دنبال تجزیهی ایران است؟
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمَل !