احسان نراقی، نویسنده و اندیشمند معاصر، در کتاب «آنچه خود داشت ...» الگویی سهوجهی را برای فهم و تحلیل مسائل جامعهی ایران پیشنهاد کرده و آن را چنین شرح داده است:
«من در پروژهی روشنفکریام به سه لایهی تمدنی: ایرانیت، اسلامیت و مدرنیته قائل بوده و هستم. یعنی من در اصل معتقدم که ایران مانند سهپایهای است که تعادلش به مفهوم واقعی زمانی برقرار میشود که این سه پایه متناسب با هم باشد.»(ص ۳۱)
نراقی در ادامه تلاش کرده بر پایهی همین الگو، عملکرد و تغییر و جابجایی برخی حکومتها را توضیح دهد و مشخصاً حکومت پهلوی را در دو دورهی رضاشاه و محمدرضاشاه بهعنوان مصداقی برای تحلیل خود برگزیده و گفته است:
«هر سیستم حکومتیای که بخواهد هر کدام از این سه لایهی تمدنی ما را نادیده بگیرد، به شکست منجر میشود. رضاخان چرا شکست خورد؟ چونکه میخواست اسلامیت را انکار کند و پروژهی حکومتش را مبتنی بر ایرانیت و لایههایی از مدرنیسم گذاشته بود. محمدرضاشاه هم همینگونه بود که به شکل افراطیتری این کار را صورت داد.»(ص ۳۱)
چند نکته دربارهی الگوی سهوجهی و تحلیل نراقی از عملکرد پهلوی در چارچوب این الگو، قابل اشاره است:
یک) نراقی ارتباط فرهنگ و تمدن غرب و جامعهی ایران را به مدرنیته فروکاسته و محدود کرده است. در حالیکه میتوان و باید با نگاهی گستردهتر، پیشینهی تاریخی موثر و غیرقابل انکار روابط ایران و غرب از جمله تأثیر و تأثر متقابل ایران و یونان را در عرصههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفت. چنانکه پژوهشگر برجسته، مهرداد بهار، در کتاب «جستاری در فرهنگ ایران» نمونههای روشنی از تأثیر یونان بر زبان و ادبیات و فرهنگ ایران را برشمرده است.
دو) چنین برداشت میشود که نراقی دچار نوعی کلیگوییِ کمدقت شده است. برای نمونه زمانی که میگوید رضاشاه حکومتش را بر «ایرانیت و مدرنیسم» پایهگذاری کرد، توضیح نمیدهد که «ایرانیت» مورد نظر حکومت رضاشاه چه ویژگیها و تعریفی داشته و نسبت آن با تاریخ و فرهنگ ایران چه بوده است؟
چنین توضیحی میتواند تناقضهای درونی این رویکرد را آشکار کند. از جمله اینکه مطابق ایرانگرایی دورهی رضاشاه همهی زبانها و لهجههای رایج در جامعه و کشور ایران، غیر از فارسی رسمی، محدود و ممنوع شد. حال آنکه چنین رویکردی با تاریخ و پیشینه و فرهنگ هزاران سالهی ایران همخوانی نداشته و در تضاد است.
مشابه همین تناقضها را نیز میتوان برای دورهی محمدرضاشاه برشمرد و نشان داد که آنچه به نام ایرانگرایی مطرح و دنبال میشد، اغلب، صورتی کممایه از ایران و تاریخ و فرهنگ ایران بود. چنانکه تصویب کاپیتولاسیون، جدایی بحرین و برپایی جشنهای دوهزاروپانصد ساله بدون توجه به توان، امکان، تولید و نیروی ایرانی در تناقض آشکار با شعار ایرانگراییست.
سه) نراقی میتوانست با توجه به الگوی سهوجهی، فقدان تعریف روشن مفاهیم سهگانهی ایران، غرب و اسلام را بهعنوان یکی از مهمترین آسیبها و نقاط ضعف حکومت پهلوی برشمرد.